صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

خلاقیت!!!!!شماره یک....(بازی با رنگ انگشتی)

سلام دوستان مهربونم و سلام به بچه های گلم چند وقتیه که من و کیانا و صدرا با چند تا از مامانهای دیگه و به سر پرستی دوست خوبمون فاطمه جون دور هم جمع میشیم و بازی میکنیم و هدفمون اینه که بچه هامون از خودشون خلاقیت در وکنن خلاصه اولین جلسه ی ما با بازی با رنگ انگشتی شروع شد.صدرا جان ما خودکشی نمودند چون راستشو بخواین تا به حال بهش رنگ انگشتی نداده بودم چون بی جنبه بازی در میاره حالا خودتون به روایت تصویر ببینید.... بفرمایید بریم ادامه مطلب خب بچم اینقدر از خودش خلاقیت در وکرد که ما موندیم که چه بچه ی خلاقی داشتیم و خبر نداشتیم.. . ا ینم سفره ای از جنس مهربونی با چاشنی خلاقیت.... کلاس ...
9 شهريور 1393

دخترم

کیانای مامان،دخترنازنین من که احساس میکنم از دنیای کودکیت فاصله گرفته ای و روز به روز بزرگتر و بزرگتر میشوی و همچون همدمی گشته ای برای من،عاشقانه دوستت دارم و در بغل میفشارمت و از صمیم قلبم میگویم روزت مبارک فرشته ی دوست داشتنیم دوستان گلم پست دنیای احساسو فراموش نکنید به خاطر شما نوشتم ...
5 شهريور 1393

دنیای احساس.....

سلامی چو بوی خوش آشنایی دوستان!با دل نوشته ای به مناسبت تولد یک سالگی وبلاگمان منتظر حضور گرمتان هستم.البته لازم به ذکر است که ایده ی نوشتن مطلب به این شکل را از دوست عزیزم مدیر وبلاگ مهر تابان گرفته ام.پس به امید بهروزی و کامیابی شما خوبان،بفرمایید بریم ادامه مطلب ......... دوستان خوبم سلام.سلامی از اعماق وجودم به تک تک شما مهربانان.عزیزانی که با شادیهایتان شاد می شوم و با غمهایتان غمگین.گلهای دوست داشتنی من یکسال از آشنایی من با سایت نی نی وبلاگ گذشت.یکسال پر از خاطره،یکسال پر از لحظات شیرین و دلچسب و گاه حوادثی تلخ و غمناک.آری دوستان عزیزم شما خوبان هدیه هایی هستید از جانب خداوند بزرگ که همچون معجزه ای در آبی...
5 شهريور 1393

تب....

سلام دوستان گلم.امیدوارم همه خوب و خوش و سلامت باشید کیانا جون و صدرایی جون  هر دو از دیروز به این ویروس جدیده که با تب و گلو درد و دل درد و تهوع همراهه مبتلا شدین اول از همه هستی جون این بیماریو گرفت....بعد از چند روز دخمل یکی از دوستان و حالا شما دوتا چه تبهای وحشتناکی که حتی لباساتونم داغ داغ میشه و یا سردتونه یا گرمتونه و یا میلرزین نمیدونین چقدر واسه یه مادر سخته بچه هاشو تو این حال و روز ببینه...پریشب که کیانایی جونم  تب داشتی و تا صبح نتونستی بخوابی چی به من گذشت فقط خدا میدونه.....از نزدیک صبح امروزم که، صدرایی جونم هی از خواب بلند می شدی و فهمیدم که حالت خوش نیست و تو هم ویروس لعنتیو گرفتی ساعت 11 بعد از مدرسه دوتایی تونو...
1 شهريور 1393

من یک معلمم....

سلام دوستان امیدوارم همگی خوب باشید و این یکماه باقی مونده از تابستونم براتون به خوبی و خوشی بگذره راستش دوستان زمانی که مسافرت بودیم و با دیدن برخی شرایط اسکان فرهنگیان که البته همه ساله اینطوریه تصمیم گرفتم این پستو بنویسم فقط به خاطر درد دل دوستانی که فرهنگی هستند و تا به حال به مسافرت رفته اند و از امکانـــــــــــــــــــــــــــــات آ.پ جهت اسکان استفاده کرده اند حتما خیلی دقیق متوجه منظورم میشن و درک میکنن چی میگم.حقیقتا من میخوام بدونم تفاوت نهاد آموزش و پرورش با سایر نهادهای دولتی چیه؟؟؟چرا تنها چند درصد از  امکاناتی که از نظر مسافرت مثلا برای کارمندهای بانکها،شهرداری و سایر ارگانها وجود داره برای معلمین موجود نیست؟؟؟ببینید اص...
30 مرداد 1393

