صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

نبض زندگی به روایت تصویر...

1394/2/27 9:30
1,454 بازدید
اشتراک گذاری

سلامی گرم در صبح یکی از روزهای زیبای بهار 1394.روز باشکوهی برای همه تون آرزومندم.میریم برای دیدن عکسهایی از پست قبلی...شادی و لبخند حق مسلم من و شماست.پس شاد باشید اگرچه گردش روزگار همیشه بر وفق مراد نیست....محبت

از دی که گذشت،هیچ از آن یاد مکن          فردا که نیامدست!فریاد مکن

بر نامده و گذشته،بنیاد مکن          حالی خوش باش و عمر بر باد مکن.

صدرا

جناب صدرا یک و ماه و نیم پیش.تازه از آرایشگاه اومده بودمحبتفک میکنین خاک انداز و سه پایه شلنگ چه نقشی دارن در دوچرخه ی پسری؟؟؟؟یکیش آینه ست یکیشم بوققه قههیا همون زنگ دوچرخهخندونککاملا آزاد هستید که تصمیم بگیرین کدوم بوق باشه کدوم آینهخنده

پسرک من در حالیکه کله ی صبح نشسته پشت کامی جان و سردشان میباشدچشمک

صدرا

بازی زامبی که اصلا بازی حوبی نیست و خوشبختانه پسری فعلا گذاشتش کنارآرام

بازی

چون پسرخان در مهد دیده بودند که جناب یاشار تخم مرغ آب پز را درسته گاز میزنند،چند روزی از بنده همین درخواست را داشتند که برایشان تخم مرغ آب پز درسته بیاورم.البته دو سه بار با اشتها خوردند و بعد از آن بیخیال تخم مرغ درسته شدندمتفکر

تخم مرغ

صدرا

اینجا صدرا جون منو صدا زده و میگه:مامان!بیا ببین برات رنگین کمون کشیدمبوسبغل

صدرا

اینم دو تا ماهی نانازای مننبوسیادتونه دیگه گفته بودم چون تهرونی هستند و واکسینه شدند،گوش شیطون کر فعلا زنده اند.خوش به حال پایتخت نشینها که ماهیهاشونم با ما شهرستانیها فرق فوکولهقه قههچشمکمحبت

ماهی

یادش بخیر...این ست شب نما رو وقتی کیانا دو ساله بود،خریدم...حالا صدرا پیداشون کرده و مجبور شدیم با چسب نواری بچسبونیم چون برچسبهای پشتش در گذر زمان از بین رفته اندچشمک

کیانا

اگه گفتین این چیه؟؟؟؟باز هم یادش بخیر این صفحه ی اول یه کتابه که وقتی کیانا نی نی بود براش درست کردم و البته این یه جلدشه دو جلد دیگش گم شده...کتاب مصور که روشم سلفون کشیده بودم که دخملی پاره نکنه...این جور مامان با حوصله ای بودم منمتنظرغمناک

کتاب

کتاب

کتاب

کتاب

این کارت تبریکو دخملی وقتی کلاس دوم بود برام  درست کرده بودبوسبغل

نامه

کارت

کارت

پوستری که کیانا دو سال پیش واسه روز مادر خریده بودمحبتبوس

کیانا

این جاکلیدی و انگشتر رو هم پارسال خریده بود.دخمل خوب من!!بوسبوسبوس

کیانا

یکی از نقاشیهای بزرگ کیانا در چهار سالگی!!!صدرا جون!ببین مادر یه کم یاد بگیر پسرمخندونک

کیانا

گل

اولین املا

این یه تحقیق  تصویری درمورد علوم اول ابتداییه و چند صدای اول کلمات.همه ی نقاشیها کار دخملیه و خط کار همسریچشمک

کیانا

کیانا

کیانا

کاردستی صدای آ،د،خط باز و خط بسته...سال اول ابتدایی...چه کردیمخندونک

کیانا

دفتر نقاشی کیانا!!!دوستان کیانا این سبک نقاشیو از مجموعه کتابهای سنا یاد گرفته بودآرام

