صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

سلام.....

1393/9/14 16:07
527 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستان خوبم و خواننده های خاموشممحبتمن نمیدونم چرا خوانندگان خاموش ما رخ نمی نمایند؟؟؟؟بابا یه کامنتی،رد پایی بذارین از خودتون!!!چی میشه مگه؟؟؟واقعا از شوخی گذشته همینکه آپ میشیم آمار بازدیدمون میره بالای 100 ولی کامنتامون همون دوست جونیهایی هستن که همیشه با هم در ارتباطیم.البته بگم ها منظورم این نیست که ما عقده ای و کامنت ندیده ایمخندونکولی بد نیست گاهی از خودتون یه نشونه ای بذارین.آرامخب و اما بگم که متاسفانه سرفه های پسری که تموم نشده بماند،دخملیمان هم سرفه می کنه اونم از نوع دردآورگریهدکتر میگه هر دو آلرژی دارن و بگردین ببینین به چی؟؟؟غمگینفعلا که میخوام برم سراغ داروهای گیاهی و آویشن و...متفکریه مشکل دیگرمونم تبخال شدیدیه که من دچارش شدم و کل لب مخصوصا قسمت بالای چونه رو درگیر کرده و همین حالا هم که مشغول نوشتنم به شدت درد داره و زجرآفرینهگریهاین واسه بار اوله که چند تا تب خال با هم زده وگرنه همیشه یه دونه بود و زود خوب میشد.ولی حالاخطابه صدرا میگم پسرم نزدیک من نیا یه موقع تب خال نگیری!!!پسریمونم مدام نگاه میکنه و میگه اینجاش یه کم خوب شده بقیه شم خوب میشه...کرم بزن تا زود خوب شیزیباگاهی هم میگه:تب خالتو به من ندی ها....متفکریه مساله ی دیگه هم که خوشحالم کرده اینه که یکی از دوستان خوبم در دنیای حقیقی که از 15 سال پیش میشناسمشون و البته چند سالی از من بزرگتر هستند،ما را در دنیای مجازی نظاره کرده اند و بسی مایه ی شعف بنده است که حداقل از راههای مجازی میشود با دوستان حقیقی که دور هستند نیز ارتباط داشت...براشون بوسه فرستاد، در آغوششون گرفت و قلبت براشون بتپهمحبتبوسبغلخلاصه امیدوارم که همه ی شما دوستان حقیقی و مجازیم که البته بازم برام حقیقی هستید شاد و سلامت کنار خونواده های گلتون ایامو سپری کنیدمحبتقبلا از شعر خوندن گل پسرمون براتون گفتم.شعرهای جدیدی خونده به شیوه ی خودش که شنیدنش برای شما و پسری زمانیکه بزرگ شد و خواننده ی وب خالی از لطف نیستچشمکپس بفرمایید بریم ادامه ی مطلب....محبتمحبتمحبت

آراممن و صدرا در حال رفتن به مهد در صبح پاییزی پارک نزدیک خونهآرام

صدرا

آرامبفرمایید بریم ادامه ی مطلب....آرام

بله چند تا شعر جدید،پسر جون میخونن که همشون نصفه هستن و از نظر من که یک مامان روانشناس هستم هیچ عیبی ندارهخندونکمهم اینه که بچه بخونه...حالا همونی که خودش فهمیده و حفظ کرده...کم کم بزرگتر میشه بهتر میخونهچشمکشعر کبریت:

کبریتو خسته کردم....هی باز و بسته کردم....کبریت به من اخم کرد....دست منو زخم کرد...با نیشش آتیشم زد!!!!بقیه شو بلد نیستم مامان!!!آفرین پسرم اصلا عیبی ندارهچشمکخندهبغل

شعر بارون:

وختی که بارون بند میاد...ابرا میشن سوار باد....میرن دوباره....میرن دوباره....خورشید خانم پیدا میشه....لباش به خنده وامیشه.....صفا میاره....صفا میاره...این شعرم بچم اولشو بلد نیست.اصلا عیبی نداره گلمچشمکزیبابوس

