صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

سفرنامه 3

1393/5/27 8:27
737 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مجدد و سه باره دوستان گلمآرامخب رسیدیم به این قسمت از سفر که ما بعد از تله کابین سواری از نمک آبرود خارج شدیم و رفتیم سمت عباس آبادآرامدوباره کارهای تکراری و ستاد اسکان و نامه گرفتن و رفتن به مدرسه ای که از آشپزخونش می شد دریا رو دید و صداشو شنیدزیباخلاصه طبق معمول طبقه پایین جا نبود و باید پله ها رو میرفتیم و میومدیمغمگینمنم که ماشا...یه سالی میشه مشکل زانو پیدا کردم و مثل بی بی جونها پام اذیتم میکنه و واقعا رفت و امد از پله ها گاهی برام خیلی سخت میشدگریهبله دیگه یه بهبود و سروسامونی به وسایل دادیم و خانوادگی راهی ساحل شدیم.البته جهت اطلاع دوستان عرض بنمایم که من فقط دوست دارم دریا رو ببینم و کار دیگه ای باهاش ندارم.پس مطمئن باشین من خشک رفتم و خشکم اومدمخندونکخوووووووووو چیکار کنم دوست ندارم برم تو آب....تو عمرم یه بار رفتم ویتامین دریام کاملهقه قههبله میریم سراغ عکسهای دریای عباس آبادزیبا

آرامصدرا خان طبق معمول مشغول شن بازی...عصر بود و هوا خنک تر، جناب صدرا لخت شدندآرام

سفر

سفر

آرامدوستان بریم ادامه مطلب....لطفاآرام

خندونکدوباره تهدید کردنهای صدرا شروع شده و داره دریا رو تنبیه و تهدید میکنهخندونک

سفر

گریهصدرا:منم ببریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد....گریه

سفر

قه قههعجب عکسی!!!!!!!!!!!خخخخخخخخخخقه قهه

صبح روز بعد یعنی یکشنبه راه افتادیم به سمت رامسر و نزدیک ساعت 10 صبح بود که رسیدیم و باز هم هوا گرم و غیر قابل تحملعصبانیقبل از نهار چون خیلی هوای اتاق گرم و خفه بود گفتیم لااقل بریم بیرون و از کولر ماشین استفاده کنیم خندهاین شد که سر از کتالم و سد میجران درآوردیمآرام

کتالم

سفر

سفر

قه قههاینم ماشین کوچولومونهقه قهه

سفر

خندونکاینم صدرا خان با بادبادکی که هنوز نرفته بالاخندونک

سفر

چشمکعصر هم رفتیم ساحل طلایی و باز من نظاره گر بودم و بروبچ شناگرچشمک

سفر

سفر

بغلبله دیگه پسرمون بازی جدید دارن انجام میدن....ساختمون سازی....حالا کم کم میفهمیم چیه!!!بغل

سفر

سفر

سفر

سفر


سفر

محبتخب حدس زدین بچم چی ساخته؟؟؟؟؟گنبد کاووس ساخته پسرممحبت

سفر

سفر

سفر

سفر

خندونکبعد از دریا قرار بود بریم رامسر گردی که متاسفانه ماشین کوچولومون بیماری قبلیش عود کرد و رفت تعمیرگاه و ما هم رفتیم ویلامون یعنی  مدرسه مونخندونک

چشمکاینم یه عکس هنری که کیانایی از توی اتاقمون گرفته...چشمکاسمشو گذاشته جمع خورشید و ماهخنده

سفر

زیبااینم صدرا در یک خواب طولانی بعد از کلی آب بازی و ساختمون سازیزیبا

سفر

قهرعصر روز دوشنبه و آخرین دریای صدرا...ساحل رامسر...ولی متاسفانه اصلا تمیز نبود...قهر

ترسواینجا هم یه تیکه موزاییک پیدا کرده و دوباره ساختمون سازی میکنه....دستشم رفت زیر موزاییک و کلی جیغ زدترسو

سفر

سفر

سفر

زیبااینم باز عکسی هنری از ابرهای آسمون دریازیبا

سفر

خب دوست جونیام دوشنبه هم تموم شد و ما صبح سه شنبه از رامسر راه افتادیم و شب بلاخره بعد از طی یه مسافت طولانی به خونمون رسیدیم.بغلبله مسافرت خوبه اما خونه ی آدم یه چیز دیگه ستبوسآخرین عکسها هم مربوط به جاده ستآرامممنونم که حوصله به خرج دادین و هر سه سفرنامه رو خوندینمحبتایشا...همیشه ایام شاد و خوشحال باشید و مهمتر از همه سلامتمحبت