کیانا

صدرا

صدرا

در اینجا میبینید که جناب صدرا به حریف خود در شمشیر بازی که بنده باشم ادای احترام میکنندخندهدو تا شمشیر خریده که حریف داشته باشهمتفکر

صدرا

صدرا

تزئینات صدراییآرام

صدرا

مجرم گرفتم!!!کیانا خونه نیست و صدرا میخواد با پیچ گوشتی یا گشتیخندونکقفل کمد کیانا رو باز کنه...چشاشوخندهقه قهه

صدرا

نمایی از گلخونه ی پدر عزیزممحبت

بابا

این کارت عروسی من و مجیدجانهخجالتخندهمحبتسال 1379....صدرا و کیانا ببینید..خوب ببینیدچشمک

کارت

جایزه ی صدرا وقتی تو مسابقه شرکت کردتشویق

جایزه

برجهای صدرایی...بچم نقاش میشه در آینده...چشمکبغل

صدرا

بله دیگه...دیشب،همین دیشب صدرا خان منو مجبور کرد که حلوا بپزم.ما هم آی عرق ریختیم پای اجاق گاز تا این یه ذره حلوا رو پختیم...تزئینش منو کشتهقه قههبه کیانا هم میگه:دیدی کیانا!مامانو مجــــبورش کردم برامون حلوا درست کنه...حالا تعریف نباشه خوب دراومد.یه بار چندسال پیش پختم سفید بود مثل شیربرنجخندهخندونک

صدرا

 

پسندها (5)

نظرات (21)

