اردوی من و کیانا
سلام و عرض ادب و احترامامید که همه خوب و خوش و سلامت باشیدپنج شنبه ی دو هفته پیش با بچه های مدرسه رفتیم یه اردوی نیمروزی.کیانا رو با خودم بردم و جناب صدرا پیش پدر مهربان ماندند البته بابایی هم که کار داشتند پسری جانو بردن خونه ی مادر بزرگ مهربون و اونجا موندند.واما بعد از عید هوای شهر ما کلا به هم ریخته شده...تگرگ که یادتونه...بارون هم خدا روشکر یکسره کم و بیش میباره و بادهای وحشتناکی در میگیره...روزی هم که ما رفتیم اردو هوا به شدت خراب شد و طوری بود که من به بچه ها گفتم:بچه ها بیاین بی خیال شیم و تو مدرسه بمونیمباد میومد شدید و هوا تاریک و رعد و برق و نم نم بارون..برای کیانایی هم لباس گرم بر نداشته بودم خدا رحمت کنه اموات خدمتگزارمونو که یه کاپشن ورزشی بهمون داد و نگرانی من بابت سرما خوردن کیانا از بین رفت.خلاصه، رفتیم و خوشبختانه بارون شدید نشد و فقط باد میومد و خورشید خانم هم هی میرفت زیر ابر و هی خودی نشون میداد....در مجموع خوش گذشت.جاتون خالی..در ادامه عکسهایی از اردوگاه
بفرمایید ادامه مطلب