شعر خانواده:بچم کلا شعرو عوض کرده و اصلن اصلن اصلنم عیبی ندارهعینکهیس

ما پنج انگشت از خانواده....بابا در این دست انگشت شصت است......آن نخستین انگشت دست است....انگشت سوم یعنی نشابر....اون مادر ماست....خانم خانه....پس اون یکی چیست؟.....انگشت سوم!!!....آن نادرست است....او هست خواهر....ما مانند مشتیم....تموم شدقه قههقه قههقه قههیعنی اصلا شاعره پسرمبوسمیدونین آن نادرست است اصلش اینه:آری درست استخندهنشابر هم همون نشانه ست.حالا انگشت سومیه انگشت نشونه شده نمیدونم چرا؟؟چشمکیه شعر پلیسم میخونه که وقتی حواسش نیست همه شو میخونه ولی وقتی ازش میخوای بخونه کامل یادش نیست.یه قسمتهاییش اینه....

شعر پلیس:

اونی که تفنگ داره....کلاه قشنگ داره....آقا پلیسه زرنگه...وقتی که ماشین هی میاد از چپ و راست....پلیس راهنمایی مواظب بچه هاست....بچه ی خوب همیشه از خط کشی رد میشه...چشمکتشویقپسر مامان!یه وقت اینا رو خوندی از دست مامان ناراحت نشی که چرا شعر خوندنتو نوشته؟؟؟؟؟گلم اینقدر این جور خوندنتو دوست دارم که حیفم میاد ثبتش نکنم.دوست دارم دفترچه ای داشته باشی از همه ی خاطرات کودکیت.پس ناراحت نشی هابوسبوسبوساز شعر و شاعری پسری که بگذریم میرسیم به دخترمون که امسال درسهاش از پارسال سنگین تر شده و انتظار منم بیشتر.شدیدا اهل مطالعه ی کتاب داستانهای متفاوته.هفته ی کتاب رفته عضو کتابخونه ی بزرگ شهرمون شده و چند شب پیش رفتیم کتابخونه برای انتخاب کتاب. زیاد حوصله ی تست زنی نداره و کتاب تستهایی که پول رفته بالاش فعلا خط در میون سفیده.اما خوشبختانه در دروسش مشکلی نداره و معلماش ازش راضین.آفرین و صدآفرین دختر خوبم و مایه ی افتخارمبوسبوسبغلخب خیلی حرف زدم.پس بریم چند تا عکس ببینیم و بگیم به امید دیدار....محبتبای بای

تعجبنمیدونم اسمش چیه!!!!!!تعجب

دستگاه

هفته پیش غروب بود که یهو پسری فرمودند:شما هیچی به من نمیدین بخورم!!!رفتن سر کابینت و اینچنین از خودشون پذیرایی نمودند.متفکر

صدرا

بنده هم که شدیدا وجدان درد گرفتم که چرا هیچ وقت هیچی به بچم ندادم که بخورهخندونکرفتم و برای شاهزاده فرنی درست نمودمچشمک

صدرا

گریهاین پسر غمگین که میبینین صدرایی ماست وقتی که یه خورده سرما خورده بود و رفته زیر چتر نشسته غمناکگریه

صدرا

این چتر 24 ساعت دست صدرا خان دووم آورد و در حال حاضر ما چتر نداریم چون چتر مشکیمان دار فانی را وداع گفت و تمام سیمهایش در رفتترسو

صدرا

آرامصدرا در کتابخانهآرام

صدرا

صدرا

آرامپلیسی به نام صدرای بن تن...به قول خودش!!آرام

صدرا

خندهبا این نوع عکس آشنایی کامل دارین....عکس صدرا از خودشخندهاین دفعه کاملتر انداختهبغل

صدرا

خب دوستان گلم،فعلا باهاتون خداحافظی میکنم.دعا کنید همه ی مریضها زود خوب شن.تب خال ما هم برطرف شه که بدجور حالمو گرفتهغمگینبه یکتای منان میسپارمتانمحبت