سفرنامه 3

سلام مجدد و سه باره دوستان گلم خب رسیدیم به این قسمت از سفر که ما بعد از تله کابین سواری از نمک آبرود خارج شدیم و رفتیم سمت عباس آباد دوباره کارهای تکراری و ستاد اسکان و نامه گرفتن و رفتن به مدرسه ای که از آشپزخونش می شد دریا رو دید و صداشو شنید خلاصه طبق معمول طبقه پایین جا نبود و باید پله ها رو میرفتیم و میومدیم منم که ماشا...یه سالی میشه مشکل زانو پیدا کردم و مثل بی بی جونها پام اذیتم میکنه و واقعا رفت و امد از پله ها گاهی برام خیلی سخت میشد بله دیگه یه بهبود و سروسامونی به وسایل دادیم و خانوادگی راهی ساحل شدیم.البته جهت اطلاع دوستان عرض بنمایم که من فقط دوست دارم دریا رو ببینم و کار دیگه ای باهاش ندارم.پس مطمئن باشین من خشک رفتم و خشکم ...
27 مرداد 1393

سفرنامه 2

خب دوستان گلم ادامه ی سفرنامه ی ما.....بله  ما شب فریدونکار موندیم و هوا هم اصلا خوب نبود و فقط ساحل  نسیم ملایمی داشت و در مجموع شرایط جوی مناسبی نبود کنار دریا به صدرا خیلی خوش گذشت و البته کیانا هم کم نیاورد و یه دل سیر آب بازی کرد و هردوشون رفتن با آب یخ دوش گرفتن و صدرا بچم تعجب کرده بود که این چه حموم یخیه البته اونقدر هوا گرم بود که این آب سرد، مشکلی ایجاد نمیکرد.صبح روز شنبه راه افتادیم به سمت نمک آبرود و نزدیک ظهر رسیدیم اونجا....هوا همچنان گرم و غیر قابل تحمل بود و کولر ماشین یکسره کار میکرد و ترس اینم داشتیم که ماشین کم نیاره و طوریش نشه....ولی خوشبختانه موردی پیش نیومد و به نمک آبرود رسیدیم. مسیر رفتن به سمت نمک ...
27 مرداد 1393

سفرنامه 1

سلام دوستان خوب و مهربونم سلام کیانا خانم و آقا صدرا قول داده بودم به محض اینکه کارهای بعد از سفر کمتر بشه و سیندرلا خانم بشم بیام و از سفر کوتاه چند روزمون به شمال کشور براتون بگم امروز اگه خدا بخواد قولمو عملی میکنم و سفرنامه رو تکمیل میکنم و اما....سفر ما روز پنج شنبه 16 مرداد 1393 ساعت 7 صبح از خونمون شروع شد بله رفتیم و رفتیم و برای صبحانه یه جای با صفا اتراق کردیم و نیم ساعتی موندیم...اینم عکسش: بعد از صبحانه دوباره  راه افتادیم و ساعت 12 رسیدیم پارک بابا امان بجنورد.که البته به نظر من اصلا شرایط و زیبایی چند سال پیش رو نداشت و خیلی تر و تمیز نبود و آب حوضچه ی وسط پارک لجن بسته بود و خلاصه به دلمون ننشست و خیلی او...
25 مرداد 1393

سلام......

سلام دوست جونیای من خیلی دلم براتون تنگ شده بود شما چطور؟؟ ما به سلامتی و خوشبختانه برگشتیم اما الان چون شدیدا کزت خانم هستم نتونستم نظراتتونو تایید کنم و جواب بدم اما یه سر به وبهاتون زدم و در وب  ناهید جون  با دیدن خبر درگذشت خانوادگی یکی از نی نی وبلاگیهای عزیز مامان بابای آوینا و خود آوینا جون در سانحه هواپیمایی خیلی ناراحت شدم امید که خداوند همه ی درگذشتگان این سانحه رو مورد لطف و رحمت قرار بده و به خانواده های عزیزشون صبر و تحمل این فراق.ضمنا به محض اینکه سیندرلا خانم بشم با یه سفرنامه در خدمتتونم پس فعلا بای ...
22 مرداد 1393

تا بعد....

سلام حضور محترم دوستان عزیزم مهربانان من،اگه خدا بخواد و مشکلی پیش نیاد،قصد داریم چند روزی بریم گشت و گذار روزهای خوب و آروم و سرشار از سلامتی و نشاط برای همه تون آرزو دارم یادتون بمونه که دلم براتون تنگ میشه...پس فراموشمون نکنین...خداوند بزرگ پشتیبان و نگاهبانتان باد به امید دیدار ...
15 مرداد 1393