مریم مامان آیدین
27 اردیبهشت 94 18:11
سلام مرضیه جونم خوبی واااااااااااااای دختر این همه خاطره رو از کجا پیدا کردی؟؟؟ اول....یعنی من هزار بار گفتم هلاک این خلاقیت های صدرام...بازم مبگم.....فدای اون آینه و بوقش برم منبه نظرم سه پایه بوقه ولی از نوع استادیومیخاک انداز آینه ست ولی از نوع هیجده چرخی ببین بچه چه فعاله...کله سحر و با وجود سرما پاشده به درس و مشقش برسه تخم مرغ درستهیاد یه فیلم فارسی قدیمی افتادم رضا ....تخم مرغ رو درسته کرد تو حلقش نوش جونش باشه الهی انقدر بگو حالا ماهی هات چشم بخورن بمیرن وای چقدر از کیانا خاطره نگه داشتی...آفرین مامان نمونه . چقدر خوب نقاشی میکرده...یعنی بیــــــــــست آیدین هنوز اندر خم دایره کشیدنه ادای احترام صدرا رویاد لینچان افتادمخودت غش نکردی واقعا؟؟؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام مریمی جونم.ممنونم عزیزمای خواهر وقتی اون همه وقت خونه تکونی میکردم اینا رو پیدا نمودمخواهر درست حدسیدیمنم میگم خاک انداز آینه ست...تقصیر باباشه صد بار بهش گفتم یه آینه بخر واسه بچممن حالم بد میشه اینجوری تخم مرغ بخورماتفاقا مریم چند روز پیش ماهیها آبشون کثیف بود و من هی یادم میرفت عوض کنم که یهو دیدم ماهی بزرگه اومده صاف وایستاده رو آب و انگار مرده با چه سرعتی آبشونو عوض کردم البته از قبل آب کنار گذاشته بودم بعدش یهو زنده شدنقاشی کیانا خدایی خوب بود.آبجی از پسرهامون همون دایره ما را بسحالا جفت شمشیراش شل شدن منو مقصر میدونه...اینارو خواهرش یادش میده و بچم میشه لینچانی به تمام معنامرسی مریم جونم
مریم مامان آیدین
27 اردیبهشت 94 18:15
الهی...مگه تو کمد کبانا چی داره که صدرا اینجور یواشکی رفته سراغش؟؟ راستی...گلخونه بابا هم خیییلی با صفاست کارت عروسی من هم چند تایی دارم....برم عکس بگیرم تا داغون نشدن هااا....وای چه بامزه و اما حلوا...خواهر الکی منت سر بچه ها نزار....همچین هم هلاک نشدی.....هلاک وفتی میشدی که کلی آرد رو تفت میدادی و رنگ حلوا هم تیره تر میشد.....دیدی مچت رو گرفتم نوش جوووووووووووووووون صدرا و کیانا جونم....لب نمیزنی بهش هاااا...مال خودشونه مرضیه جونم پست شاد و قشنگی بود الهی همیشه شاد باشین ببوس بچه هارو
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
کیانا تو کمدش وسایلیو که دوست داره و بازیهاشو میذاره و به صدرا هم نمیده و به قولی گنجینشهنمیدونی چه تلاشی میکرد قفلو باز کنهممنونم عزیزم.بابا جان ما از همون اول جوونی عشق گل بوده و هستکارتمون نوستالوژیهآره میدونم یه کم رنگش روشنتره ولی بازم از اون شیر برنج سری قبلم بهتر بودبه خدا دستم درد گرفت تازه قاشق تفلونیم خراب شده بود با قاشق فلزی خرت خرت غرت غرت هم میزدم...سوختم خواهر!!!باور کن خودم یه قاشق بیشتر نخوردم.همه شو خودشون بلعیدندقربونت مریم جونم.شما هم شاد باشید و سلامت
آجی فاطمه
28 اردیبهشت 94 1:47