طولانی نوشت:خوشبختانه تب خال ما به مدد دعای دوستان بهتر شده و امروز روز بهتری داشتیمچشمکیادم رفت بگم که مربی قبلی صدرا جون(سعیده جون)که کلی بچم براش حرص میخورد که بچه ها اذیتش میکنن و....از مهد رفتن و به جاشون مربی کمکشون(مهدیه جون)شدن مربی اصلی و جناب صدرا تازه دوروزه که سراغی از خاله سعیده نمیگیره وگرنه مدام میپرسید:چرا خاله سعیده نمیاد؟کی خاله سعیده میاد؟چرا از امبل(اول)دو تا خاله ها بودند ولی حالا نمیاد؟؟؟چون ما اذیت کردیم خاله سعیده نمیاد؟؟کی مریضیش خوب میشه و میاد؟؟؟تعجبمتفکرتعجبیعنی سه هفته خوراک بچمون شده بود این سوالات...تا اینکه بنده زنگ زدم مهد و گفتم باباجون این بچه ی ما رو از عذاب وجدان دربیارین و بهش بگین چرا خاله سعیده نمیاد؟؟؟؟و خوشبختانه قانع شده که خاله سعیده دانشگاه داره و دیگه نمیتونه بیاد...بعله دیگه پسرمون علاقه ی خاصی به خاله شون داشتنزیباشبتون خوشچشمکمحبت

خندونککلاغه مهد صدراییخندونک

کلاغ

چشمکسبد مهد صدراییچشمک

سبد

دوستان میدونم عکسهام بی کیفیت شدهگریهنمیدونم کدوم یک از اعضای خونواده مون که اصلا فکر نکنین صدراست،فلاش گوشیمو سوزونده و عکسهام مشکل دار میشنهیسباید برم یه دوربین دیجیتال تاپ بخرم که خب هنوز نتونستم.خخخخخخخ.پس ما میسازیم با این عکسها شما هم تحمل فرماییدچشمکمحبتبای بای

پسندها (5)

نظرات (15)

