صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

سلام....

1394/9/8 17:43
1,517 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستان گلم و سلام به کیانا جون و صدرا جونم.امیدوارم مثل همیشه حال همه خوب و خوش و سلامت باشهمحبتو اما این روزها فاصله ها خیلی خیلی زیاد شده حداقل در مورد ما که متاسفانه اینجوریه...دید و بازدیدها منوط شده به دیدن هفته ای یه بار مامان باباها...خواهر برادرا رو هم مگه خونه مامی جان ببینیم وگرنه که....تلفن و تلگرام و شبکه های مجازی سر جای خودش ولی هیچ کدوم جای دیدنها رو نمیگیره اما نمیدونم وقت کمه یا حوصله یا پرمشغله شدنمون.به هر حال امروز بعدازظهر مثل خیلی از روزهای دیگه با وجود خستگی کار و بیدار شدنهای صبح زود خواب به چشمام نیومد که نیومد و دلم عجیب هوس اومدن به اینجا رو کرد.یاد روزهای اول ساخت وبلاگم افتادم که چقدر شوق و ذوق داشتم از اینکه پست بنویسم و مهمتر پستم خونده بشه و وبلاگم بازدید کننده داشته باشه و خلاصه حسابی واسه اومدن و نشستن پشت کامپیوتر لحظه شماری میکردم....بعد از یه مدتی نظرهای زیاد ملاک نبود برام یا آمار بازدید کننده ها...با چند نفر از مامانهای گل دوست شده بودم و فقط منتظر دیدن اسم اونا توی کامنتهام بودم و از نبودنشون نگران میشدم و با خوشحالیهاشون شاد و با دل نگرونیهاشون نگرون.کم کم تلگرام روی گوشیم نصب شد دسترسی به دنیای مجازی در همه حالتها امکانپذیر شد...داخل ماشین...وقت غذا پختن و تو آشپزخونه...روی مبل و پای تلویزیون...وقت خواب و اول بیداری....خلاصه هی خودمو گول میزدم که نه بابا اعتیاد چیه؟؟؟من واسه سرگرمی میرم تلگرام...کوتاهم میرم ده دقیقه ای میرم و خاموشش میکنم ولی نه!!!!!شبکه ی مجازی شد پای ثابت لحظات من.گروههای مفید ولی با حجم بالای مطالب...خیلی وقتها نخونده ردشون میکنم ولی گاهی هم عجیب وقت میذارم براشون.تو  محل کار اصلا....چون نه فرصت میشه و نه کاری وجدانیه.. اما با بازگشت به خونه داده تلفن همراه روشن میشه و تا شب قبل از خواب حداقل ده بیست بار گوشی میاد دستمو و میره تو کشو.این یه اعتراف نامه ست.اعتراف به اعتیاد و اعتراف به اینکه من هم معتاد شدم.

جالبه!!!!همیشه قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن یه مطلب فک میکنم یه جور دیگه مطلبو جمعش میکنم ولی وقتی تموم میشه میبینم اصلا اون چیزی نبوده که من میخواستم بنویسم....ولی حالا این پست اینجوری شد.آره ریحانه جونم با خوندن نظر تو این پست مسیرش تغییر کرد.امیدوارم بتونم کمی حداقل کمی به خودم بیام و از فضای مجازی خارج بشم و قبل از اینکه فرصت دیدن حقایقو از دست بدم به فکر لذت بردن از همه چیز باشم.دوستان خوبم دوستتون دارم و مثل همیشه بهترین بهترینها رو از خدای بزرگ براتون خواهانم.موفق باشید و پر از نشاط و حس خوب دوست داشتن.بوس

روستای مادری.....مراسم رب پزونچشمکمهر 94 که عجیب چند روزی زمستون شدسکوت

صدرا

اولین روز مهرماه 94.صدرای من در لباس فرم پیش دبستانی 2بغل

صدرا

خواب آلودگی تو چشمای صدرا جون بیداد میکنهچشمکساعت 6.30 صبح روز چهارشنبه 1 مهرمحبت

