صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

مرغ حشق یا حناری!!!

1394/5/31 16:02
1,223 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همگیمحبتامید که روزهاتون سرشار از شادی و نشاط و سلامتی باشه.پسرم و دخترم سلام.امیدوارم شما هم همواره صحیح و سالم و پرانرژی باشید.بوسبوسو اما حضور خیلی از دوستان و از جمله ما در نی نی وبلاگ کمرنگ تر شده و در مورد خودمون که بخوام بگم یه دلیلش بی حوصلگی و دلیل دیگش شبکه های مجازیه که خب خیلی راحت در حالت خوابیده و نشسته و ایستاده و کنار اجاق گاز و تو حیاط و داخل ماشین و هر جایی که فکرشو بکنید در دسترسهخندهزبانالبته من فقط تلگرام دارم ولی خب مدام چک کردن میخواد دیگه چیکار میشه کرد.عینکالبته دوم اینکه من فک میکنم چون تازه و حدود یکی دو ماهه به این شبکه پیوستم فعلا حریص تر هستم و وابسته تر دقیقا مثل همون اوایل که اومده بودم نی نی وبلاگ.پس جای امیدواریه که با شروع مدرسه ها و فصل کار و تلاش وابستگی هم کم بشه و اوضاع برگرده به حالت طبیعیتشویقالبته سوم هم اینکه باور کنید من مثل بعضیها که دیگه گوشیشون شده همه زندگیشون نیستم.ولی خب دیگه باز هم گرفتارشم و باید ترک کنمخندونک

حالا از اینا که بگذریم میرسیم به پسر گلی صدرا خان عزیز که باز هم طبق معمول فیلش یاد هندستون کرده و باتقاضاهای مختلف سر ما رو بردهعصبانیبله دوستان!پسر ما چندی پیش و در حالیکه از جلوی یک مغازه که صاحبش یه مرغ عشق گذاشته بود تو قفس رد میشدیم یهو دلش هوس مرغ عشق و به قول خودش طوطی کردترسوو دیگه از همون لحظه ضبط صوتشو روشن کرد و دقیقه ای شصت بار گفت من مرغ عشق میخوام.شما برای من هیچی نمیخرین.ایمان مرغ عشق داره.صدف طوطی داره من مرغ عشق میخوامعصبانیسبزالبته مرغ حشق به تلفظ صدراییچشمکخلاصه دوستان باز من بیچاره برای فرار از بهانه های بیخود صدرا گفتم:پسرم بذار به عمو حمید بگم که از جوجه قناریاش یکی بهمون بده امانتی پیشمون باشه.اینو گفتم بلا گفتم صد بار گفت برو به عمو حمید بگو...منم گوشیو برداشتم و مثلا زنگ زدم به عموی محترم و مثلا ایشون گفتن وقتی مدرسه ها باز شد قناریها جوجه میذارن و یکیشونو میدیم به صدرا.خواهرا کارم در اومد چون باز هر روز باید به این سوال جواب میدادم که کی مدرسه ها باز میشهسبزخلاصه باز دیدیم نخیر نمیشه به همسری گفتیم به صورت واقعی از حمید خان بپرسند میشه یه قناری به ما بدن یا نه؟حمید خان هم قبول کردند ولی طول کشید تا قناریو به ما بدن چون فک میکردند جناب صدرا یادشان رفته تا اینکه یک شب صدرا یه کاغذ و مداد آورد داد دست کیانا که من میخوام به عمو حمید نامه بنویسم بندازم تو خونشون تا به من قناری بدنخندهبله صدرا خان گفتند:عمو عمید!!!لطفا به من یکی از جوجه های بزرگ را بدهید من قناری میخواهمقه قههشب هنگام که همسری آمدند دست پسریو گذاشتیم تو دستش با نامه فرستادیمش دم خونه عموششیطانخلاصه اینچنین شد که عموی عزیز نتوانست بهانه ای بیاورد و به ناچار بنده خدا یکی از قناریهایی که کمی مشکل دار بودخندهرا به صدرا جان داد و اینچنین شد که ما قناری دار شدیم.اسمشو گذاشتن حنایی که صدرا صداش میکرد حناریقه قههحیوونی چند روزی در اتاق میهمان ما بود و من بدبخت باید پرهای ریخته و دونه ارزنهای پاشیده رو جارو مینمودم و باهاش خوش و بش میکردم که دلتنگ نشه.صدرا هم دورو برش میپلکید و یه روز با مداد شمعی همه ی قفسشو رنگ کردتعجببماند که سوالات صدرا تمومی نداشت و مدام از من میپرسید این حناری تخم میذاره؟منم گفتم نمیدونم پسرم.و پسرم:مامان!دعا کن تخم بذارهخندونکبعد از چند روز دیدم نه بابا من باید هی زیرشو تمیز کنم و به آب و دونش برسم و از طرفی هم میترسیدم نکنه که بمیره و به فکر چاره افتادمشیطانمدتها بود که صدرا دوست داشت واسه دوچرخه اش جک بخریم این شد که گفتم پسرم!!قناری گناه داره دلش برای دوستاش تنگ شده ببریم بدیم به عمو تا نمیره طفلی.و واکنش صدراگریهگریهگریهاونروز بی خیال شدم ولی روز بعد که گفتم واکنش شد اینگریهغمگینو بالاخره با دادن قول خرید جک شد اینغمگینآرامخندونکو اینگونه شد که باز ما قفس به دست رفتیم در خونه عمو و قناریو پس دادیم.البته پسرمون به عموش گفت:نوبت نوبتی باشه وقتی من اندازه کیانا شدم نوبت منه حناریو بیارم خونمونخندهبغلبوس