سلام بر مرضیه جونم خوبین؟ خداراشکر بهتر شدین به به چه پسری ماشالا قند عسلی ماشالا چه شیطونی ماشالا قند ونبات ماشالا شعر از خودم سرودم این ابتکارات پسری منو کشتته .......اقا صدرا وفرناز خیلی به هم شبیهن .....اونم همین طور برای خودش ابتکارات درست میکنه وای چه کارایی برای کیانا کردین......معلم پارسال فرناز هیچ کدوما نخواست اخی نقاشی سنا یادش بخیر .....برای فرنا هم پایشو گرفتم هم پیشرفتشو ولی زیاد باهاشون کار نمیکنه قفل کمد باز میکنی ....امان ازدست پسری .......من که از خیر همه چیزام گذشتم دیگه در کمدام قفل نمیشن باز میمونن که دسترسی راحت باشه چه کارت رومانتیکی .....خوشگل شده ها واما حلوا .....خواهری رنگش روشن است .......شما چند دقیقه ارد خام را بذار رو گاز بدون روغن شلعه متوسط رو به زیاد باشد ببین چه رنگی میگیره........یه بار مربی اشپزی تو تلویزیون گفت من 5ساعت ارد را تفت دادم........دهنم کش اومد نوش جانتان به کیانا منو نشون بده بگو اینا 2تا خواهرن اما مثل شما میمونند....غصه نخور خواهر نداری ....چون منم که دارم همین مشگلاتو دارم امیدوارم چیزی جا ننداخته باشم شب و روز خوشی برایتان ارزومندم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام فاطمه جونممرسی عزیزم.نمیشه فراموشش کرد همین امروز صبح به یادش افتادم و چند قطره ای اشک ریختم.ولی چاره ای نیست تا بوده همین بوده و هست.ممنونم گلمعجب شعری آبجی!!!ترشی نخوری حتما یه چیزی میشی.خخخخخخخخ.واقعا؟؟پس فرناز جونم خلاقیتهای خودشو دارهخدایی معلم سال اول کیانا خیلی زحمت میکشید و حسابی از ما هم کار میکشیدمنم نمیدونم چه سریه میگم دختر جان باز کن ببینه چی داره؟؟؟خروشان میکنه و جییییییییییییییییییغ ویغچه جالب!!بدون روغن؟؟نمیسوزه؟منظور ته نمیگیره؟؟آخه میدونی خواهر این دومین باره که من حلوا پختم زعفرونشم زیادتر بوده روشنیش بیشتر دیده میشه تازه دوربین گوشیمم مشکل داره وگرنه اینقدرام روشن نبودولی دفعه ی بعد حتما روش شما رو امتحان میکنممرسی خواهر جونم.همینو بگو فک میکنه خواهرا هیچ وقت دعوا مرافعه ندارن و همه چی آرومهزحمت کشیدی عزیزم و روزت خوش
مامان ریحانه
28 اردیبهشت 94 9:41
سلام مرضیه جون خصوصی نیومد خواهر
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام ریحانه جون.چرا عزیزم همون روز اومد ولی خصوصی نبود ها!!!باید عمومیش مینمودی
مامان ناهید
28 اردیبهشت 94 10:24
سلام مرضیه جان خوبید خوشید خوشحالم که حال روحیت بهتره وپست گذاشتید خیلی زیاد ببخشید من دوسه روزه عروسی داستیم گرفتار دوخت ودوز بودم شب هم خسته بودم نمی تونستم بیام نت دیشب که تصمیم گرفتم بیام همینکه کامی را روشن کردم صدای گریه محمدرضا بلند شد این پسر نمی دونم چرا بااین کارهای من مشکل داره حالا شبهای دیگه اصلآ خواب که رفت بلند نمیشه ولیی.... نمی دونی چقدر دلم می خواد وقت مناسبی داشته باشم مفصل نت باشم وکسی بهم غر نزنه😌
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام ناهید جونم.خدا رو شکر مساله شادی بوده و عروسی.نگران شدم نکنه باز بچه ها خدای ناکرده گرما زده شده باشند!!!!همیشه به شادی عزیزم و ممنونم از لطفت
مامان ناهید
28 اردیبهشت 94 10:25
یعنی من مردم از این بوق وآینه دوچرخه صدرا کلآ کاراش بامزه هست جیگملی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خدا نکنه ناهید جونمدیگه باید برم بوق و آینه بخرم.آبرومون رفت
مامان ریحانه
28 اردیبهشت 94 10:29
