صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

دورانی که گذشت........

1392/12/3 18:12
347 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان خوبم.دیروز یاد یکی دوتا از خاطرات دوران بچگی خودم افتادم و دوست دارم اینجا اونو برای شما و فرزندانم بنویسملبخندقلبلبخند من و داداش کوچیکم فقط یک سال اختلاف سن داریم و هر دو مونم با هم وارد مدرسه شدیم.بعضیها هم فکر میکردن ما دوقلوییم.یادمه یه سال بدجور دوتامون سرما خورده بودیم و دکتر برامون کپسول نوشته بود.داداشم کپسولاشو نمیخورد و مامان میگفت ببین خواهرت میخوره پس تو هم زود بخور.اونم که فکر میکرد از من عقب میمونه کپسولها رو میخورد و اما من...جلوی مامانم کپسولو در میاوردم و مثلا میذاشتم دهنم و یه قلپ آب روش و ادای قورت دادن....حالا اگه گفتین کپسول واقعیو کجا قایم میکردم!!!!روم به دیفال هنوزم خندم میگیره...توی ناودون میذاشتمنیشخندحالا نمیدونم چه وقت کپسولها از توی ناودون میفتاد بیرون ولی خوب دیگهخندهیه خاطره ی دیگم براتون بنویسم:مامانم آلو خورشی گرفته بود و من و داداشم شاهد اومدن آلوها به خونمون بودیم.مامی بنده خدا بهمون آلو میداد ولی ما به سهم خودمون قانع نبودیم.یه روز که مامی جون نبود،گفتم داداش بیا بریم آلوها رو پیدا کنیم.رفتیم طبقه بالا و بعد از کلی جستجو موفق شدیم و دیدیم مامان خانم آلوها رو گذاشتن زیر کشک ساب و دم دست هم بود اما ما سوراخ سنبه های دیگه رو گشته بودیم...خلاصه از اون روز به بعد هر دو در فرصتهای مناسب سراغ آلوها میرفتیم و چندتایی کش میرفتیم.تا اینکه یه روز مادر جان رفتن سروقت آلوها تا خورش بپزن و حالا قیافه ی مامی بعد از دیدن ظرف آلوها که فقط چند دونه توش مونده، دیدنی بود.....تعجبیادش بخیر....چشمک

این عکسم چون به خاطرات مربوط میشه گذاشتم....یاد باد آن روزگاران.. یاد باد.....

یادش بخیر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان ریحان
4 اسفند 92 14:14
چه خاطرات جالبی ، خاطره دومی شبیه خاطره همسریم تو بچگی هاش بوده اونم عاشق آلو یاد بچگی هابخیر
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ولی الان نمیخورمراست میگم.
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
4 اسفند 92 19:01
سلام خوبي خواهر شرمندم نگرانت كردم اوايي تبش از سي و نه پايين نمياد
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
الهی...ایشا...زودتر خوب بشه نگران نباش
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
4 اسفند 92 19:07
تو تنها كسي بودي كه اومدم پيشم خواهر..... خاطراتت عالي بود... هم قرص هم الو .... من از الو خورشتي خاطره بد دارم با هستش دندون جلوم شكست......
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
وظیفمه عزیزموای چه بد؟؟؟
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
4 اسفند 92 19:08
تو نمونه ي يه دوست واقعي هستي به داشتنت افتخار ميكنم تو فقط نگرانم شده بودي با اجازت برم خواهر اوايي رو ميخوام پاشوره كنم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
براتون دعا میکنم عزیزم امیدوارم زودتر خوب بشه
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
5 اسفند 92 2:20
دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمهام جاری شد از اشک پرسیدم چرا اومدی؟ گفت اخه تو چشمهات کسی هست که دیگه جای من نیست
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
5 اسفند 92 23:39
نعمت آسمان فقط باران نيست،گاهي خدا دوستي را نازل ميكند"به زلالي باران"
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
5 اسفند 92 23:40
خواهر جون خداروشكر تبش اومده پايين ..... اما هنوز شير نميخوره
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خدا رو شکر.کم کم اشتهاش بر میگرده نگران نباش عزیزم
مامی رها
6 اسفند 92 11:35
پس حسابی شیطون بودیا..................... طفلی مامان بعد از آلو خورشی
مامان سهند و سپهر
7 اسفند 92 8:58
هزااااار ماشالا چقدر شر و شیطون بودین هاااااااااا خیلی خوشگل بود مرسی از خوندنش لذت بردم.
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
لطف دارین عزیزم
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
7 اسفند 92 12:58
خدایا گهگهاه ازمشکلات زندگی خسته میشوم ومعرفتم کمرنگ می شود.مگذار به سبب خستگی هایم عزیزانی را که دریایی ازمعرفتند لحظه ای فراموش کنم
مهرتابان
7 اسفند 92 21:50
دوست من … این روزها هوا پر شده از آرزوهای خوب ، که برایت به بادها سپرده ام . کاش پنجره ات باز باشد
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
چقدر قشنگممنونم عزیزم
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
8 اسفند 92 4:55
سلام خواهرم خوبي؟؟ اوايي تبش قطع شده اما جز اب و اب قند كه حالت سرم براش داره نه شير ميخوره نه غذا بينهايت ضعيف شده به خاطر چرك خشك كن ها خيلي كلافشم اصلاً شرايط روحي مناسبي ندارم...مرسي كه هميشه و تحت هر شرايطي نگرانموني
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
واقعا نگرانشم.طفلی ...آخه چرا یه دفعه بچه اینطوری شد؟؟؟
مامان ریحان
8 اسفند 92 11:26
برو خصوصی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
چششششم
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
8 اسفند 92 12:41
سلام خواهر جون خوبي؟؟ عشق من خوبه؟؟؟؟ مرسي كه جوياي حال اوايي هستي.... تب نداره اما عفونت خيلي خيلي بالاست و اصلاً شير نميخوره و غذا كه اصلاً .... فقط اب و اب قند كم شيرين ((حالت سرم)) همين طور داره وزن كم ميكنه .... خيلي بي حاله همش گريه ميكنه و نق ميزنه...... سفالكسين دارم هر شش ساعت پنج ميل بهش ميدم دكتر گفت هفت روز بايد ادامه بدم انشالله كه زودتر خوب شه هردومون داريم اذيت ميشيم..... مرسي كه به فكرموني .... بوووووووس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
فقط همین کار از دستم برمیاد که بهتون سر بزنم و برای سلامتیش دعا کنم
مامان ریحان
8 اسفند 92 19:21
lمامان منتظر
10 اسفند 92 11:06
سلام ميگي نظر برات نذاشتم من دو روز پيش برات نظر گذاشتم چرا تاييد نكردي
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
نظرت خصوصی بید خانمیتازه عصبانی نشو برات بدهیه نظرم برای پست قبلی گذاشتی که تایید کردم
مامان منتظر
11 اسفند 92 8:46
نخير خانوم جان واسه همين بود خصوصي ام نبود قبل از خصوصيه گذاشتمحالا عيبي نداره ميبخشمت چي شده توهم تنبل شدي ديگه پست جديد نمي ذاري
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
پس نیومده برامنه تنبل نشدم.تازه پستمم هنوز جدیدهباید برم برای کیانا خریدبچم لباس نداره