صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

صدرا جون مریض شده...

پسر مامان الان خوابیده.. چون دیشب هم نتونست خوب بخوابه و پریشب هم همین طور.امروز ظهر بعد از مدرسه پسریو بردم پیش دکتر.پسرم وقتی بابایی بهت گفته که مامان میخواد ببردت دکتر  برگشتی گفتی:من نمیرم دکتک.دکتک بچه گونه ست.حالا یعنی چی؟ ما نمیدونیم؟؟خلاصه رفتیم پیش آقای دکتر و جنابعالی به سوالات دکتر جواب نمیدادی و من سوالو تکرار میکردم و شما جواب منو میدادی.به هر حال دکتر گفت چیزی نیست و خوشبختانه عفونتی در کار نبود.همون داروهایی رو داد که خودم بهت میدادم...بابا منم یه پا دکترم...ها وا....باور کن پسری.اما پریشب که حالت خوب نبود بعد از سرفه و کلی غلت و اینور اونور انداختن دست و پات یه دفعه چشاتو باز کردی و رفتی پایین تخت نشستی!!!گفتم صدرا جون ...
7 بهمن 1392

ورژن جدید بازیهای صدرایی

 سلام و عرض ادب حضور همه ی دوستان عزیزم.و اما پسرم...یکی دو روزیه که چشم راستت بدجور قرمز شده و سرماخورده ای البته و خوشبختانه شدید نیست اما درگیرت کرده.ایشا....شما و همه ی بچه هایی که درد و بیماری دارن زودتر خوب و سلامت بشن و اما از بازیهات بگم که چند روز پیش بسته ی مگنت کیانا رو پیدا کردم و جنابعالی هم دیدی و مجبور شدم بهت بدم.آخه از ساچمه هاش یا همون گوی های فلزیش میترسم که دهنت کنی ...دوران نی نی بودنت چیزی دهنت نمیکردی ولی حالا که بزرگ شدی نمیدونم چرا چیزهای خطرناک میذاری دهنت به هر حال بد نبود تا دوروز سرگرم بودی و باز گذاشتی کنار مثل همه ی اسباب بازیهای عادیه دیگه...راستی پریشب بهم گفتی:ماه تو آسمونه؟میخوام ببینم...رفتیم تو حیاط...
4 بهمن 1392

صدرای ما....

 سلام به همه.و سلام به شما پسر شیطون کوچولوی من.ببین پسر جان آخه ما همه چیمون تا قبل از اینکه جنابعالی دست به آچارت خوب بشه، درست و درمون بود.همین توپو ببین این بدبخت چه گناهی کرده که به این روز افتاده و شده کلاه جنابعالی؟؟؟ ای پسرجان! من نصف شب تو خواب یه دفعه میبینم تق.... دست و پام خورد به یه چیزی!!!میدونی چی؟نمونه اش همین وسایلی که تو عکسه.جنابعالی هر شب یه چیزایی که البته اکثرا اسباب بازی نیستن رو میاری تو تخت زیر دست و بالمون.همین دمپایی ها تا سه شب پیش ما میخوابیدن.این اسبه که بلاخره پاشو شکوندی و دستش از دنیا کوتاه شد.این تلفنم که دیگه نا نداره حرف بزنه.از باتری و ماشیناتو و موبایل و چراغ قوه و وسایل آشپزخونه میگذریم.چ...
30 دی 1392

برف بی برف

سلام دوستان گلم.نمیدونم چرا امسال هوا اینطوری شده؟؟خشکتر و سردتر از سالهای پیش.دو شبه فقط در حد نیم ساعت تا یک ساعت یک کوچولو برف میاد و صبح نشده خبری از برفها نیست.فکر میکنم با ندونم کاریهامون روز به روز بیشتر داریم به محیط زیستمون آسیب می رسونیم و همه چیو داغون میکنیم.اکثر شهرهای بزرگ هوای آلوده دارن و میدونید که تنفس در این هوا چقدر زیان بار و خطرناکه!!دریاچه هامون هم که تبدیل به شوره زار شدن و خبری از صدای دلنشین موجها به گوشمون نمیرسه.حالا من تجربه شهرهای بزرگو ندارم ولی فکر میکنم  حتی پرنده ها هم اون جا آواز نمی خونند.تا کجا میخوایم پیش بریم، نمیدونم؟؟!!!!به هر حال چند روز پیش که شهر گردی میکردیم با صحنه ی زیر روبه رو شدیم.عکسشو ...
14 دی 1392

تولد سه سالگی نی نی وبلاگ

نی نی وبلاگ عزیز امروز فهمیدم سه ساله شده ای.همیشه دوست داشتم قدیمی ترین وبلاگو در نی نی وبلاگ بشناسم و بهش سر بزنم.حالا فهمیدم که قدمت اولین وب میشه سه سال.زمانی که صدرا فقط سه ماه و نیمه بود و کیانا هم شش سال داشت. چند ماه بیشتر نیست که  با این سرویس آشنا شده ام.نی نی وبلاگ عزیز تو به من این امکان را دادی که برای خودم دوستانی چون گل نیلوفر در دنیای مجازی داشته باشم.دوستانی که با شادیهایشان شاد میشوم و با غمهایشان دلم می گیرد.دوستانی که میتوانم بدون اینکه ببینمشان حسشان کنم و مهر و علاقه شان را با تمام وجودم درک کنم.اینجا فضایی کاملا اختصاصی برای ما مادرهاست،تا از خودمان و میوه های جانمان بگوییم و برای مبارزه با مشکلاتمان از هم کمک بخ...
9 دی 1392

عکسی که...

پسرم میخواستم این عکستو بذارم برای بالابر جور در نیومد که نیومد.فعلا باشه تا خواهر فرناز جون کمکم کنه. پسرم عکست درست شد.با کمک خواهر جون فرناز خانم.همین جا دوباره از این دوست گلم تشکر می کنم. ضمنا این عکس مربوط به روزیه که من شیفت ظهر بودم و تا خواستم برای خودم غذا بکشم تا  ببرم مدرسه اصرار کردی که برای تو هم توی قالبمه(تلفظ صدرایی) موچولو غذا بریزم تا بخوری.اینجا دیگه داره غذات تموم میشه و منم دیرم شده و بازم میگی برام بریز.فقط هه کم دیده(یه کم دیگه).از دست تو مادر چرا یاد نمیگیری درست حرف بزنی؟؟؟کیانا نصف سن تو رو داشت کامل و درست حرف میزد ها!!عصبانی نشی گلم. قربون حرف زدنت برم.هاد(یاد) میگیری. ...
30 آذر 1392

یلدا یعنی جشن گرفتن یک دقیقه بیشتر با هم بودن....

یلدا دختر سیاه موی بلند بالا،یادگار نام وطن،میوه پاییز ایران،عروس زمستان،در راه است.اورا بر سفره مهر بنشانیم و با نسل فردا پیوند زنیم.ایرانی بودن را فراموش نکنیم.یلدایتان پیشاپیش مبارک. ...
30 آذر 1392