خب قصه مرغ عشق یا قناریو شنیدید.حالا نوبت خوشمزگیهای صدرا جانهزیبا

چند روز پیش بعد از اینکه خوب اعصاب مصاب منو خط خطی کرده بود،در حالیکه روی مبل نشسته بودم یهو اومد و منو محکم بوسید.ما هم لبخندکی تحویلش دادیم و پسرمان با لبخندی کامل فرمودند:مامان رمزتو باز کردمخنده

روز دختر برای من یه کلیپ اومده بود در مورد دختران و آهنگین بود و میخوند دختر چراغ خونه و دختر عزیز دردونه و اینا...منم گوش میکردم و صدرا هم کنارم بود و کیانا هم کلاس ریاضی.یهو پسری برگشت گفت:فقط دخترها عزیزندغمگیناصلا روز پسر نداریمغمگینمنم گفتم:(ای کاش که نمیگفتم)نه پسرم پسرا هم خیلی خوب و عزیزند...امروز روز پسر هم هست....و بلافاصله صدرای بلا فرمودند:مامان!برای روز پسر برام ANGERY BIRDSمیخری؟؟؟شیطانشیطانعصبانیخواهری که شما باشید همین امروز ظهر هم پسرم پرسید:مامان!برای روز پسر برام ANGERY BIRDSمیخری؟؟؟گریه

دیشب صدرا طبق روال این روزها به شدت رو اعصاب همه مون بدو بدو کرده بود و حسابی جو به هم ریخته بود.در نتیجه جناب پدر با لحنی جدی باهاش برخورد کرد و کمی سر و صدا فروکش نمود.بعد از چند دقیقه صدرا گفت:مامان بابا رو صدا کن بیاد.گفتیم نه پسرم بابا الان عصبانیه بذار بعدا...دوباره اصرار کرد و پدر جانو صدا زدیم و صدرا کمی با باباجان صحبت نمودند و بابا رفت که آبی بخورد و بیاید که بخوابد و در همین لحظه جناب صدرا که پدر را آرام نموده بودند با صدایی شیطنت آمیز گفت:دیدین زبونشو بلد بودمشیطانخنده