سلام بر مرضیه خانوم خودم اول اینکه ببخش که دیر اومدم خودت که میدونی برای چی ؟؟؟؟؟ بعد اینکه کلی خندیدم از دست این وروجک باور کن کارای صدرا خیلی خنده داره خصوصا اکتشافاتش خواهر یه بوق و آینه براش بخرید بچه مجبور نشه سه پایه و خاک انداز برداره نیم رخ حیاطتون رو دیدم معلومه که خیلی باصفاست و همچنین قربون تریپ موهای خوشگل صدرایی آرایشگاه دومادیت مخترع کوچک وای صدرا رو دیدم یاد خودم افتادم تازه کامپیتر خریده بودیم این بازی پروانه رو داشت با همین گویهای رنگی انقدر عاشقش بودم صبح کله سحر پا میشدم می پریدم پشت سیستم بازی میکردم آخرشم تا مرحله ی آخر رفتم و بعدش دیگه برام جذابیتی نداشت آخه چه جوری دوستش تخم مرغ آبپزو درسته میخورده وای من که هزار تیکش میکنم و یه ذره یه ذره میخورم حالا بذار خواهر بخوره نوش جونش باشه فدای اون رنگین کمونش البته به پرچم ایران بیشتر شبیهه ماهیا رو 4 دم و 3 دمن امیدوارم که همیشه زنده باشن تا تو نگهداری ماهی عید رکوردار بشی خواهر برا ما که همون شب اول مرد
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنوم از حضورت عزیزم.این چه حرفیه گلم؟؟دیر و زود نداره باجی جونمخواهر!دروغ چرا؟؟همین زامبیو من صد بار بازی کردم.مزرعه که نگو فارمریه چیه یادم رفته!!!صدرا تو شکممم بود من بازی میکردمتازه باز مراحل و ورژنهای بعدیش صدرا رو میذاشتم روروئک،باز بازی میکردمبله خواهر درسته خوردن کاری نداره چون صدرا هم دوبار با دو گاز تمومش کرد ولی فقط دو بارخدا نکنه گلممرسی دوست جونم امیدوارم رکورددار بشمحیوونیها!!!!!
مامان ریحانه
28 اردیبهشت 94 10:35
واااااااااای یادش به خیر از این ست شب نما پوریا هم داشت چه خاطراتی رو برام زنده کردی آبا جی جونم منم از این کارا میکردم برچسبا رو میکندم و تو صفحه ی دفتر میچسبوندم ولی اعتراف کنم دیگه سلفون ملفون تو کار من نبود خواهر شما دیگه خیلی مادر پر حوصله ای بودیا دارا و سارا یادش به خیر چه روزگاری داشتن واسه خودشون خداییش کیانا هم نقاشیش خوب بوده هم خطش حالا درسته میگن دخترا از پسرا تو این کارا جلوترن ولی خواهر نازنین ما به قول مریم جون هنوز اندر خم یه دایرست پیکاسو هم بیاد پیشش بازم بچم دستای آدمو از بغل گوشاش در میاره قربون احترام گذاشتنش شمشیر بازم هستی که خواهر ما خبر نداشتیم به پا یه موقع کار دستت نده حتما زره آهنین بپوش
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
آره دیگه اوجش همون زمون کیانا و پوریا جان بود.خب شما البته تهرونی بودین زودتر خریدینای خواهر کو حوصله؟؟؟رفت تموم شدآره یادشون بخیرنازنین و صدرا و آیدین همه شون یه پا لئوناردو داوینچیناوه اوه اوه نمیدونی چه حریفی هستم من!!!
مامان ناهید
28 اردیبهشت 94 10:35
عکسها مثل همیشه زیباست خوب که صدار جون می خواد که بعضی وقتها کارها ویا چیزهایی را تجربه کنه گاز زدن تخم مرغ درسته به او یاداور شد اینجوری هم زیاد خوشمزه نیست عجب نقاشیها وکارت تبرکاتی داشته این کیاناخواهر حوصله تو برم چه کار جالبی کردی کاش حوصله ها همیشه پابرجا بود من هم که کلآ بی حوصله وگیج شدم صدرا عجب کلکیه بابا صدراتو دیگه کی هستی قفل کمد کیانارا باز کردی چقدر تو بامزه ای قربونت بشمخوشحالم که هرکاری از دستت برمیاد ولی هرکاری خواستی کنی اول اجازه بگیر خاله کار خرابی هم موقوف
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت ناهید جونممیگم ها!!!آدم اینجوری میشهای خواهر!جووووونی کجایی که یادت بخیرخدا رو شکر نتونست باز کنه یعنی نذاشتم.ولی پشتکار عجیبی داشت آبجیمرسی ناهید جونم
مامان ناهید
28 اردیبهشت 94 10:40
