صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

سلام.......

1393/6/29 7:10
644 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صبح زیبای اولین روز هفته تون بخیر.سلام کیانا جون و صدرا جون.فقط سه روز دیگه تا باز شدن مدارس مونده و یادش بخیر وقتی که خودمون مدرسه میرفتیم...یادش بخیر بوی دفتر و خش خش نایلونهایی که باهاش کتابامونو جلد میکردیم و مداد و پاک کنهایی که ساده بودند ولی دوست داشتنی.یادش بخیر که همیشه چند تا بچه از یه کوچه با هم جمع میشدیم و پیاده تو سرما و گرما میرفتیم مدرسه.سرویس کجا بود؟مگه فاصله ها اینقدر زیاد بود که سرویس لازم باشه؟؟؟تازه اونموقع ها از این تیتیش بازیها واسه ما بچه ها خبری نبود.یاد بازیهامون بخیر گرگم به هوا،خط پا یا همون با کلاسش لی لی،آسیا بچرخ که بعدا فهمیدم اصلش اینه که آسیاب بچرخ ولی ما چه میدونستیم اونموقع....یادش بخیر صف آبخوری و سرویسها...چقدر بچه زیاد بود اونموقع ما دهه شصتیها واقعا در حال انفجار بودیم خخخخخخخخخخ.یادش بخیر.آره دخترم و پسرکم شما هیچ وقت نمیتونید اون روزها رو درک کنین چون حالا هنوز وسط تابستونیم که همه ی لوازم تحریر و وسایل لازمتون خریداری میشه و اول مهرم یه سرویس تر و تمیز میاد دنبالتون و با احترام میبرنتون مدارسی که کلی هم واسه ثبت نامتون هزینه کردیم و با کلاسه و پکیج داره و آکواریوم و کتابخونه و کارگاه و سالن تئاتر و خلاصه دم و دستگاهی که نگو و نپرس.رایانه یادم رفت تخته هوشمند و دیتا...دیگه از چی بگم؟؟؟آب سرد و گرم...بله مادر جون همه چی عوض شده و این تقصیر هیچ کی نیست اما کاش نگاهمون به زندگی به زیبایی همین امکاناتی باشه که حالا هست و اون موقع نبود...نمیدونم سر صبحی چم شده شایدم بگین داری دری وری میگی ولی باور کنین اونوقتها ما یه لذتهایی داشتیم که شما هیچ وقت تجربش نمیکنین و حالا شما لذتهایی دارین که ما تجربش نکردیم....ببخشید دوستان و گل بچه های من سرتونو درد آوردم و خیلی حرف زدم....اما پسرم صدرای مامان یادم رفت بگم امسال اولین ساله که میخوام بسپارمت به مهد و خودم هم از تو حالم بدتره و نگران تر.میدونم با شرایط کنار میای و خوشت میاد از مهد بلاخره...چون در حال حاضر که اصلا دوست نداری و چشات خیس و اشکبار میشه ولی گل مامان برای خودت بهتره!!!مطمئن باش پسر قوی و محکم من.دخترم ورود تو رو هم به کلاس چهارم تبریک میگم و موفقیت و نشاط برات آرزو میکنم.دوستتون دارم و به خداوند یکتا،خالق گیتی زیبا میسپارمتان.شاد باشید و سلامت.

دهه شصتیها

قه قههقه قههقه قههقه قههقه قههقه قههقه قههقه قهه

آرامبفرمایید ادامه مطلب...آرام

لی لی

پاک کن

دفترامون

زیبادوستان اگه دوست داشتین بیشتر برین تو حال و هوای اون روزها این پستو حتما بخونینزیبا

پسندها (3)

نظرات (11)

