سفرنامه 3
سلام مجدد و سه باره دوستان گلمخب رسیدیم به این قسمت از سفر که ما بعد از تله کابین سواری از نمک آبرود خارج شدیم و رفتیم سمت عباس آباددوباره کارهای تکراری و ستاد اسکان و نامه گرفتن و رفتن به مدرسه ای که از آشپزخونش می شد دریا رو دید و صداشو شنیدخلاصه طبق معمول طبقه پایین جا نبود و باید پله ها رو میرفتیم و میومدیممنم که ماشا...یه سالی میشه مشکل زانو پیدا کردم و مثل بی بی جونها پام اذیتم میکنه و واقعا رفت و امد از پله ها گاهی برام خیلی سخت میشدبله دیگه یه بهبود و سروسامونی به وسایل دادیم و خانوادگی راهی ساحل شدیم.البته جهت اطلاع دوستان عرض بنمایم که من فقط دوست دارم دریا رو ببینم و کار دیگه ای باهاش ندارم.پس مطمئن باشین من خشک رفتم و خشکم اومدمخوووووووووو چیکار کنم دوست ندارم برم تو آب....تو عمرم یه بار رفتم ویتامین دریام کاملهبله میریم سراغ عکسهای دریای عباس آباد
صدرا خان طبق معمول مشغول شن بازی...عصر بود و هوا خنک تر، جناب صدرا لخت شدند
دوستان بریم ادامه مطلب....لطفا
دوباره تهدید کردنهای صدرا شروع شده و داره دریا رو تنبیه و تهدید میکنه
صدرا:منم ببریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد....
عجب عکسی!!!!!!!!!!!خخخخخخخخخخ
صبح روز بعد یعنی یکشنبه راه افتادیم به سمت رامسر و نزدیک ساعت 10 صبح بود که رسیدیم و باز هم هوا گرم و غیر قابل تحملقبل از نهار چون خیلی هوای اتاق گرم و خفه بود گفتیم لااقل بریم بیرون و از کولر ماشین استفاده کنیم این شد که سر از کتالم و سد میجران درآوردیم
اینم ماشین کوچولومونه
اینم صدرا خان با بادبادکی که هنوز نرفته بالا
عصر هم رفتیم ساحل طلایی و باز من نظاره گر بودم و بروبچ شناگر
بله دیگه پسرمون بازی جدید دارن انجام میدن....ساختمون سازی....حالا کم کم میفهمیم چیه!!!
خب حدس زدین بچم چی ساخته؟؟؟؟؟گنبد کاووس ساخته پسرم
بعد از دریا قرار بود بریم رامسر گردی که متاسفانه ماشین کوچولومون بیماری قبلیش عود کرد و رفت تعمیرگاه و ما هم رفتیم ویلامون یعنی مدرسه مون
اینم یه عکس هنری که کیانایی از توی اتاقمون گرفته...اسمشو گذاشته جمع خورشید و ماه
اینم صدرا در یک خواب طولانی بعد از کلی آب بازی و ساختمون سازی
عصر روز دوشنبه و آخرین دریای صدرا...ساحل رامسر...ولی متاسفانه اصلا تمیز نبود...
اینجا هم یه تیکه موزاییک پیدا کرده و دوباره ساختمون سازی میکنه....دستشم رفت زیر موزاییک و کلی جیغ زد
اینم باز عکسی هنری از ابرهای آسمون دریا
خب دوست جونیام دوشنبه هم تموم شد و ما صبح سه شنبه از رامسر راه افتادیم و شب بلاخره بعد از طی یه مسافت طولانی به خونمون رسیدیم.بله مسافرت خوبه اما خونه ی آدم یه چیز دیگه ستآخرین عکسها هم مربوط به جاده ستممنونم که حوصله به خرج دادین و هر سه سفرنامه رو خوندینایشا...همیشه ایام شاد و خوشحال باشید و مهمتر از همه سلامت