صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

تبریک پیشاپیش

پسر گلی مامان،سلام.چطوری عسلم.حتما میگی هنوز 2روز دیگه به تولدت مونده!پس چرا از امروز برات آهنگ تولد گذاشتم؟میدونی پسرم باید فردا و پس فردا برم مدرسه.کلی کار سرم ریخته.ثبت نام ها هم هنوز مونده ترسیدم وقت نکنم از همین امروز برات پست گذاشتم.پسر قشنگم هزار بار می گم: دوســـــــــــــتت دارم و تولــــــــــــــــــــدت مبـــــــــــــــــــــــارک. امیدوارم سالهای سال زنده و پایدارو سلامت باشی. اینم تبریک از طرف بابا جون: واقعا بزرگ شدن کودکانمان را فراموش می کنیم و تنها زمانی که روز تولدشان می شود تازه می فهمیم که کودکمان یک سال دیگر بزرگتر شده است و ما نیز سالی دیگر پیرتر شده ایم. اما صدرای گلم این روزها آنقدر شیرین بازی ها...
15 شهريور 1392

برای کیانا

کیانای گلم،سلام.دخمل مامان کجایی؟دلم برات تنگ شده امروز از صبح رفتی پیش صدف جون.یه زنگ هم به مامان نزدی!عیب نداره حتما خیلی بهت خوش میگذره.دخترم این عکس مربوط به 5سالگیته.از تهران برمی گشتیم و نرسیده به سبزوار رفتیم به این کاروانسرا.جای خلوت و دنجی بود.چندتا عکس دیگه هم گرفتیم.قد بلندی، می کردی تا دستت برسه به کلون در.حالا اگه بری اصلا نیاز به قد بلندی نیست.گل مامان بزرگ شده و خانمی شده.دوستت دارم عزیزم.تولد داداشی یادت نره.   ...
14 شهريور 1392

بلاخره

سلام عزیزم.میدونی ؟ این عکس 5ماهگیته مامانی جون.قربون لپ لپیات برم من.کیانا موهاتو با کش بسته.اگه کسی ندونه فکر می کنه دختر خانمی.کوچولوی نازم خیلی روزها از اون موقع گذشته و حالا فقط چند روز دیگه تا 3سالگیت مونده.از دیروز سرما خوردی.امروز از صبح مدام آبریزش بینی داشتی و هی می اومدی و دستمال می خواستی.پسرک کوچولوی من ظهر بهم گفتی مامان:بلاخره دماغمو پاک کردم.فدات شم تو بلاخره رو از کجا یاد گرفتی؟ایشالا زودتر خوب شی.مامانا هیچ وقت دوست ندارند میوه های عمرشون مریض باشن.مواظب خودت باش گل مامان. راستی فقط 4روز دیگه مونده.بازم میگم تولدت مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ...
14 شهريور 1392

بازی

پسرم سلام.الان که مشغول نوشتن مطلب هستم تو خوابیدی چون صبح زود بلند شدی و  خسته ای.نهارت رو هم خوب نخوردی.نازنین مامان، یکی دو روز پیش وجدان درد گرفتم.میدونی چرا؟از صبح خیلی کار داشتم و خسته بودم.عصر شده بود و هنوز کارام مونده بود و تو هم مدام سر به سر کیانامیذاشتی و حسابی شلوغ کرده بودین.منم که حوصله نداشتم فقط به خاطر این که ساکت شی،بهت گفتم برو کارتن باب اسفنجی ببین وتو هم دو ساعت تمام نشستی وکارتن تماشا کردی درحالی که یک بچه سه ساله باید شلوغ بازی و سرو صدا کنه و مامانش هم باید تحمل کنه وهمبازیش باشه.ولی من به خاطر خستگی خودم تو رو به تلویزیون سپردم.کاری که خیلی وقتا ماپدر و مادرا انجام میدی...
12 شهريور 1392

برای کیانا

دخترم؛کیانا جون نوبتی هم باشه نوبت توئه.درسته بزرگ شدی و حالا خودت یک وبلاگ خیلی قشنگ و پر مطلب داری.ولی می دونم دوست داری مثل صدرا برات پست بنویسم و خاطره ای برات بمونه.منم این عکسو برات انتخاب کردم.فکر کنم شش ماهه بودی و در اولین نوروز زندگیت این عکسو گرفتم.اون وقتا مستاجر بودیم.اینجا خونه ی آقای اکبریه.دختر گلم ببین چقدر زود گذشت.تو اون موقع فقط شش ماه سن داشتی و حالا یه برادر کوچولوی سه ساله داری و ماشاءا...کم کم داری به تولد 9سالگیت نزدیک میشی.آره عزیزم روزها پشت سر هم میان و شما روز به روز بزرگتر میشین و ما مامان بابا ها هم پیرتر و پیرتر.گل مامان، تنها آرزوی ما همون طور که همیشه گفتم سلامتی ...
9 شهريور 1392

لالایی

 پسر گلم صدرای مامان امروز می خوام برات لالایی بنویسم.همون لالایی که وقتی کوچولو تر بودی برات می خوندم.البته حالا هم گاهی اوقات خودت ازم می خوای برات بخونم تا خوابت ببره.این لالایی رو وقتی خودم بچه بودم 8یا 9 ساله از رادیو شنیدم ولی حالا کامل بلد نیستم.فکر کنم اسم برنامه شب بخیر کوچولو بود.اینم لالایی پسرم: لا لا لا لایی     لالالالایی      گنجشک لالا      سنجاب لالا     اومد دوباره     مهتاب لا  لا    لالالالایی  لالالالایی   لالالالایی    ...
8 شهريور 1392

روزشمار تولد

پسر گلی سلام.به قول خودت می دونی!فقط چند روز دیگه به تولد سه سالگیت مونده؟شمارش معکوس شروع شده.10فقط 10روز دیگه مونده.چی دوست داری برات بخریم؟ماشین،تفنگ،حباب ساز،کارتون باب افسنجی(به قول خودت)شایدم آچارو وسایل نجاری یا.......البته اگه وارد مغازه ی اسباب بازی فروش بشی در یک لحظه همه چی می خوای!پسر خوبم اینو بدون  مهمترین مساله برای ما سلامتی تو وخواهر جونه. پیشاپیش تولدتو بهت تبریک می گم.بازهم با آرزوی بهترین ها براتون.   ...
8 شهريور 1392