صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

کیانا!!!!!

سلام دوستان عزیزم و سلام صدرا و کیانای خوبم.این روزها انگار همه درگیر هستن و کسی حوصله ی آپ کردن نداره!!!!پرسشها بی جواب موندن و تک و توکی از مامانها اعلام حضور کردن و پاسخی نوشتن.لیست به روز شده ها هم تکان چندانی نمیخوره!!!این وسط منم که به هر کدوم از دوستام سر زدم دیدم خبری نیست و همه مشغولن و گرفتار زندگی....البته این نظر منه شایدم اصلا اینجوری نباشه....به هر حال منم حرف برای گفتن زیاد دارم اما چون کارهام زیاده نمیتونم فعلا خیلی وقت بذارم.فقط دیروز عصر اتفاقی افتاد که دلم برای بچم کیانا سوخت.به طور ناگهانی وبلاگی که یک سال براش زحمت کشیده بود حذف شده و نمیدونیم چرا؟؟؟؟وبلاگ رنگین کمان من!!!!وقتی دخترم فهمید اشکش سرازیر شد و گفت بچمو یک س...
3 مهر 1393

خلاقیت!!!!شماره پنج....(ماهیگیری)

سلام به دوستان همیشه همراهم یه سلام هم به صدرایی و کیانایی که این روزهای آخر تابستون فقط بلدن کارتون ببینن و سر اینکه کدوم سی دیو بذارن تو دستگاه گیس و گیس کشی راه بندازن همین حالا هم صداشون داره میاد که به سر و کله ی هم میزنن بعله دوستان از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است و اما در ادامه جلسات خلاقیت رسیدیم به ماهیگیری ما اینیم دیگه ماهی هم میگیریم اونم از نوع کاغذیش با آهن ربا....پس بریم ببینیم این ماهیهامون که باید رنگ میکردیم که البته من رنگیدم بیشتر... چون پسری شدیدا تنبل تشریف دارن و فقط منتظر نتیجه میمونن جوراباشو ببینین به محض رسیدن درآورده بچمون با اکراه رنگ میفرماین اونم با اینجوری قلم گرفتنشون.... ...
20 شهريور 1393

خلاقیت!!!!شماره چهار....(گچ بازی)

سلام و صد سلام حضور دوستان خوب و مهربان سلام کیانا خانم و صدرای مامان امید که همه روز خوبیو شروع کرده باشین و ساعات خوب و خوشی در انتظارتون باشه و اما بازی شماره چهار ما اینطوری بود که باید روی زمین با گچ نقاشی می کشیدیم و بعد با اسپری و آب نقاشیمونو رنگ میکردیم صدرای ما چون اصلا بچه ی آب بازیه و انگار شناگر به دنیا اومده تا چشمش به اسپریی که ما درون کیفمان مخفی کرده بودیم،افتاد رفت سراغ آب بازی و همه جا را رنگ نمود به جز نقاشیی را که ما با زحمت بسیار کشیده بودیم بله میرویم و به روایت تصویر میبینیم پروانه ی منو ببینید...خخخخخخخخخخخ بچم دیگه علاقه ای به کفش نداره....چیکار کنم خووووو میدونین دیگه... باید بریم اد...
13 شهريور 1393

خلاقیت!!!!شماره سه....(تکه چسبانی با کاغذ)

دوستان گلم سلام امروز میخوام بازی شماره سه رو براتون بذارم تکه چسبانی با کاغذ رنگی فکر میکنم به روایت تصویر ببینید بهتر باشه پس من سکوت میکنم مرحله ی یک پاره کردن کاغذ رنگی مرحله ی دو:ریختن کاغذ پاره ها در نایلون جهت حفظ محیط زیست بقیه میریم ادامه مطلب.... طرح خام اولیه.آقا صدرا یه گوشه ای از طرحم پاره کردن به اشتباه البته مرحله ی سه:شروع به چسباندن... حالا چرا یه چشم سبز و یه چشم آبی،صدراست دیگه....اینجوری دوست داره. طرح کیانا.. تکمیل طرح توسط کیانایی کار در خانه... با کمک ننه جون که من باشم قلب بچم کیانا صدرا و...
11 شهريور 1393

