صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

سفره هفت سین ما....

سلام دوستان گل و خوب و مهربونم.امیدوارم سال خوب و خوش و سرشار از سلامتی پیش رو داشته باشین.راستشو بخواین من خیلی اهل سفره ی هفت سین چیدن نبودم.یعنی در حدی که بذارم تا روز آخر بمونه و شیک باشه و....اما امسال خیلی دلم میخواست به خاطر کیانا سفره بچینم و به همین دلیل از خودمون ذوق در وکردیم و سفره ی ساده و صمیمی برای دل خودمون چیدیم.حالا عکسهای این  سفره ی عشق مادر و دختریو، تقدیم میکنم به همه ی شما دوستان عزیزم دوست داشتین به ادامه مطلب هم یه سر بزنین خب دوست جونیا، اینم عکسهای هفت سین ما و یا به قول صدرا  سفره ی (هم سین) ما......امید که هفت سین سلامتی و آرامش زینت بخش وجودتان باشد ...
3 فروردين 1393

یادنامه...

سلام و صد سلام به شما دوستان گلم. روزهای پایانی سال 92هم داره کم کم به اتمام میرسه و تنها خاطره ای ازش برامون به یادگار میمونه.هر سال همین برنامه تکرار میشه....خونه تکونی،خرید عید،سفره هفت سین و ماهی قرمزی که گاهی وقتها قبل از سال تحویل و خیلی وقتها دوم سوم عید عمرش تموم میشه.سمنو و سبزه،دید و بازدید و سیزده بدر.....تا به حال حتما همه ما خیلی فکر کردیم به گذشت روزها و اینکه چقدر زود روزها شب میشن و شبها صبح و هفته ها ماه و ماه ها سال....و باز روز از نو و روزی از نو....البته مهم اینه که سلامت باشیم و از این روزها لذت ببریم و مهم تر اینکه آرامش داشته باشیم.دوستان گلم و صدرا و کیانای عزیزم امیدوارم سالی که پیش روی شماست،براتون لحظاتی سرشار از ...
22 اسفند 1392

توپ جنگی.....

سلام و صد سلام به دوستان گل گلاب خودم.چه خبرا؟خب خیلیهاتون همه ی کاراتونو کردین و با خیال راحت مشغول تدارکات انتهایی هستین و شاید بعضیهاتونم مثل من هنوز کاملا آمادگی واسه عید ندارین.به هرحال امید که همه شاد و سلامت باشید و سالی پر از روزهای خوش و شاد پیش روتون باشه...انشاءا....و اما نوآوریهای صدرایی رو که یادتون هست...بچمون این روزهای اخر سال هم دست از اختراعات خودش بر نمیداره...بهش میگم سال دیگه میفرستمت کلاس رباتیک...میری؟بچم میگه بله.البته آقا پسر ما از این بله ها زیاد میگه حالا چقدر عملی میشه ا...اعلم.به هر حال صدرا خان در آخرین نوآوری خود با الهام گرفتن از کارتون تام و جری که به تازگی جایگزین باب اسفنجی شده اقدام به درست کردن توپ جنگی ...
17 اسفند 1392

این روزهای ما.....

دوستان گلم سلام.این روزها همه درگیر خونه تکونی و خرید و شیرینی پزی و.....هستند البته به جز من که هنوز حسش نیومده سراغم و کم و بیش یه کارهایی میکنم تا ببینیم چی میشه.واما از صدرا جون بگیم که تازگیها حرفهای گنده منده ش زیادتر شده و بچم احساس بزرگی میکنه.امروز بعد از مدرسه کیانا آخه بچمون پنج شنبه ها هم به مدرسه میره جهت علم آموزی...خلاصه ساعت 12.5از خونه دراومدیم و رفتیم یه مانتو فروشی تا دخترمون مانتو بگیره...چون ماشا...بزرگ شده گفتیم بریم تو فاز مانتو..البته از اونجایی که گل دخملم ظریف تشریف دارن سایز ایشون به سختی پیدا میشه...بعله داخل مغازه پسرمون میرفت سر وقت رگالها و دست میذاشت رو یه مانتو و میگفت: مامان این به درد کیانا میخوره ها (یا)...
8 اسفند 1392

دورانی که گذشت........

