نبض زندگی به روایت تصویر...
سلامی گرم در صبح یکی از روزهای زیبای بهار 1394.روز باشکوهی برای همه تون آرزومندم.میریم برای دیدن عکسهایی از پست قبلی...شادی و لبخند حق مسلم من و شماست.پس شاد باشید اگرچه گردش روزگار همیشه بر وفق مراد نیست....
از دی که گذشت،هیچ از آن یاد مکن فردا که نیامدست!فریاد مکن
بر نامده و گذشته،بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن.
جناب صدرا یک و ماه و نیم پیش.تازه از آرایشگاه اومده بودفک میکنین خاک انداز و سه پایه شلنگ چه نقشی دارن در دوچرخه ی پسری؟؟؟؟یکیش آینه ست یکیشم بوقیا همون زنگ دوچرخهکاملا آزاد هستید که تصمیم بگیرین کدوم بوق باشه کدوم آینه
پسرک من در حالیکه کله ی صبح نشسته پشت کامی جان و سردشان میباشد
بازی زامبی که اصلا بازی حوبی نیست و خوشبختانه پسری فعلا گذاشتش کنار
چون پسرخان در مهد دیده بودند که جناب یاشار تخم مرغ آب پز را درسته گاز میزنند،چند روزی از بنده همین درخواست را داشتند که برایشان تخم مرغ آب پز درسته بیاورم.البته دو سه بار با اشتها خوردند و بعد از آن بیخیال تخم مرغ درسته شدند
اینجا صدرا جون منو صدا زده و میگه:مامان!بیا ببین برات رنگین کمون کشیدم
اینم دو تا ماهی نانازای مننیادتونه دیگه گفته بودم چون تهرونی هستند و واکسینه شدند،گوش شیطون کر فعلا زنده اند.خوش به حال پایتخت نشینها که ماهیهاشونم با ما شهرستانیها فرق فوکوله
یادش بخیر...این ست شب نما رو وقتی کیانا دو ساله بود،خریدم...حالا صدرا پیداشون کرده و مجبور شدیم با چسب نواری بچسبونیم چون برچسبهای پشتش در گذر زمان از بین رفته اند
اگه گفتین این چیه؟؟؟؟باز هم یادش بخیر این صفحه ی اول یه کتابه که وقتی کیانا نی نی بود براش درست کردم و البته این یه جلدشه دو جلد دیگش گم شده...کتاب مصور که روشم سلفون کشیده بودم که دخملی پاره نکنه...این جور مامان با حوصله ای بودم من
این کارت تبریکو دخملی وقتی کلاس دوم بود برام درست کرده بود
پوستری که کیانا دو سال پیش واسه روز مادر خریده بود
این جاکلیدی و انگشتر رو هم پارسال خریده بود.دخمل خوب من!!
یکی از نقاشیهای بزرگ کیانا در چهار سالگی!!!صدرا جون!ببین مادر یه کم یاد بگیر پسرم
این یه تحقیق تصویری درمورد علوم اول ابتداییه و چند صدای اول کلمات.همه ی نقاشیها کار دخملیه و خط کار همسری
کاردستی صدای آ،د،خط باز و خط بسته...سال اول ابتدایی...چه کردیم
دفتر نقاشی کیانا!!!دوستان کیانا این سبک نقاشیو از مجموعه کتابهای سنا یاد گرفته بود
در اینجا میبینید که جناب صدرا به حریف خود در شمشیر بازی که بنده باشم ادای احترام میکننددو تا شمشیر خریده که حریف داشته باشه
تزئینات صدرایی
مجرم گرفتم!!!کیانا خونه نیست و صدرا میخواد با پیچ گوشتی یا گشتیقفل کمد کیانا رو باز کنه...چشاشو
نمایی از گلخونه ی پدر عزیزم
این کارت عروسی من و مجیدجانهسال 1379....صدرا و کیانا ببینید..خوب ببینید
جایزه ی صدرا وقتی تو مسابقه شرکت کرد
برجهای صدرایی...بچم نقاش میشه در آینده...
بله دیگه...دیشب،همین دیشب صدرا خان منو مجبور کرد که حلوا بپزم.ما هم آی عرق ریختیم پای اجاق گاز تا این یه ذره حلوا رو پختیم...تزئینش منو کشتهبه کیانا هم میگه:دیدی کیانا!مامانو مجــــبورش کردم برامون حلوا درست کنه...حالا تعریف نباشه خوب دراومد.یه بار چندسال پیش پختم سفید بود مثل شیربرنج