مامان ریحان
29 شهریور 93 10:38
یادش بخیر چه دوران قشنگی داشتیم که اون موقع ها قدر نمی دونستیم دوست داشتیم زودتر بزرگ شیماما الان حسرت روزهای خوب مدرسه رو میخوریم ان شالله سال تحصیلی خوبی داشته باشید
مریم مامان آیدین
29 شهریور 93 11:16
سلام دوستم وای یه حال و هوایی رو تو من ایجاد کردی غیر قابل وصف من هنوز بچه مدرسه ای ندارم و این تفاوت ها رو ندیدم و هنوزم تو حال و هوای دوران خودم هستم....البته در حد سرویس و تبلت و آی پد میفهمم ولی تفاوت سرمای روزای مدرسه و بخاری و الان پکیج و سرویس نه!! آب سرد شیر آبخوری که یخ میزد و همونم نبود....کیسه بهداشتی و مسواک و خمیردندون و صابون برگی و لیوانی که همیشه باید میبردیم و هیچ وقت استفاده نمیکردیم....قرار دوستانه و دنبال هم رفتن نوبتی....پاک کن و تراش های یک شکلی که قاطی میشد...انقدر که تنوعی نبود و همن بود که تو عکس گذاشتی دفترای مثل هم....حط کشیها ته کلاس بود و دفتر کاهی ها خودکار بیک...اتد و مداد مشکی و قرمز...مرسی دوستم کلی خاطره برام زنده کردی راستی صدرا جونی و کیانا جونی قدم گذاشتن به پله بالاتر ترقی مبارک
مامان
29 شهریور 93 18:58
سلام خانومی خوبی نازگلات خوبن؟ این عکس کلاس درس منو انقد خندوند که خدا میدونه بخصوص اون بچه ای که که از پنکه کلاس آویزونه واقعا همینطور بود.اما من که هنوزم عاشق همون دوران همون سادگیشم بنظرم الان بچه ها قد اون زمونا شر و شور مدرسه رو ندارن ولی در کل یادش بخیر
مهرتابان
30 شهریور 93 15:20
محبت معلم آنقدر تاثیرگذار است که اولین ماهِ فصلِ برگریزان را به افتخارحضورش ، ماه مهر نامگذاری می کنند . ماه مهر و آغاز فصل مهرورزی بر شما مبارک
زهرا
30 شهریور 93 23:47
یادش بخیررررررررر اونموقع ها بهتر بود
زهرا
1 مهر 93 15:43
سلام عزیزم..........اول مهرت مبارک خانوم ناظم مدرسه چه عکسای قشنگی گذاشتی......
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام گلم.فدات.ممنونم
مامان ناهید
3 مهر 93 21:07
سلام این پستت منو برد تو رویای درس ومدرسه چقدر خاطره دارم من از ایام مدرسه خدای من دلم هوایی شد کاش فاطمه هم می رفت مهد تا من به بهانه مهد می رفتم واین حسو دوباره در خودم تجدید می کردم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سال دیگه مجبوری بذاریش گلم.میره مطمئن باش
مامان ناهید
3 مهر 93 21:09
به راستی چه روزگاری داشتیم ما با کمترین هزینه حالمون خوش بود واز کمترین چیز ممکن لذت می بردیم ولی بچه های امروز با وجود چیزهای متنوع وجذاب زود همه چیز براشون تکراری ودلزده میشه کاش می تونستن مثل ما از همه چیز لذت می بردن
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
بابا بچه های حالا تی تیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشن
مامان ناهید
3 مهر 93 21:10
ورود صدرا جون به مهد وکیانا جون به کلاس چهارم را تبریک میگم انشالله سال پربار پراز موفقیت وکامیابی داشته باشن ودل شما پدر ومادر را شاد کنند
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت برم ناهیدی جون.فردا در حقیقت اولین روز مهد صدراست.نمیدونم بچم چیکار بکنه....شش ساعت باید بره
مامان ناهید
3 مهر 93 21:11
عکس باحالی بود واقعنااااااااااااااااااااا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
منم موافقم
رنگارنگ
5 مهر 93 9:41
عالی بود مامان خانمی گل بسیار شیوا و رسا می نویسید ما رو که بردید به اون دوران پایدار و برقرار باشید . به من هم سر بزنید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم گلم.اومدم