بازی
پسرم سلام.الان که مشغول نوشتن مطلب هستم تو خوابیدی چون صبح زود بلند شدی و
خسته ای.نهارت رو هم خوب نخوردی.نازنین مامان، یکی دو روز پیش وجدان درد گرفتم.میدونی
چرا؟از صبح خیلی کار داشتم و خسته بودم.عصر شده بود و هنوز کارام مونده بود و تو هم مدام
سر به سر کیانامیذاشتی و حسابی شلوغ کرده بودین.منم که حوصله نداشتم فقط به خاطر این
که ساکت شی،بهت گفتم برو کارتن باب اسفنجی ببین وتو هم دو ساعت تمام نشستی وکارتن
تماشا کردی درحالی که یک بچه سه ساله باید شلوغ بازی و سرو صدا کنه و مامانش هم باید
تحمل کنه وهمبازیش باشه.ولی من به خاطر خستگی خودم تو رو به تلویزیون سپردم.کاری که
خیلی وقتا ماپدر و مادرا انجام میدیم.پسرم منو به خاطر خستگی ها و بی حوصلگیها م ببخش.
زندگی یک بازی است و آنچه در بازی، مهم است،لذت بردن از بازی است نه نتیجه ی بازی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی