فقط به روایت تصویر..
سلام به همه ی دوستان خوب و گلمامروز میخوام یه سری عکس در هم برهم از صدرایی بذارم.امیدوارم این عکسها یادگاری خوب، برای بعدها باشه...یادگاری از دوران کودکی و شیطنتهای مخصوصشقبل از اینکه بریم سراغ عکسها یکی دو تا خاطره هم از صدرایی بگم:راستش بر خلاف کیانا، صدرای ما زیاد اهل حفظ کردن شعر و پازل درست کردن و نقاشی کشیدن و یادگیری رنگها و کلا آموزش به روش سنتی نیستلذا هیچ شعریم بلد نیستخلاصه یکی دو روز پیش همین طور که مشغول کارهای نخ و کش بستن و آویزون کردن وسایلش بود،دیدم که داره زمزمه میکنه:شبا که ما میخوابیم...آقا پلیسه میاد ما رو میزنه....آقا پلیسه خیلی بده...ما هم مگه جرات کردیم بلند بخندیم فقط خخخخخخ از خودمون در وکردیمامروز عصرم که بارون شدیدی گرفته بود برگشته میگه زیر بارون، آرزوم میخوام برآورده شهاز کجاش میاره ما نمیدونیمدیروز هم بهش میگم پسرم تو دیگه بزرگ شدی خودت شلوارتو در بیار برو دستشویی ببینم میتونی؟؟بر گشته میگه آخه من خجالت میکشمفقط برای بهانه...میشناسم بچمو وگرنه خجالت کیلو چنده واسه این آقا پسر؟؟؟دقیقا صبح روز بعد از کچل شدنشم بعد از بیدار شدن دستی به کله کشیده و میگه فت کنم موهام دیده در اومده...... آخرین تیکه هم باز دیروز که کیانا بهش میگه صدرا من دیگه مدرسه نمیرم...صدرایی میگه:آفرین کیانا که مدرسه تو تموم کردی
صدرا و بادکنکهایی با عمر یک ساعت و نیم
بفرمایید ادامه مطلب
صدرا در چادری که ساخته....
صدرا و ماشین برقی شارژی
صدرا ی وحشتناک
مجسمه ی صدرایی...
صدرا در مدرسه مامان و بازی با گچ
تازه ازش بپرسین همین گچ چه رنگیه؟؟یه جوابهایی میده که تو خوابم نمیبینین
اختراع صدرایی جهت نیفتادن از روی صندلی چرخدار
خب دوستان! ممنون از همراهیتون و شب بخیر...عکسها زیادن. ایشا... پستهای بعدی تا مبادا
چشمای نازتون خسته بشه