و هر کجا که باشید خدا با شماست....
سلام به همه ی دوستان مهربونم و کیانایی جون و صدرای گلم.رسیدن ایام محرمو حضورتون تسلیت میگم.امید که بتونیم عامل به دستورات اولیای الهی باشیم.و اما از تقریبا دوماه پیش سوالات خداشناسی پسری به صورت پیشرفته شروع شد و هنوز هم ادامه داره و واقعا خیلی اوقات جوابهای ما قانعش نمیکنه و خودمونم میمونیم چی به پسری بگیم و بیشتر از قدرتمندی و مهربونی خدا براش حرف میزنم.حالا هم که مهد میره بیشتر وارد مبحث خدا شناسی شده و دیروز که از مهد اومده میگه و هر کجا که باشید خدا با شماست.و این اولین جمله ی کاملیه که پسری برای ما گفته و روی اون تاکید داره.اونروزم به هستی جون میگه:هستی تو میدونی همه ی ما رو خدا آورده؟؟؟هستی:بله که میدونستم.و این گفتگوها ادامه پیدا میکنه.و صحبتهای دیگه ای که از مهد میکنه:دیروز میگه:مامان!بچه ها خاله سعیده رو اذیت کردن و خاله گفته من میرم خیابون و دیگه برنمیگردم.و اینا رو با لبخند میگه که یعنی ما میدونیم که خاله نمیره و پیشمون هست.بعدم میگه خالمون چشماشو بسته گفته 1 2 3 همه بشینن سرجاهاشون....میگم تو هم نشستی زود؟؟؟میگه من اصلا پا نمیشـــــــم و این یعنی پسر ما از اون شاگردایی هستش که معلمها دوسش دارن خخخخخخخخخ.واقعا اهل شلوغ بازی و بی نظمی نیست حالا من که اینجور متوجه شدم و سعیده جون مربیشونم تایید کرده.همین حالا هم یه دفعه منو صدا زده و میگه:مامان بچه های مهد همش لوس بازی در میارن.منو اذیت میکنن و میگن اییییییی ایی اییی...نمیدونم تونستم منظورشو برسونم!!!!!!همون دهن کجی خودمونه فکر کنم خخخخخخخخخخ.یه نکته ی دیگه هم که یاد گرفته آشنایی با علامت استاندارده و همه چیو چک میکنه که علامت استاندارد داشته باشه.میترسم هوس کنه همه مونو چک کنه ببینه استانداردیم یا نه؟؟؟؟اهل برنامه ی صبحگاهی مهد نیست و خوشش نمیاد بره طبقه ی بالا و در برنامه شرکت کنه.معتقده خسته میشه و حوصله اش کمه.گاهی هم میگه:خاله سعیده چیزهای سخت یادمون میدهمعلومه دیگه آقا 4 سال خورده و خوابیده حالا 4 تا کلمه که یادش میدن واسش سختهبله دوستانی که هنوز بچه هاتون کوچولوین و پیش خودتون هستن،ایشا....با ورودشون به این مراحل بالاتر بیشتر حرفهای پسری ما رو درک میکنین.انشاءا......همه ی شما خوبان در صحت و سلامت باشید و کنار خانواده های عزیزتون شاد و آرام.ادامه ی مطلب ما شعری هست با گویش صدرایی که نمیدونم چقدرش درسته و چقدرش نه؟؟؟؟؟بچمون این شعرو دوست داره و بین کارهاش و بازیهاش خونده و ما شنیدیم.پس بفرمایید بریم ادامه مطلب.....
این اتفاق توسط جناب صدرا پیش آمده
در این عکس هم متهم بسیار نادم و پشیمان هستن
و شعری که گفتم اسمشو نمیدونم ولی ما بهش میگیم سوسن خانم....پس بشنوید شعر سوسن خانمو از زبان صدرایی....
سوسن که از خواب پا میشه........مثل طلبگارا میشه......داد میزنه کو شونه؟؟کو آینه؟؟؟خاروانسراست(کاروانسرا)یا خونه؟؟؟؟.....چرا در قنجه(گنجه)بازه....ماشین دودی درازه!!!!!(نمیدونیم همینه؟؟؟؟)چرا سگه هاپ هاپ میکنه؟؟؟؟...بهش میگم سوسن جون این کارا هشتباهه(اشتباهه)....لگد به پشتم میزنه....یه عالمه مشتم میزنه....بچه ها خار (کار)سوسن درسته؟؟؟نه نه درست نیست!!!!!
البته شعر پراکنده زیاد میخونه مخصوصا وقتی میره حموماما خوشش نمیاد واسه ما شعریو از اول تا آخر بخونهبه هر حال دوستان هدف همه ی ما پدر و مادرها تامین امنیت جسمی و روحی بچه هامونه.پس امیدوارم بتونیم در این مورد موفق باشیم.فعلا خدانگهدارتان باد و در پناه حق سالم و سلامت باشید و التماس دعا
وقتی مادر در خانه نیست....
پدر اینچنین بچه ها را تقویت میکند