خلاقیت!!!!شماره دو....(گل بازی)

سلام مجدد دوستان خوبم .و اما کلاس بعدی ما گل بازی بود. یادش بخیر قدیما ما خودمونم گل باز حرفه ای بودیم و بازیها میکردیم با گل و شن ولی بچه های حالا هی اه و پیف راه میندازن و تیتیش بازی در میارن و میگن وای دستمون کثیف شد لباسمون اوف شد و....جناب صدرا زیاد با گل بازی میونش خوب نبود نه اینکه دست نزنه ولی چون باید کمی بیشتر از دستاش استفاده میکرد و انرژی مصرف مینمود آقا زود خسته شد و کمی نق نق کرد و بلاخره پا شد و شروع به جست و خیز در محوطه کرد و دست از گل بازی برداشت.پسمل تنبل مامان از این جلسه هستی جونم دخمل خاله صدرایی با ما اومد صدرا صداش میکنه هستی خانم...چه کلاسی میذاره بچم اگه موافقین بریم ادامه مطلب ک...
9 شهريور 1393

خلاقیت!!!!!شماره یک....(بازی با رنگ انگشتی)

سلام دوستان مهربونم و سلام به بچه های گلم چند وقتیه که من و کیانا و صدرا با چند تا از مامانهای دیگه و به سر پرستی دوست خوبمون فاطمه جون دور هم جمع میشیم و بازی میکنیم و هدفمون اینه که بچه هامون از خودشون خلاقیت در وکنن خلاصه اولین جلسه ی ما با بازی با رنگ انگشتی شروع شد.صدرا جان ما خودکشی نمودند چون راستشو بخواین تا به حال بهش رنگ انگشتی نداده بودم چون بی جنبه بازی در میاره حالا خودتون به روایت تصویر ببینید.... بفرمایید بریم ادامه مطلب خب بچم اینقدر از خودش خلاقیت در وکرد که ما موندیم که چه بچه ی خلاقی داشتیم و خبر نداشتیم.. . ا ینم سفره ای از جنس مهربونی با چاشنی خلاقیت.... کلاس ...
9 شهريور 1393

تب....

سلام دوستان گلم.امیدوارم همه خوب و خوش و سلامت باشید کیانا جون و صدرایی جون  هر دو از دیروز به این ویروس جدیده که با تب و گلو درد و دل درد و تهوع همراهه مبتلا شدین اول از همه هستی جون این بیماریو گرفت....بعد از چند روز دخمل یکی از دوستان و حالا شما دوتا چه تبهای وحشتناکی که حتی لباساتونم داغ داغ میشه و یا سردتونه یا گرمتونه و یا میلرزین نمیدونین چقدر واسه یه مادر سخته بچه هاشو تو این حال و روز ببینه...پریشب که کیانایی جونم  تب داشتی و تا صبح نتونستی بخوابی چی به من گذشت فقط خدا میدونه.....از نزدیک صبح امروزم که، صدرایی جونم هی از خواب بلند می شدی و فهمیدم که حالت خوش نیست و تو هم ویروس لعنتیو گرفتی ساعت 11 بعد از مدرسه دوتایی تونو...
1 شهريور 1393

من یک معلمم....

سلام دوستان امیدوارم همگی خوب باشید و این یکماه باقی مونده از تابستونم براتون به خوبی و خوشی بگذره راستش دوستان زمانی که مسافرت بودیم و با دیدن برخی شرایط اسکان فرهنگیان که البته همه ساله اینطوریه تصمیم گرفتم این پستو بنویسم فقط به خاطر درد دل دوستانی که فرهنگی هستند و تا به حال به مسافرت رفته اند و از امکانـــــــــــــــــــــــــــــات آ.پ جهت اسکان استفاده کرده اند حتما خیلی دقیق متوجه منظورم میشن و درک میکنن چی میگم.حقیقتا من میخوام بدونم تفاوت نهاد آموزش و پرورش با سایر نهادهای دولتی چیه؟؟؟چرا تنها چند درصد از  امکاناتی که از نظر مسافرت مثلا برای کارمندهای بانکها،شهرداری و سایر ارگانها وجود داره برای معلمین موجود نیست؟؟؟ببینید اص...
30 مرداد 1393