خب میریم سراغ یه سری عکس که در موقعیتهای مختلف گرفته شده ولی به روز آوری نشده

پازل ساختن صدرا خان همچنان با عشــــــــــقخنده

صدرا

صدرا

صدرا و امیرعلی جون خالهبوس

صدرا

صدرا

صدرا

صدرا

صدرا

غروب زیبای خورشید بالای تپه بودیم و وزش باد شدیدآرامالبته اون بچه ها برای ما نیستنخنده

غروب

صدرا

صدرا

صدرا

صدرا

ارگ جناب صدرا که خدا رو صد هزار مرتبه شکر فقط قریب به دو روز باهاش بازی کردتشویق

صدرا

صدرا

صدرا اخموی مامان که بهش گفتیم بیا سلفی بگیریم نیومد و خودش با انار کوچولو ژست گرفتچشمکبچم بستنی خورده صورتشو نشستهآرام

صدرا

پیتزا پزونخندونکیه کم بیشتر بمونه میسوزه خب اون کناراش سفیده ولی خام نیستخنده

صدرا

پسرک من بعد از پیتزا خورونخوشمزه

صدرا

اینم کاپ کیکم.خنده

کاپ کیکمون

و اما...اولین بار خواهرم چون پیش ما نیست عکس هلیا جونو گذاشت کنار آینه خونه ی مامان اینا.بقیشو دیگه خودتون ببینید چی شدخندهقه قهه

تا دیدار بعدی خدانگهدار...راستی ببخشید عکس مرغ حشق صدرا تو گوشیمه و ان شاءا...در فرصت بعدی حتما میذارم تا ببینیدمحبتمحبتمحبتبای بای

پسندها (5)

نظرات (11)

