خدایا صدهزار مرتبه شکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
خدا جون سلام. میدونم بنده ی خیلی خوبی برات نیستم اما دیگه هیچ وقت نمی خوام لطفهایی رو که به من و خانواده ام داشتی از یاد ببرم.مهمترینشون سلامتی ما و بچه هاست.خدایا چرا من قدر چیزهایی رو که بهم بخشیدی نمی دونستم؟چرا یادم میره که دختر و پسرم میشنوند،می بینند،راه میرن،حرف میزنن و.....خدایا وقتی دردیو که شاگرد خوبم مهتاب جون به خاطر سرطان خون تحمل می کنه یادم میاد تلنگر می خورم و میفهمم که قدر شناس نیستم. وقتی شاگرد دیگم فرخنده رو می بینم که با حرکت سرش به من سلام می کنه و هیچی از صداهای این دنیا رو نمیشنوه قدر نشناسیم یادم میاد. وقتی فرزانه رو میبینم که با عینک ته استکانیش بهم نگاه می کنه و متوجهم نمیشه و روز به روز داره به نابینایی مطلق نزدیک میشه می فههم قدر شناس نیستم. وقتی فاطمه رو میدیدم که هفت ماهه به دنیا اومده و مچ پاهاش خمیده شده و قادر به راه رفتن نیست بازم یادم میاد که من چه قـدر، قدر نشناسم.خدا جون نعمت سلامتیو از ما آدمای قدر نشناس دریغ نکن.خدایا همه ی بچه های مریض و ناتوانو شفا بده.خدایا درمان همه ی دردها تویی من لیاقت ندارم، ولی ملتمسانه ازت می خوام به این مامانای منتظر هم لطف کنی و فرشته هایی از جنس آسمون آبی در آغوششون جای بدی.و باز هم میگم خدایا صد هزار هزار مرتبه شکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر.
کیانا جون و صدرا جون دوستتون داریم زییییییییییییییاد.