مرضیه جان این حلوات خوب چشمک میزنه دستت درد نکنه معلومه عالی شده نوش جونتون انشالله همیشه شاد باشین ببخشید اگه غلط املایی دارم از گوشی اومدم شارژ نداره صفحه ش تاریک شده دوباره مفصلآ میام قربونت برم راستی چون از طریق گوشیم کامنتها تایید نمیشه بعدآ تایید می کنم با کامی جون می بوسمتون مواظب خودتون باشید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهش میکنم ناهید جونم.درسته کمرنگتره ولی خوشمزه بود.جات سبز عزیزممرسی گلم.شرمنده ام کردی به خدا.دوست ندارم بیفتی تو زحمت.فدات
مامان ریحانه
28 اردیبهشت 94 10:48
میگم حس نوستالژیک منو بر انگیختی این قفل باز کردن صدرا رو که دیدم یاد خودمو داداشم افتادم من خوراکیهامو همیشه تو کمدم میذاشتم داداش وحید هم همیشه در پی ییافتن خوراکی قفل کمدو باز میکرد خواهر باید بودی و میدیدی چه آشوبی میشد تمام وسایلمو میریختم وسط هال میگفتم من دیگه این کمدو نمیخوام بابام وحید و دعوا میکرد ولی مگه بچه از رو میرفت دوباره همین بلا رو سر قفل جدید میاورد یادش به خیر چه دورانی بود گلخونه ی بابا جونو عشقه وای که چقدر من گل دوست دارم کارت عروسی حالا من کارت عروسی خودمو ندارم کارت عروسیهایی که قشنگه یادگاری نگه میدارم جایزه ی صدرا گلیم چه قشنگه یادش به خیر این بازی ای جاااااااااااانم به این نقاشی جالبه تو هر طبقه ای یه چیزی پیداست تو یکی سر آدم تو یکی تلویزیون اون برج هم که نقطه نقطس در دوردستهاست آدماشو به صورت نقطه میبینیم میبینم که مجبور شدی حلوا بپزی و تصویرشو به نمایش بذاری حالا خواهر غصه نخور حلوا پزون منم مثل حلوا پزون شماست دست کمی از شما ندارم البته تو وبلاگ یکی از دوستام به اسم کافه بانو طرز تهیشو یاد داده بود که فرصتی بشه از روی همون میدرستم ببینم چه جوریا میشه تو هم خواستی یه سر بزن آموزشای راحتی داره در کل مرضیه جونم پست با حالی بود خدا بچه های نازتو برات حفظ کنه که خیلی ناز و دوست داشتنین ببوووووووووووس خوشگلای نازو
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر از نوستالوژی نگو که عاشقشمالبته منم کلی کارت عروسی که واسه بقیه ست رو دارم.حالا بذار یه بارم میرم سراغ اونهاگلخونهامان از دست داداشت با اون قفل بازکردنشنقاشیشو میبینی؟تو رو خدا پیکاسو نیست بچم؟خواهر بیا کلاس آشپزی بذاریم
الهام
28 اردیبهشت 94 18:13
سلام مرضیه جون این همه خلاقیت گل پسرم قابل تحسین هست پتو پیچیدنش رو کاش علیرضا از این پسرهای تخم مرغ گاز زن ببینه و یاد بگیره! اصلا نمی خوره تخم مرغ آب پز! ای جانم ماهی ها رو! پس تهرونی اند می بینم که تو خونه تکونی عیدت حسابی رفتی به روزهای کودکی کیانا می بینی دختر داشتن چقدر با عاطفه همراهه! حالا پسرها رو باید بزنی که بگن دوست دارم و چه خوب که اینا رو این همه مدت حفظ کرده ای چشاشوخیلی خَفَنه عجب حریفی پیدا کرده برای شمشیر بازی و در پایان حلوا نوش جونتون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام الهام جون.ممنونم دوستمصدرا هم خیلی کم تخم مرغ میخوره ولی خب یاشار خان موثر بودهآره دیگه یکسره نوشتم تو پستهام که اینا بچه تهرونینآره خواهر یادش بخیرالبته میدونی پسرها فک میکنم دوست داشتنشون عمیقتره.همونی که میگن خالصانه و عشقولانه ست.دخترا سیاست دارنیعنی چنان سرگرم ور رفتن با قفل بود که یهو برگشت دید منم چشاش اینجوری شدمن حریف قدر،میتی کومان بزرگ هستم.مرسی عزیزم
الهام
28 اردیبهشت 94 18:15
راستی چه خوب که کارت عروسیتون تا به حال مونده من اصلا یادم نمیاد که آیا یک نسخه از کارت عروسیم دارم یا نه؟! البته تو فیلم عروسی مون هست ولی فکر نکنم خودم داشته باشم باید برم سراغش و بگردم ببینم پیدا می کنم یا نه؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