کیانا و صدرا

صدرا و کیانا

دخملی به نام صدراخندونکمحبتبوس

صدرا

کیانا در فاصله چند متری از شتری که خودش اومد پیشمونخندهترسو

کیانا

گاومون تو روستاقه قههالبته ما که گاو نداریم وا....خنده

گاو

صدرا و کادوی مهد کودک که البته یه هفته ای به لطف باز و بسته شدنهای متعدد توسط صدرا خان،به دیار باقی شتافتمتفکر

صدرا

و در پایان دلارام باشید و باز هم شادمانبوسمحبتبوس

اگه دوست داشتین یه سر کوچولو اینجا بزنید.آخر پستو میگمچشمک

پسندها (5)

نظرات (15)

آجی فاطمه
9 آذر 94 18:51
سلام دلم براتون حسابی تنگ تنگ شده میخوام بشینم گریه کنم برام دعا کن دلم میخواد مثلا قبلا بیام پیشت و کلی باهم حرف بزنیم و مطلب بنویسم حیف حیف حیف
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.عزیزمی فاطمه جونم.منم دلم برات تنگیدهالهی!!!!!چی شده مگه؟سرت شلوغه میدونم.ایشا....موفق و سلامت باشی و مشکلات کمتر و کمتر بشه و بشیم مثل اون قبلنا
مامان ریحانه
9 آذر 94 19:02
سلام علیکم خانوم خانوما می بینم که کامنت ما باعث شد وجدان درد بگیری و بیایی و به همه چیز اعتراف کنی اوا مرضیه تو معتاد شدی مگه میشه مگه داریم حالا خواهر غصه نخور سعی کن ترک کنی ترکشم راحته چه جوری نی نی وبلاگو ترک کردی همینطور هم می تونی کمتر بری تو تلگرام من اصلا عضو این شبکه ها نیستم چون گوشی درست درمونی ندارم اگه داشتم که مطمینا رو دست بلند میشدم اونوقت تو میومدی و منو نصیحت می کردی از شوخی گذشته خوشم اومد از شهامتت وای انگار دارم از اینجا بوی ربو حس می کنم من عاشق بوی رب خصوصا که روی آتیش هیزم هم پخته شده باشه حالا خوبه بچه خوابالود بوده خواستی ازش عکس بگیری چیزیت نگفته حالا نازنین یا پوریا بود یه چیزی بهم می گفتند و از عکس انداختن پشیمونم می کردن خیلی اخلاق کیانا جونو دوست دارم همیشه صورتش خندونه خدا برات حفظشون کنه دو تا گل قشنگتو خداییش چادر به صدرا جون میاد ماشالله خیلی ناز شده وای کیانا نترسیده از شتره چه کادوی زیبایی البته اگه چیزی ازش مونده باشه دوستون دارم بچه های عزیزتو ببوس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
علیکم السلام و رحمت ا...و برکاتهآره گلم ویژدان درد گیریفتمآره خواهر باید ترک کنم منو ببرین بازپروریآره خواهر یادته گفتی گوشی شما شبیه گوشی آقای ماست؟اونم بی خیال شده و تلگرامشو روی کامپیوترش نصب کرده و اعتیادش خیلی از من کمترهقربونت برم من خیلی باشهامتم دیگه چیکار کنمآره بوی رب آتیشی و هوای بارونی و بوی خاک اونروز خیلی مسحور کننده بودقربون محبتت عزیزم.ممنونم و شادترین اتفاقاتو برات آرزومندمریحان جونی صد تا آره گفتم
آجی فاطمه
9 آذر 94 19:04
به به رب پزون جای ماخالی چه قدر دوتاشون خوابشون میاد مجدد تولدشون مبارک باشه بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان ریحانه
10 آذر 94 19:05
مرضیه جون کامپیوترمونم تازگیا رفته تو بازی پوریا غر میزنه میگه این مال عهد بوقه برید عوضش کنید منم میگم اوا مادر نگو این حرفو 10 سال که عهد بوق نیست بابات میبره ارتقاش میده خلاصه با این کامپیوتر بیام نی نی وبلاگ خیلیه حالا تلگرام پیشکشم یکم قسط و وام داریم اینا تموم بشه می خوام حسابی آقای همسرو بندازم تو خرج و یه گوشی با کیفیت اندروید بالا بخرم اونوقته که دیگه ما هم میشیم کم پیدا درست مثل شما راستی مرضیه جون آخر پست قبلتم دیدم دیدی آخرش من مجبور کردی برم بگردم دنبال رمز خوب البته ارزش داشت چه عکس چهار نفری قشنگی خدا سلامتی بده به شما و آقا مجید و الهی که سالیان سال سایتون بر سر کیانا جونو و صدرا گلی باشه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
