سفرنامه 2
خب دوستان گلم ادامه ی سفرنامه ی ما.....بله ما شب فریدونکار موندیم و هوا هم اصلا خوب نبود و فقط ساحل نسیم ملایمی داشت و در مجموع شرایط جوی مناسبی نبودکنار دریا به صدرا خیلی خوش گذشت و البته کیانا هم کم نیاورد و یه دل سیر آب بازی کرد و هردوشون رفتن با آب یخ دوش گرفتن و صدرا بچم تعجب کرده بود که این چه حموم یخیهالبته اونقدر هوا گرم بود که این آب سرد، مشکلی ایجاد نمیکرد.صبح روز شنبه راه افتادیم به سمت نمک آبرود و نزدیک ظهر رسیدیم اونجا....هوا همچنان گرم و غیر قابل تحمل بود و کولر ماشین یکسره کار میکرد و ترس اینم داشتیم که ماشین کم نیاره و طوریش نشه....ولی خوشبختانه موردی پیش نیومد و به نمک آبرود رسیدیم.
مسیر رفتن به سمت نمک آبرود....
صدرا از این جلبکها میترسید...البته اسمی مثل سوسک ماهی روشون نذاشت ولی به شدت ازشون دوری میکرد
خب باز به نظرم بهتره بریم ادامه مطلب...شما چی میگین؟؟؟؟
بعد از خوردن نهار در قسمتی از پارک که آب و هواش بهتر بود و یه نمه باد میومد،تصمیم گرفتیم بریم تله کابین و خط یک سوار شیم که البته خیلی شلوغ بود و کلی آدم تو صف منتظر وایستاده بودن و من از این میترسیدم که نکنه کیانا خون دماغ بشه چون به گرما حساسیت داره...که البته بلاخره روز بعد دقیقا وقت نهار این اتفاق افتاد و خانم خون دماغ شدنبه هرحال یه نیم ساعتی تو صف بودیم در حالیکه خط 2 خیلی خلوت بود و اصلا صفی در کار نبود اما چون چند سال پیش خط 2 سوار شده بودیم این دفعه مصمم بودیم که با خط یک بریم بالاهزینه بلیط نفری 20 تومن بود و باید برای سه سال به بالا هم بلیط میگرفتی...که من گفتم بابا یعنی چی!!!یه ذره بچه بلیط نداره که....کیانا هم گفت:اصلا بیاین صدرا رو نشون ندیم...که یه دفعه صدرا گفت:نه!من میخوام منو نشون بدین!!!!!!ما هم خنده کنان رفتیم به سمت دکه بلیط و آقای بلیط فروش گفت سه تا بلیط کافیه و ما هم اینجوری شدیمخخخخخخخخخخ.....
پسرم راننده ی ما بود و تا وقتی که رسیدیم بالا پوزیشن دستاش همین بود
شش سال پیش که ما شهریور ماه رفتیم نمک آبرود اینجا شدیدا بارون میومد...ولی امسال خبری از بارون نبود اما هوا اون بالا عالی و بیست بیست جاتون سبز
البته صدرا از همون موقع که رسیدیم بالا زیاد خوشش نیومد و اصرار داشت که دوباره برگرده بره پایین
درک که نمیکنن بابا پول دادیم از این هوا استفاده کنین خب.خخخخخخخخخ
ببینید قهر کرده خودش تنها داره میره
ریشه های این درخت رو ببینید
این سنگها هم خیلی خوشگل بودند
چقدر بچم خوشحاله
یعنی اصلا پسر ما دیگه حاضر نبود کفش بپوشه....خیلی راحت بودن ایشون با لباس خونه
داریم برمیگردیم پایین...
رسیدیم پایین و گرمی هوا بدجور اذیت میکرد...جای موندن نبود و رفتیم به سمت عباس آباد....دوستان گلم خسته نباشیدبقیه اش واسه سفرنامه 3....خیلی سخته این پستها...خودمونیم ها