آجی فاطمه
1 شهریور 94 3:45
سلام به ابجی مرضیه جونم خوبی؟ خواهری این موقع صبح مزاحمتون شدیم شرمنده بد موقع بود وو خواب بودینا خیلی خندیدم ما و کیف کردیم اما مغزمون دیگه کار نمیده چیزی بنویسیم فقط ابراز خنده وخوشحالی و نشاط ناشی از پست نمودیم شاد باشید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام آجی فاطمه این چه وقته خواهر!!!چرا بیداری؟الهی نکنه دلت غم داره که نخوابیدی ولی نه بابا تو بی خیال دنیایی خب ممنونم عزیزم از اومدنت و کامنت گذاشتنت.تی فدات
مریم مامان آیدین
1 شهریور 94 11:18
سلااام به مرضیه خانوم گل گلاب خوبی دوستم...پس اعتراف میکنی که کم پیداییت به خاطر درگیری های مجازی بوده..البته خیلی زود برات عادی میشه ولی یه خوبی داره...حداقل به واسطه همون درگیری ها کشیده میشی به اشپزخونه و آشپزی و کیک و شیرینی پزی و اون اعتیاد وبلاگ کردی قدیمی و اعتیاد جدید هردو با هم از سرت میفته جدای از شوخی یکی از علت های کمتر به وبلاگ اومدن من هم اینه که اولا وبلاگ اومدن خیلی دردسر داره و پست گذاشتن و عکس آپلود کردن هم همینطور و من باز هم به وبلاگ نویسی ادامه میدم ولی این بار فقز برای دل خودم و چند تا دوست خووووب که اینجا دارم... قبلا هر پستم 50 و 60 تا کامنت داشت که 80 درصدش به خطزر رفت و امد وبلاگی و کامنت دادن و گرفتن بود و من اصلا دوست نداشتم...الان فقط چند تا دوست خوب که واااقعا از اومدن پیششون لذت میبرم...مثل الهام...خودت...ریحانه و چند تا دوست دیگه که شاید نشناسی ولی عزیزن این برام با ارزش تره عکس ها هم مثل همیشه عااالی بود....بابا پیتزا پز....کیک پز داستان اون مرغ حشق ها هم باحال بود هاااا...قربون دل رئوف صدرایی خدا فرشته هات رو برات نگه داره دوستم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام بر مریمی جان خودمخواهر نگو که امروز صبح کامنت گذاشتم که تو ترک تلگرامم و تا ظهر که مدرسه ام نمیرم تو پستها...قسم خوردمآره وا...بعضیا هم عجب آشپزهایی هستن ها...سالاد تزئین میکنند در حد تیم ملی...مریم اینا خیلی وقت دارن ولی من ندارم...همون آشو آبگوشتمون خوبهاما حسودیم میشه بهشون خودمونیم میدونی تازگیا یکی از تفریحاتم اینه که کارامو که تموم کردم لنگامو دراز کنم رو مبل جلو کولر گوشیمم بردارم هی برم تلگرامهیشکی هم کار بهم نداشته باشه ولی همون لحظه یا تلفن میزنگه یا بچه ها دعواشون میشه در حد بکش بکش یا سر و کله همسری پیدا میشه قربون لطفت مریم جونم منم از اول هم کم نظر بودم ولی وبلاگ اومدنم واسه دل خودم و صدرا و کیانا و شما دوست جونیاست.مثل خودت و سایر دوستان مشترکی که داریمممنونم از حضورت و به قول تلگرامیا فدایی داری عزیزم
الهام
1 شهریور 94 19:13
سلام مرضیه جون خوبید؟ خب باید عرض کنم که من تنها کسی هستم که هنوزم عضو ثابت نی نی وبلاگ هستم دقیقا درک می کنم چی میگی، علیرضا هم درست شبیه صدراجان چیزی رو که بخواد این قدر میگه که کلافه می کنه آدمو، بازم شما خوب مقاومت کردید، ما که اصلا این همه طاقت نداریم و بابای علیرضا نشون داد که مقاومتش نهایتاً یک شبانه روزه! و قناری و پرنده ها که واقعاکثیف کاریشون زیاده رمز چی رو باز کرده؟ خب انگری برد بخر دیگهوای که من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد! آخه روز مرد و روز دختر و اینا دیگه چرا مد شده حالا روز پسرم اگه مد بشه گرفتاری هاش فقط برای پدر خانواده ست متأسفانه این بچه ها زبون همه رو بلدند چه پازل جالبی! من که مدت هاست به دنبال پازلم و همه ش به مدل های دخترونه بر می خورم چقدر با این لباس صدرا جون مردونه شده منم پیتزا میخوامنوش جونتون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام بر الهام عزیزم.