سلام دوستان خوبم.دیروز یاد یکی دوتا از خاطرات دوران بچگی خودم افتادم و دوست دارم اینجا اونو برای شما و فرزندانم بنویسم من و داداش کوچیکم فقط یک سال اختلاف سن داریم و هر دو مونم با هم وارد مدرسه شدیم.بعضیها هم فکر میکردن ما دوقلوییم.یادمه یه سال بدجور دوتامون سرما خورده بودیم و دکتر برامون کپسول نوشته بود.داداشم کپسولاشو نمیخورد و مامان میگفت ببین خواهرت میخوره پس تو هم زود بخور.اونم که فکر میکرد از من عقب میمونه کپسولها رو میخورد و اما من...جلوی مامانم کپسولو در میاوردم و مثلا میذاشتم دهنم و یه قلپ آب روش و ادای قورت دادن....حالا اگه گفتین کپسول واقعیو کجا قایم میکردم!!!!روم به دیفال هنوزم خندم میگیره...توی ناودون میذاشتم حالا نمیدونم چه...
3 اسفند 1392

هنر نمایی...... من!!!

سلام و صد سلام.راستش دوستان گلم پسری ما از آرایشگاه رفتن خوشش نمیاد و در این سه سال و اندی که از تولدش گذشته دو سه بار آرایشگر واقعی موهاشو کوتاه کرده و بقیه موارد آرایشگرش من بودم در ورژنهای مختلف حالا خدایی بد کوتاه نمیکنم ها ولی یه ذره کج میشه.خب چیکار کنم میترسم خدای ناکرده قیچی بره تو چشم بچه و از طرفی موهای صدرا لخته و سخته مرتب کردن موهای جلو حالا عکس قبل و بعد از آرایشگریمو میذارم شما قضاوت کنین پسرم نمیدونم وقتی این پستو بخونی با خودت چی فکر میکنی و چی میگی؟؟!!!اما بدون همه جوره دوستت دارم و میبوسمت از صمیم قلب واما هنرنمایی من در ادامه مطلب این طوری جالبتر بید. بازم در این عکس، ما به پسر جان آلبالو دادیم بخوره و ا...
30 بهمن 1392

تابلو ی وحشتناک.....

سلام به همه.چند وقتیه پسر جان ما به شدت علاقه مند به آویزون کردن همه چی از درو دیوار و تخت و خودشو و....شده.تصاویر ماشین وحشتناک که یادتونه حالا آقا پسر برای من تابلو وحشتناک درست کرده و از تخت خواب آویزون نموده.بدی قضیه اینه که ما نباید به اثار هنری ایشون دست بزنیم و حتی با هاش برخورد کنیم چون اگه یکیش بیفته دیگه واویلاست و عزاداری....حتی لنگ دمپایی اینجانب هم جزو طرح محسوب میشه و بنده باید یه لنگ پا راه برم تا اتمام پروژه. پس به قول قدیمیا شنیدن کی بود مانند دیدن!بفرمایید....... خب...اینم صدرایی ما که اینجا اسم خودشو گذاشته بود صدرای ههولا البته بیشتر چیزهایی که بهش آویزون بوده رو  باز کرده. چون دلش درد گرفته بود ...
28 بهمن 1392

دخترم... چون فرشته شده ای....

کیانای گلم  عصر سه شنبه در مراسم جشن تکلیف تو و دوستانت همراه دیگر مادران شرکت کردم.احساس می کردم چون فرشته ای بال و پر گرفته ای و با معبودت راز و نیاز می کنی.دخترم،گاه با دیدنت در چادر صورتی رنگ قطره اشکی گوشه ی چشمانم خودنمایی میکرد و بغضی در گلویم می شکست.با شکوه شده ای و بزرگ.باور نمیکنم دختر کوچک من اکنون برای خودش خانمی شده است و بر سجاده ی عشق نشسته....دخترم آرزوی بهترینها و خوبترینها را برایت دارم.بر پیشانیت بوسه میزنم و عطر ملکوتی شدنت را در سینه ام حبس میکنم و با تمام وجودم به خاطر میسپارم، لحظه ای را که سر سجاده ات دستانت را رو به آسمان بلند کرده ای و زیر لب دعا میکنی.دوستت دارم گل نازم... جشن عبادت با...
3 بهمن 1392