من شدیدا منتظرم که شما گوشی اندروید بگیری البته فقط دست خودت باشه و بچه ها نیان طرفشاون وقت ببینم معتاد میشی یا نه ببخشید تو زحمت انداختمت عزیزمممنونم از وقتی که گذاشتی و متشکرم از دید زیبات
الهام
11 آذر 94 10:54
سلام مرضیه جان اعتراف نامه ات را عشق است کلا بوی وجدان دردت تا صدتا وبلاگ اون طرف تر هم میاد و بوی اون رب آتیشی به شدت هوس کردم خواهر اون دیگ سیاه و اون خونۀ روستایی و اون گاو و شتر الهی که همیشه شاد و سلامت باشی چه معتاد به تلگرام باشی و چه معتاد به نی نی وبلاگ حالا خوبه ریحانه جون گوشی درست درمون نداره و تو فضای مجازی غرق نشده و هراز گاهی یک تلنگر به من و شما می زنه والا وبلاگ مون حسابی خاک می خورد البته سوای شوخی من این روزها وقتم خیلی کم شده و پای کامپیوتر مشغول کارهای خودمم و نمی رسم به روز بشم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام الهام جونم.من یک معترفمای خواهر وجدانم سوخته بوی دودشه که داره میادمیدونی الهام جون تو فضای کار که نمیشه به گوشی نزدیک شد یکی از سرگرمیام همینه که وقتی میام زود کارامو انجام بدم و برم زیر پتو گوشیمو بگیرم دستم آی خوبه گاهی وقتهابعضی وقتهام که اصلا حالم از گوشی به هم میخوره آره خواهر بذار خودش گوشی بگیره بعد سلامش میکنیم موفق باشی الهام جونی و ممنونم رفیق
الهام
11 آذر 94 10:58
تولد بچه ها هم مبارک
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم گلم
مریم مامان آیدین
11 آذر 94 16:25
سلام معتاد من مریم هستم یک مسافر مرضیه جونم میفهممت دوستم...درسته که گوشی هوشمند و فضاهای مجازی تو گوشی واقعا باعث میشه صحبت با دوستان ارضامون کنه و کمتر وبلاگ سر بزنیم...اما اولو راحت تر بودنش رو نمیشه ندیده گرفت...دوما اگه ما از اوناش بودیممثل خیلی های دیگه قید وبلاگ رو میزدیم...ولی فقط کمی تعادل برقرار کردیم...و این اعتیاد یواش یواش از سرت میفته...پیشنهاد میکنم عضو هزار تا گروه و کانال نباش...من شاید فقط یک گروه مفید دارم که برام کاربرد داره...و گاهی واقعا مثل امروز اط صبح تا شب گوشی ام و تلگرامم سوت و کوره...چون عضو بودن یعنی خوندن حتی رد کردن و گاهی نظر دادن...پس اگه مفید نیست همه رو کات کن که سرت خلوت باشه البته نبودن این روزهای من که واقعا مشغله ست...مامانم اسباب کشی داره...خودم هم معلوم نیست داشته باشم یا نه...الان سه روزه لبتاپ رو باز میکنم که بیام وبلاگ ولی میرم کارتون توماس جدید دانلود میکنم که میرم خونه مامان اسباب کشی این ایدین رو بتونم بشونم پای تی وی بزاره کاری کنیم بلکه ما خلاصه اینکه حضورت خنوووز اینجا...یعنی هنوز دوستی های وبلاگی و دفترچه خطذات مجازی فرشته هات جزو الویت هاته
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام رفیق من تو ترکمباور کن خواهر منم عضو هزارتا کانال و گروه نیستم با این سرعت افتضاح نت عکسها که به زور باز میشه و فیلمها هم که اصلا طرفش نمیرم.گروههامم ده تام نیست و به قول خودت خیلی پیامها رو نخونده رد میکنم میره بله تعادلو خوب اومدی....اسباب کشی؟؟؟یعنی امکان داره جا به جا بشید؟سخته خواهر خیلی سختالبته تنوعش خیلی خوبه ولی خب دردسرم داره...موفق باشی گلمو آفرین که کمک دست مامان جونی
مریم مامان آیدین
11 آذر 94 16:27
ای جوووونم...رب پزون رو ببین میدونی من چند سااااله ندیدم....شاید از همین سن صدرا قربون اون چشم های خوابالو و روز اول مهد عاشقتم کیانا که از شتر نترسیدی دختر برو مهد بگو اون عکس بن تن چیه رو چتر آخه مبااارکش باشه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
آره عزیزم رب پزون روستا تو یه هوای بارونی و بوی آتیش و خاک بارون خورده آره خب خودمم خیلی وقت بود ندیده بودم فدات عزیزم ای خواهر اینا دیگه واسه همه طبیعی شده انگار هر روز شاهد همین دست هدایا هستیمخیلی هم نترس نبود ها