آفرین الهام جون واقعا دست مریزاد داری گلم.شما فوق العاده وفاداری به نی نی وبلاگ و خاطرات علیرضا جون عزیز وای تکرار واقعا سرسام آوره...بخدا من دیوونه میشم یعنی تا میگه مامان!میدونم پشت بندش چی قراره بشنوم خواهر میدونی از کدوم انگری ها میخواد؟؟از اینا که کنترل میشن میرن بالا....حالم گرفته ست از این اسباب بازیهای درخواستی این پسر خان رمز من که عصبانی بودم خواهر یعنی با بوسیدنش باعث شده من بخندم و رمزم باز شدهاصطلاحات صدراییه دیگه این پازلها خواهر جون بیشترش برای کیاناست این یکیو دو سال پیش خریدیم اصلا دوست نداشت موند واسه حالا مرسی از لطف و دید زیبات الهام عزیزم.روز پسرم میرسه و میاد تو تقویم حالا ببین کی گفتم
مامان ریحانه
1 شهریور 94 23:53
سلام بر مرضیه جان خودم میبینم که شبکه های اجتماعی حسابی مشغولت کرده خواهر حالا خوبه فقط تلگرام داری اگه عضو بقیه هم بودی چی میشد همین یه پستم حالا حالاها نمیذاشتی البته شوخی کردم خوب حالا بریم سر اصل مطلب جناب آقای صدرا خان با اون کارای و حرفای بامزش وای که منم چقدر از مرغ حشق و حناری و کلا هر جک و جونوری بدم میاد موقع این جوجه رنگیا که میشه یه جنگ اعصاب به پا میشه تو خونه ی ما پوریا میگه من حتما میخرم منم میگم حق نداری بخری حالا اگه هم بخره تا دو روز بیشتر بهشون نمیرسه بعدم به امید من میذاره منم عجیب بدم میاد از کثیف کاریشون حالا خوب شده راضی شده پسشون بده خوبه وعده ی نزدیکی هم به عموش داده اندازه ی کیانا که شد بره بگیردشون چقدرم تو خوشحال شدی از این وعده ی نزدیک
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام بر ریحانه جانمخواهر!همینو بگو البته واتس آپم دارم ولی زیاد فعال نیستبابا چیکار کنیم آبجی امسال مسافرتم نشد بریم مجبورم خودمو سرگرم کنممیدونی فک میکنم ریشه در کودکیم داره اصلا تقصیر مامانمه اگه منو تو کودکیم همه جا میبرد و خیلی برام وقت میذاشت حالا نمیرفتم تلگرامدیروز خونه مامانم اینا بابام یهو عصبانی شد همه مون گوشیامونو غلاف کردیم واقعا منم همین جوریم خب تو خونه با اون همه جیش و پر ریزی مگه میشه؟؟؟مگه داریم؟؟جوجه که نگو من میترسماینم تو قفس بود من باهاش حرف میزدمآره دیگه بچم اندازه کیانا بشه نوبتشه میریم حناریو میاریمفدات عزیزم
مامان ریحانه
1 شهریور 94 23:58
عکسهای هنریتو عشق است بانو ماشالله که امیر علی جونم چقدر نازه خدا حفظش کنه عشقولانه های خواهر برادری رو نیگاه یعنی خداییش کاش همیشه همینطور مسالمت آمیز بودن در کنار همدیگه عکس غروب خورشیدت محشره خانوم عکاس چه خوب که عکس هستی جون مسبب عمل خیر شده
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم رفیق جونم قربونت این نوه مون فانتزیه افتضاح امسال همو میزنن ناجور خواهر ناجور آره میبینی البته هلیا خواهر هستی...بابام طفلی هر روز صبح پا میشه یه چند دقیقه ای به همه نیگاه میکنه و خوشحال میشه ولی وقتی میریم خونشون اینقدر که کتک کاری میکنن همه با هم که بابام مجبور میشه میره سر خاک مادر خدا بیامرزش که الان پارک شده...بعد هم میگه شما با شما نیا اونم با اون نیاد ما میمونیم کی با کی بره خونه ی مامیخواهر فک کنم حالم بده تضاد احساس دارم
مامان ریحانه
2 شهریور 94 0:00
میبینم که یکی یکی هنراتو رو میکنی خواهر پیتزا و کاپ کیک و وای که چه سوسوله این کاپ کیکه تزیین روش چیه کدبانو نوش جونتون غذاهای خوشمزه دسته گلای نازتو خیلی ببووووووووووووووس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
