و اما مهد کودک....
سلام به دوستان خوبم و سلام به کیانا جون و صدرا جون.قصد دارم برای پسری جون خاطرات مهدشو موندگار کنم و اتفاقاتیو که براش توی این دنیای جدید میگذره و پیش میاد رو ثبت کنم.بله خوشبختانه پسری زودتر از اونی که من فکر میکردم به مهد رفتن عادت کرد و ما رو حسابی روسفید نمودبه طوری که حتی وقتی مهد تعطیله یه دفعه برمیگرده و میگه:من میخوام برم مـــــهد!!!!!و منم اینجوری میشمخب مسلما یه دلیلش اینه که اونجا سرگرم میشه و بیشتر خوشش میاد و از بی حوصلگی در میاد.اما هنوز به جز تیکه هایی از شعرها که میخونه و گاهی حرفهای نصفه نیمه ایه که از آموزشها یادش مونده و پراکنده میگه مورد خاصی یا آموزش خاصیو یاد نگرفتهشایدم بچم خیلی توداره و من نمیدونمبه نقاشی هم که اصلا علاقه ای نداره و جز خط خطی کردن که البته همونم دیگه انجام نمیده هنر خاصی از خودش در نوکردهازش میپرسیم صدرا زنگهای مهدتونو بگو...میگه:زنگ غذا....زنگ میمه(میوه)....همین...بچم فقط دوست داره بخوره و زنگ دیگه ای یادش نمیاداز کلاس زبان هم فعلا فقط hello یاد گرفته و میگه سلام یعنی hello(سالهاست انگلیسی ننوشتم...درسته؟؟؟؟)یه روزم میگفت:من تو زبانمون خوابالو رو بلد نیستم...ما هم مونده بودیم واقعا!!!چه زود خوابالو رو هم یادشون دادن.بعد از صحبتاش فهمیدیم منظورش how are youبوده که بد شنیده و میگه خوابالو یعنی حالت چطوره؟؟به خاله سعیده که مربی مهدشونه علاقه داره و از اینکه بچه ها اذیتش میکنن و عصبانی میشه ناراحته و میگه:به بچه ها میگم خاله سعیده رو اذیت نکنین وگرنه یه کتک حسابیتون میزنمهر موقع که از خالش میپرسم صدرا چطوره؟میگه خیلی آرومه و خیلی پسر خوبیه.بچم مظلومه آقا مظلومنمیدونم این خوبه یا بد؟؟؟روز آتش نشانی رفته بودن بازدید از یکی از ایستگاه های آتش نشانی و روز بعدش دیدم میگه مامان!زنگ بزن آتش نشانی بیان آتیشو خاموش کنن.گفتم خب من که بلد نیستم به چه شماره ای زنگ بزنم؟؟گفت:1...2....5...125منم ذوقلو شدم و تشویقش کردم گفتم دوباره بگو:گفت:1....2....7...125 منم باز اینجوریبعد میگم خب گفتی این شماره ی کیه؟میگه آقا پلیس....نمیدونم آلزایمر گرفته بچه یا که حواسش جمع نمیشهخلاصه فعلا عالمی دارم با مهد رفتن و درس خوندن پسریسه شنبه هم قراره برن سالن تئاتر و نمایشنامه ببینن.ایشا...بهش خوش بگذره.جایزه ها و کاردستیهایی هم از طرف مهد بهشون دادن که فعلا عکسشونو ندارم و در یه فرصت مناسب میذارم.خب دوستان عزیزم سرتونو درد نمیارم و با تبریک عید غدیر به شما مهربونا ازتون خداحافظی میکنم تا دیدار بعدیمون....حق یار و یاورتان
فکر کنین من چه جوری باید رد شم؟؟؟؟
ناراحته!!!!از چی؟؟؟چرا اینا درست واینمیستن!!!!ماشینش میفتاد و آقا عصبانین!!