اندر احوالات ما....
سلام و صد سلام به دوستان خوب و گل و دوست داشتنی خودم و یه سلام هم به کیانایی و صدرایی جانمو اما در حالی که سال 1393 آخرین لحظات و ثانیه هایش را سپری میکند میتوان گفت بدو بدوها و خانه تکانیهای بنده نیز تا حد زیادی انجام شده و میشود کمی نفس کشید و استراحت نمودالبته به قول ریحانه جانم کار خانه همیشه هست ولی باید خودمون یه جوری تمومش کنیم و این حرف ریحان خوب به دلم نشست...خوبخب از همه چی باید براتون بگم....راستش نمیخواستم خیلی خونه بتکونم ولی دیدم نمیشه و تکوندممهد صدرایی از چهارشنبه پیش یه کاردستی هفت سین بهمون دادند و گفتند سال خوبی داشته باشین خداحافظ...ولی امروز پسریمونو بردیم مهد چون درگیر مدرسه بودیمکیانایی فردا روز شاد و آزاد دارن و زودتر میان خونه و برای اولین بار بچمون غرفه گرفته واسه فروش محصولاتش که شامل گل سر و سنجاق سر و تل و دستبندهای دست ساز و....است و بچم نگرانه که کسی ازش چیزی نخره و دچار یاس فلسفی بشهمدرسه ی خودم همچنان ادامه داره و فک کنم باید هفت سین بچینیم مدرسه و منتظر تحویل سال باشیمدیگه چی بگم!!!!!خب حرف خاصی نیست پس میرم سراغ عکسهایی که برای خیلی وقت پیشه ولی متاسفانه به خاطر مشغله های فراوان بنده آپلود نشده و موندهفقط قبلش بگم اینو که خیلی برام مهمهچند روز پیش که بنده مدام در حال بالا و پایین رفتن از نردبان و چهارپایه و صندلی و کابینت و...بودم.....پسرم برگشته میگه:مامان مواظب باش...ما همین یه دونه مامانو داریمبله دیگه پسرم دلش سوخت که نکنه مامی جونش بیفتهگفته بودم که هستی و هلیا خانم هم اومدن اینجا و البته اوایل فروردین ماه برمیگردن محل خدمت پدرشون ولی بازم بودنشون غنیمته و با امید به اینکه ایشا....همه ی دوستان در سلامت و شادکامی به استقبال سال نو برن میریم به دیدن عکسها و توضیحات مربوطه.پس به قول الهام جون با ما همراه باش رفیق
و اما دوستان اگه فکر میکنین جناب صدرا در مدرسه دست به شلوغ کاری و ساخت دستگاه نمیزنه!سخت در اشتباهید....این هم گواهی های تصویری از مهندس خرابکار ما
دوستان!یادتونه گفتم من همه ی خونه رو موکت کردم چون قبلا که سرامیک بود یکی دوبار بدجور خوردم زمین و داغون شدم!!!!!حالا یه ماه پیش که فرش هال یا حالو برده بودن قالیشویی همین یه تیکه از زمین که میبینین خالی و سرامیکی بود...بله در همین زمان صدرا جانمان با استفاده از چند شیرازه یه شمشیر بلند ساخته بودند که یا به کیانا میزدن و یا به لامپها و خلاصه کله ی ما و هر جا که فکرشو بکنیناین وسط منم که بی اعصاب شده بودم با عصبانیت شیرازه ها رو از دست پسری گرفتم و عازم حیاط شدم که اینا رو بندازم دور که چشمتون روز بد نبینه روی همین یه تیکه زمین خالی سرامیکی فرش شدمچنان محکم خوردم زمین که گمبی صدا داد و شانسم با سمت راست خوردم و کله ی مبارک به ستون اصابت ننمود وگرنه الان دیگه مرضیه نبود که نبود...بله دیگه به ما نیومده با کلاس باشیم همون موکت برای ما خوبه خواهرا
حالا فک میکنین این کیه؟یا چیه؟؟این مامانه که صدرا جون کشیده وقتی که زمین خوردهفرش شدم حسابی
این مامانه اما وقتی که دیگه خوب شد و دردش فروکش کرد و مهربونه
حضور دوباره ی صدرا در مدرسه به همراه موتوری که خاله براش خریده
صفحه ی دارت رو از کجا آورده من نمیدونم
پسرم تله درست کرده که گنجشک بگیره
اینم خودش که منتظره
پشت پنجره ی اتاق کمین کرده و عکاس هم کیانا بوده
نمایی از ماشینهای جدید صدرایی!!!خواهرا ما روتختی نمیندازیم روی تختمون چون مدام مچاله میشه و دوست نداریم.خخخخخخخخخ
یه روز تصمیم گرفتم یه صفایی به موهای پسری بدم....ادامه رو داشته باش
به من بگو!!!!آرایشگر....
عروسکی شونه کرده....همه رو دیوونه کرده
بله دیگه الهام خانم و مریم خانم هی بگین عیب نداره بچه رو دیوارم باید نقاشی بکشه تا حالش خوبتر باشه بفرمایید منم رفتم تو فاز دیوار
چرخ و فلک صدرا جان
خب دوستان هنوز هم کلی عکس داریم از خونه تکونی با جناب صدرا که حتما و انشا ءا....در اولین فرصت پستشو میذارماین هم بگم تا یادم نرفته!!!!پست قبلیمونو یادتونه که پسری خونده بود مامان جون من لنگه نداره!!!!خب میدونین معنی این تک بیت یعنی چی؟؟؟؟البته از دید صدراییمیدونم که نمیدونین پس براتون میگم تا روشن بشین...یعنی:مامان جون من پاهاش نیست و پا ندارهاینو بهش میگن احساسات متضاد و متناقضدوستان گلم بهاری باشید و همیشه سبز....ایام به کامتان و شادی همنشینتان