واسه روپوش گذاشتن رو ماجرای تلگرامه خواهری جونمهمسری فک نکنه من همش تو گوشیممآره دیگه خودمو کشتم پیتزا پزیدم...ولی خدایی فرمون مشکل داره از این اجاق قدیمیاست مارکش زیاد خوب نیست وایسه همین کم ازش استفاده میکنم کاپ کیکمو هرهرهرمیدونی هیچی نبود روش بذارم نقل رنگی گذاشتم عکس گرفتمقربون لطفت ریحان جونم.شما هم ببوس خوشگلا رو..ستاره بچینی...شاد باشی...بوس بوس بوس
مامان فاطمه( یسنا)
3 شهریور 94 12:30
سلام خواهری خوبی؟ قربون صدرای شیرین زبون برم با اون مرغ حشقش ای خواهر از تلگرام نگو که من از اونم زده شدم انگار هرچیز جذابی چند صباحی منو سرگرم میکنه ، نی نی وبلاگم روزهای اول خوب بود، الان دیگه کسی هم نیست و هیچ کس آپ نمیکنه خیلی از دوستان که برای همیشه رفتن ، یاد روزهای اول وبلاگمون بخیر چه شور و شوقی داشتم....البته شاید اون زمان تنها بودم و نی نی وبلاگ شده بود همدم تنهاییم اما الان یه همدم کوچولوی ناز دارم.....روزهای خوشی رو براتون آرزو دارم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونمفدات خدا نکنه گلممیدونم منم اولشه مطمئنم از اونم زده میشمیاد باد آن روزگاران یاد بادآره فاطمه جون شما الان فرشته ای داری که تمام وقتت برای اونه...لذت ببر از قد کشیدن و بزرگ شدنش.امید که شما و خونواده همواره روزهایی شاد و سرشار از سلامتی داشته باشید
مونا
8 شهریور 94 14:32
سلام مرضیه جون . خوبی ؟ امیدوارم آخرین روزهای تعطیلات حسابی بهت خوش بگذره . واااای که چقدر خندیدم به رمز گشایی از مامانی !! و چه ترفند خوبیه . من هم یاد گرفتم !! و چه ماجرایی داشته این قناری . چقدر نامه نوشتنش به عمو حمید جالب و خلاقانه بوده . و چه شرط خوبی گذاشتی برای باز پس فرستادن اون مرغ حشق ! تمییز کردن و رفت و روب حیوانات خانگی واقعا سخته . عکس زیبایی از غروب خورشید گرفتی . احسنت . و قسمت خوشمزه ماجرا ، آشپزی رنگ و وارنگ مرضیه خانم گل هست . آفرین خانم کدبانو . هم کام کیک هم پیتزا عالی شده . نوش جونتون .
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام بر مونا جونمچطوری عزیزم؟ممنونم گلم از حضور زیبای شمارمز گشایی در حد خیلی بالا خواهر....خداییش حال تمیزکاری نداشتم و بیشتر از این میترسیدم حیوونی طوریش بشهقربون نگاه خوشگلت خواهرجونمچیکار کنیم دیگه گفتیم یه چیزی درست کنیم فک نکنن ما تنبلیمبازم ممنونم عزیزم از اومدنت
مامانی
10 شهریور 94 15:41
سلام خوبین؟ ما هم یه مدت پسری قناری میخواست البته دایی این فکرو تو سرش انداخت چون خودش داشت و میخواست یکی از جوجه هاشو بده آریا منم مخالفم شدییید نذاشتم به داداش گفتم اگه بیاری خونمون آزادش میکنم بره رمزتم لو رفت خواهر عکسها هم عالی بود مخصوصا صدرای خواننده در حال لم این گروههای اجتماعی درسته که وقتگیرن ولی مزایا هم دارن نمونش همین پیتزا و کاپ کیک و... نوش جان
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام مامان آریا جون گلواقعا؟؟؟پس دست دایی جان درد نکنه که بچه رو انداخته به جونتونآره خواهر آزادشون باید کردقربونت گلم.بچم ژست خوانندگی گرفتهآره وا...ولی خواهر همون اولش وادار به تحرک میشی بعد میشی همونی که بودی
مونا
11 شهریور 94 19:20
ای بابا نظر من کووووووو؟ پریده ؟از دست نی نی وبلااااااااگ !!!!
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
نه عزیزم
مونا
11 شهریور 94 19:21
وااااای ببخش گلم . پست جدید رو نخوندم . پس نظرم رسیده . هر جاهستی ان شا له خوش باشین . پسر گل و دختر نازتو ببوس .
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
فدات عزیز دلم.ببوس گل پسر و خوشگل دخملو