آجی فاطمه
12 آذر 94 19:40
خصوصی گلم
مامان فاطمه
13 آذر 94 10:41
سلام مرضیه جون خوبی؟ می بینم که علت آپ نکردنت اعتیاد به تلگرام هست اعتیادی که دامن گیر همه مون شده مخصوصا یسنا که شده قاتل گوشی ما هم از ترس امواج بهش نمیدیم یاد اون روزهای اول وبمون بخیر اگر یه روز به هم پیام نمیدادیم روزمون شب نمی شد اما الان همه مشغله های خودشون رو دارن.......امیدوارم هر جا باشید در کنار خانواده خوش و شاد باشید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام گلم.نه خواهر باور کن فقط تلگرام نیست حسشم نیست و یه دردسرهایی که خب پیش میاد دیگه
مامان اریا
14 آذر 94 10:13
سلام خوبین بچه ها خوبن؟ تلگرام بد دردیه خواهر بددددددددددددددددد صدراااااااااااااا خانوم بوس فرشته هاتو در ضمن به " اینجا" هم سر زدیم ولی رمز نداشتیم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.ممنونم عزیزم.شما خوبید؟قربانت...چشم در خدمتم
هنرمند
17 آذر 94 16:22
سلام و عرض ادب
مونا
29 آذر 94 19:47
سلام مرضیه جون . چه اعتراف نامه مشترکی . منم همینطوز مبتلا شدم . ولی یه مدته تو ختمهای قران و دعاهای مفاتیح شرکت میکنم و اون گروهها فقط یه تیک میزنم که خوندم . این عکس رب پزون من رو برد تو خاطرات و گذشته و بوی هیزم و دود و باغ رفتنموند.عااااااااالی بود . چه مامان خلاقی که روز اول مهر حوصله داشته و عکس گرفته اون سر صبحی و چه بچه های خوش اخلاقی که همراهی کردن . عکس کیانا کنار شتر هم جالبه . راستی عکس 4 نفره کجاست که من ندیدم . پست رمز دارتو خوندم . خدا کنه دلتونوشاد و لبتون خندون باشه .
【p】【a】【r】【y】【a】
7 دی 94 17:28
___*##########* __*############## __################ I LOVE YOU _##################_________*####* __##################_____*########## __##################___*############# ___#################*_############### ____################################# ______############################### _______############################# ________########################### __________### ##################### ___________###################### ____________#### ######## ####### _____________################# ______________############### _______________############# ________________########## _________________######## __________________###### __________________ #### __________________ ### ___________________ # ســ ــ ـــ ــلام دوســ ـــ ــــت خــ ـــ ــ ــوبــ ـــ ــم ایشالله همیشه مــ ـــ ـــ ــوفــ ـــ ـــ ــق بــ ـــ ـــ ـــاشــ ـــ ـی آپــ ـــ ــــ ـــــ ـــم عــ ـــ ــزیــ ـــ ــزم لطفا بـــ ـــهم سر بزن و نظـــــ ـــ ـــر بــ ـــ ــده لــ ـــطفا
به نام پدر
15 دی 94 17:35
*##########* __*############## __################ I LOVE YOU _##################_________*####* __##################_____*########## __##################___*############# ___#################*_############### ____################################# ______############################### _______############################# ________########################### __________### ##################### ___________###################### ____________#### ######## ####### _____________################# ______________############### _______________############# ________________########## _________________######## __________________###### __________________ #### __________________ ### ___________________ #