سفر

سفر

سفر

بای بایمحبتبای بایمحبتبای بای

پسندها (5)

نظرات (13)

مهرتابان
27 مرداد 93 20:29
خب خیالم راحت شد که مثل صدرا لباس نپوشیده بودی دلم هوای شمالو کرد
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خب خدا رو شکرراستی اگه رفتین شمال بری اون بالا بالاها...اینجوری نشی ها...
مامان فاطمه
27 مرداد 93 23:23
سلام خیلی خوبه عزیزم یه سر به www.sabzsafiran.blogfa.com بزن
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.رفتم.ممنونم
زهرا
28 مرداد 93 0:27
انشاالله شمام همیشه شاد و سلامت باشید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم عزیز دلم
خواهر فرناز
28 مرداد 93 1:13
به به حال کردم خشک رفتی وخشک برگشتیا فقط نمیدونم چرا عکسای خارجیا لب دریا اب دریاشون ابی وخوشگله ولی مال ما همش سیاهه من که دلم نمیومد پامو توآب بذارم حالم بد میشد خیلی احساس بدی داشتم خوشحالم ب سلامتی رفتین وبرگشتین
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
باور کن یه آب بیخودی به قول خودت سیاهحتی همن جاهایی که مثلا سالم سازی و زیبا سازی هم کرده بودناصلا دل به آب نزدم که نزدمقربونت گلم
مامان ناهید
29 مرداد 93 18:14
به به چه دریایی ما که خودمون دریا داریم ولی دریا رو که می بینیم چشممون چهارتا میشه من بر خلاف شما تا نرم تو دریا بهم دریا نمیچسبه ولی بعدش که امدم بیرون از بس بدنم چسبونک میشه خوشم نمیادحسابشو کن برم دریا ولی حتی نتونم پاهامو بذارم توآب چی مییشه همین بلا قبل ماه رمضان عسلویه اتفاق افتاد که محمد رضا از خشم دریا خودشو تو آغوش من به شدت جا داده بود که نمیشد قدم از قدم برداشت
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خب شما کودک دریایی دیگهمیدونین خیلی کثیف بود اصلا آبی نبود....من بیننده ی پر و پا قرص دریایمطفلی محمد رضا جون ببین دریا چطور موج داشته بچه ترسیده
مامان ناهید
29 مرداد 93 18:18
کیانا وصدارا قربونش برم حسابی بهشون خوش گذشته اونم کنار دریا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
باور کن خواهر فکر کنم ما مامانها فقط به عشق بچه ها نفس میکشیم و زنده ایم
مامان ناهید
29 مرداد 93 18:19
چه خواب خرگوشی نازی چقدر می چسبه بعد این همه ورجه وورجه وگشت وگذار
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
تا نزدیک صبح حتی شونه به شونه نمیشد بچم از خستگی
مامان ناهید
29 مرداد 93 18:21
همش منتظر این بودم که صدرا اختراع جدیدی داشته باشه دیدم اینبار گنبد ساخته الهییییییییییی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
بله دیگه گنبد کاووس اثر صدرا خان مخترع خخخخخخخخخخخخخ
مامان ناهید
29 مرداد 93 18:22
دوست خوبم دعا می کنم همیشه سفرهای خوب وخوش وبی بلایی داشته باشید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
فدات شم مهربونم خیلی شرمندم کردیهمین طور شما و خانواده
شوهری
29 مرداد 93 18:29
یادش بخیر
مامان سمیه
30 مرداد 93 16:15
lممنونم که به وبمون سرزدین.وب صدراجونی وکیانا خیلی قشنگن ایشالله سرفرصت بتونم همه پست های قبلی رو هم ببینم.میام پیشتون بازممممممم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم مامی خانم.حالا نمیخواد پستهای قبلیو بخونی بیا همین جدیدا رو ببین ما راضییم
مامان ریحان
31 مرداد 93 22:44
خوب سفر نامه ها رو هم خوندم، دوست جونی اگه میدونستم میای شمال بهت میگفتم ما چه هوای شرجی رو داریم تحمل می کنیم و اینکه اگه می دونستم میگفتم بیاین خونه ما بجای اون مدرسه ها، واقعا چرا نیومدین امیدوارم همیشه به شادی و سفر باشید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت برم ریحان جونینخواستم مزاحمت بشم گلممرسی عزیزم
دنیا
5 شهریور 93 12:33
cheghadrn bamaze shodi azize delam