من و صدرا در خانه تکانی 1393
سلام دوستان گل گلابی خودم.یادتونه من چقدر تلاش نمودم در خانه تکانی؟؟؟؟؟؟؟؟با اینکه خونمون خیلی درندشت نیست ولی چون دیر شروع کردم و سرکار هم میرفتم و صدرا جانمان هم با من بود و کاملا تنها بودم کارهایم طول کشید دوستان یعنی طـــــــــول هاولی به هر حال همه چی تموم شد و عید منتظر نموند و سر موقع اومدمنم قبلا گفته بودم این پستو میذارم ولی نشد و حالا با استفاده از گزینه ی ویرایش زمان میبرمش سال 93 یا حتی 39وقتی میتونم چرا انجامش ندم؟؟!!خلاصه میکنم دوست جونیها و میرم سراغ عکسها که خیلی گویاتر از کمکهای بی دریغ پسرم در خانه تکانی 93 حکایت دارند.پس بفرمایید بریم
پسرک پشم شیشه های یکی از متکاها رو که درزش باز شده درآورده و اومده میگه:مامان:من اختر(دختر)شدم.اینم موهامو گوشواره هامو انگشترمه
یعنی لوله ی جارو برقیو ببینین کجا رفته
چند وقت پیش میگه:مامان!من باید بزرگ شم و این تتابهایی که بابا برام خریده رو بخونمدوستان!یادم رفت معرفی کنم این کتابها هووهای بنده بوده اند در سالهای اول ازدواج.آخه جناب همسر کنار من بودند ولی غرق در صفحات کتابهایشان...حالا هم من پشت پرده مخفیشون کردمهمین طور توی کارتن و جعبه و یه مدتی زیر تخت و داخل کمد دیواری و یه سریشم فرستادم پیش خودش تو مغازشاینه دیگه!!!با احساسات من بازی کردن این کتابهاحقشونهراستی اینا نصفشونه...نصف دیگش قفسه ی کناریشهکی میتونه اینا رو بتکونه؟؟؟؟؟نه واقعا میشه؟؟؟
واسه من کتابم میخونه!!!به خدا نصف سرعت منو همین اختراعات این بچه گرفت!!!شما میتونید از وسط اینا رد شین؟؟؟
مهد صدرا تولد گرفتن به صورت دسته جمعی و اینم هدیه های پسراست
خب!وسط خرابکاریهاش و کارهای من اومده پیشم میگه:مامان ببین چی کشیدم؟آفرین پسرم!!!!این چیه:این مامانمه وقتی من تو دلش بودمبچم سونوگرافی زده
برف!!!بببرف!!!بـــــــــــــرف!
این جیگر خاله هم در خونه تکونی من یه نیم ساعتی مهمون من بود و بعدم مامی جونش اومد و رفتیم بیرون
باز هم.....خودتون میدونین دیگه!!!!
صدرا در کوچه ی خونه ی مامانی و در حالیکه چند ساعتی بیشتر از حموم کردنش نگذشتهاون روز نوبت خونه ی مامانی بود و صدرا اینطوری کمک نمود
این نردبون دوست صمیمی صدرا بودخواهر!چنان میرفت بالا و میومد پایین که نگو و نپرس البته کمی هم میترسید.بعد یه روز به من گفت:مامان میدونی روی این نردبون چی نوشته؟؟؟؟(همون برچسب زرد)نه پسرم بگو:نوشته:نرین بالا...اگه برین بالا میفتین...بعد براتون اذان میگنگرفتی چی شد رفیق!!!
اینا همون شیرازه هاست که قبلا در موردش صحبت نمودم
این چیه؟؟دوستان دقت کنند لطفا!!!تل صورتی داخل جعبه فرو شده و تبدیل شده به حلقه ی بسکتبال و هر دو توپو شوت میکردن داخل حلقه!!!!منم شوت کردمخب چیه مگه؟؟؟؟خستگی میگرفتم
خب ببینید یکی جمع کنه مدام و بتکونه و یکی بیاره وسط و باز بریزه خونه تکونی میشه؟؟؟؟نه دیگه بیاین منصف باشیم....اصلا امکان داره؟؟؟اون درپوش سفیده برای دستگاه بخورمونه...خب به اون چیکار داری مادر؟؟؟
خب دوستان گلم شرمنده که خسته تون کردم.دیگه تموم شد و رسیدیم به نوروز!!!!این عکس برای روز دوم فروردینه که صدرا چراغ مطالعه ی کیانا رو که دو ساله مخفی نموده پیدا کرده و حسابی خواهرشو چزوندهخب دخترم دوساله نه خودت دیدیش نه ما!!!بی خیال شو دیگهو اما اگه دوست دارین بایدها و نبایدهای صدرایی رو بشنوین روی عکس کلیک کنین
و اما پسرم و دخترم شادی و نشاط و آرامش و سلامتی و امنیت شما آرزوی قلبی من است.پس کنار هم بمانید و برای یکدیگر بهترین باشید.سالی خوب و سرشار از بهترینها را برایتان آرزو میکنم.دلارام باشید و خندان