من خواهر جون حس نوستالوژیم بالاست.هنوز اگه برم سر جعبه ی خودم که خدا میدونه چی از توش دربیادنگران نباش حالا اشکال نداره
مامان ریحانه
31 اردیبهشت 94 21:04
مرضیه جانم خصوصی لطفا
مامان ناهید
1 خرداد 94 7:16
سلام به مرضیه ودوست عزیزم خوبید چه خبر حال واحوالات؟ آبجیت چطوره وضع روحیش خوبه بچه های این مرحوم بهانه پدر را نمیگیرنالهی بمیرم چقدر سخته انشالله دیگه هیچ وقت از این اتفاقات نبینید ببخش سر صبحی ناراحتت کردم شاد باشید وپیروز
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونم دوست گلم.فعلا در حال گذران از یه دوره ی فوق العاده سخته و نمیتونه بپذیرهپسر کوچیکش میگه:منم میخوام برم پیش بابام.چرا خدا منو نمیبره...پسر بزرگشم لاغر و ضعیف شده تو خودشه و فکر پدر.....زمان نیاز دارن.ممنونم دوستم.ایشا....شما همیشه سلامت و سرحال باشید.فدات
مامان ریحانه
1 خرداد 94 9:40
مرضیه جونم خصوصی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
فدات شم
مریم
1 خرداد 94 20:22
سلام خاله خخخخخخخخخ تخم مرغ درسته خالی ااااااااااااایییییییییی چجوری میخوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
علیک سلام.خخخخخخخخ داره؟؟؟حالا بچه ی ما یه چیزی خورد ها!!!چه خبر؟چطوری کم پیدا شدی
مامان ریحانه
4 خرداد 94 14:02
سلاااااام خوبین فرشته های نازتون چطورن؟ مامانی رفتین سر صندوقچه خاطراتتون ها به به چه ذوق و سلیقه ای کتاب کار دست مامان خوندن داره خواهر زورت به بچه رسیده رفتی بچه رو شکست دادی هی وای من باز کردن قفل کمد خواهر بیچاره چقدم ترسیده دعواشم کردین؟؟ چیکارش داشتین بچه داره مهندسیشو میکنه و ام حلوایتان نوش جان قیافش که میگه خیلی خومشزه است ببوسید هر دوتاشونو
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام دوست جون.ممنونم عزیزم.چیکار کنیم خواهرقربونت.نه بابا دعواش نکردم به خدامهندس خرابکاریه بچممرسی گلم.لطف داری عزیزم و ممنونم از اینکه اومدیحتما میام پیشتون.شما هم ببوس گل پسرو
مامانی
4 خرداد 94 14:03
هنوز دارم میخندم چطوری مچ صدرا کوچولو رو گرفتی که اینجور ی نگاه میکنه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
باور کن عزیزم رفتم پشت سرش یهو دید منو
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
5 خرداد 94 10:09
سلام مرضیه جون خوبید ؟ چه خبرا می بینم شما هم پست جدید ندارید حالتون خوبه آخی بمیرم برا بچه های خواهر زاده ت خیلی سخته خدا بهشون صبر بده ببخشید منم حالم زیاد خوب نیست برا اینکه یه کم روحیه م باز بشه اومدم یه پست گذاشتم مرضیه جون برام دعا کن حالم خوب شه ممنونم ازت
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام ناهید جونمممنونم خواهر بد نیستیم و در حال گذراندن دنیاییم.پست جدیدی که نه!!!ولی رفتیم جشنواره واسه بهتر شدن حالمون....خدا نکنه گلم.واقعا سخته.چی شده عزیزم؟چرا ناراحتی؟دوست داشتی بهم بگو.ایشا....سلامت و شاد باشی همیشه
ĸoѕαr
7 خرداد 94 18:15
سلام خاله مهربون خوبی خاله عزیز؟ نینی نازتون چیکار میکنن؟ خدا برات نگهش داره ووووییییی چه خوشگله قربونششششش از طرف من ببوسش گلم زود زود بهمون سر بزنین عزیزم با نظرات شما من کلییییی انرژی میگیرم منتظرتونیماااا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام کوثر خانم.با گوشی اومدی یا بی گوشیمیام پیشت