رنگارنگ
15 آذر 93 11:43
سلام خانمی خوبید ممنون از اهنگ گوش نواز وبلاگتون و پست های خوبتون اره دیگه از اونجا که مهشید هم مثل صدرا جون موقع پذیرایی از خودش به سبد گردو روی می اورد یه آستر همون داخل سطل گذاشتیم تا پهن کنه و چنین منظره ای پدیدار نشه خواهر جون . شما هم کم پیدایید !!!!!!!!!!!!!! موفق و سلامت باشید .
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.ممنونم عزیزم.بعله دیگه بچه نذاشت واسش یه سفره پهن کنیمامسال هنوز نتونستم برم مدرسه ی کیاناواقعا کم پیدا هستم در همه جا
اقازاده
15 آذر 93 18:09
خو ابجی جون چرا به این پسرک عزیز هیچی نمیدی بخوره نمیگی گشنه میشه طفلی? این که بچه هس دخترک من همیشه میگه مامان تو چرا میزاری من هیچی بخورم خخخخخخخ
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
همینو بگو خواهر!!!!ما همه مون فقط بلدیم هیچی بدیم بچه ها بخورن.خخخخخخخخخ
اقازاده
15 آذر 93 18:10
مریم مامان آیدین
15 آذر 93 18:44
به به سلام دوست تبخال به لبم اول: جال تبخال ها گویا بهتره....ایشالا دیگه سراغت نیان عزیــــــــــزم و دوم نوشت:خیلی خوشحالم برای پیدا کردن دوباره دوست خقیقی در دنیای مجازی.....و صد البته این دنیای مجازی باعث دوستی های زیبایی میشه که صدبار بهتر از نوع حقیقیشه مثل خودت گلم و کار دستی های پسرک را عشق است
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام مریمی جونم.مرسی دوست خوبم.تبخالها به مرحله ی زخم رسیدن و لااقل دردناک به اون شدت نیستنبله عزیزم.واقعا نمیدونی چقدر از داشتن دوستانی مثل شما خوشحالم.و خوشحالم که این امکانم هست که دوستان دنیای حقیقی هم بتونن تو رو در دنیای مجازی حداقل ببینن.
مریم مامان آیدین
15 آذر 93 18:46
من عااااشق این شعر خوندن های صدرام......و عاااشق نظر مامانش که هیییییییچ عیبی نداره......مگه غیر از اینه اگه قرار بود شعر هارو بی عیب و نقص بشنویم که صدای خودمون رو با اکو ضبط میکردیم و هی حال میکردیم...همین اشتباهات و غلط خوندن ها و شیرین زبونی ها خوشگل کردن این شعرارو خوب
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
موافقم شدیدا!!!!!دیروز که داریم از مهد برمیگردیم بهش میگم پسرم چی گفت امروز خاله تون؟؟؟میگه چیزهای ســـــــــــــــخت که من هاد نگرفتم.منم گفتم:عیبی نداره پسرم.فدات شم
مریم مامان آیدین
15 آذر 93 18:49
قربون عکس پاییزیش هم برم من ولی بچمون خییییلی جون دوسته هااااا ببینم اونجا پاییز قطب بود؟؟؟؟خوبه نقش چشمای نازشو میشناختم وگرنه آثاری ازش پیدا نبود یا شاید هم مامانش جون دوسته از تبخالش معلومه کار خودشه جون دوست و سوال اصلی....اون جارو برقی به اضافه دمپایی و احتمالا گوشی پزشکی جمعشون چی میشد عایا؟؟؟؟ عاااااااااااااااااااااشق خلاقیت هاشم یعنی ببووووووووووووووووووووووس کیانا خاااااااااانوم و صدرا جووووووووووونیمو
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر به خدا یه سوزی داره هوای اینجا که گاهی بچم میگه مامان چشمام سرما میخوره یه عینکی بده بزنمباور کن مریمی!!!!آخه تا مهدش راهی نیست و خودمون دو تا پیاده میریم ساعت 8 تا 8.5 صبح بدجور سوز داره.اینم که سرفه میکنه و باید مواظب گلوش باشمخواهر ما هم نمیدونیم و فقط باید مواظب باشیم نیفتهو گرنه واویلاستفدات شم مریمی جون.ببوس گل پسرو
✿ارمیتا✿
16 آذر 93 18:15
سلاممممم . چقدر آقا صدرا نازن ... امیدورام خوب باشه راستی من با افتخار لینکتون کردم . لطفا" شما هم بکنید
مامان ریحان
16 آذر 93 21:44
سلام عزیزم، ان شالله حال صدرایی و کیانای عزیز خیلی زود خوب بشه، و البته تب خال شما هم مثل اینکه درحال خوب شدنه من دیر اومدم برا احوالپرسیآرزوی بهترین ها رو براتون دارم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.ممنونم عزیزم.ما که دیگه به سرفه های اینا عادت کردیم.هی میاد هی میره
بابا و مامان
17 آذر 93 6:21
سلام عزیزم ایشالاه که الان خوب خوب باشید فدای این پسر شاعر که اینقده شیرین زبون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام خانمی.ممنونم گلم.فعلا که خشک شده ولی هنوز ترمیم نشدهمرسی
بابا و مامان
17 آذر 93 6:22
همیشه شاد باشید در کنار دوستان حقیقی و مجازیتون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم عزیزم
مهرتابان
17 آذر 93 13:32
آیا می دانید زبان ایرانی مختصرترین،راحت ترین و بهترین زبان دنیاست؟ با ذکر دو مثال علتش رو توضیح میدم. 1) جمله ی «میری سریع این کار رو انجام میدی و برمیگردی» تنها یک کلمه است. «اومدیا»! 2)این جمله رو بخون « کدام جادوگر به کدام ساعت سواچ نگاه میکند» آسون بود نه ؟[رضایت] حالا ببین یه انگلیسی بدبخت چجوری باید این جمله رو بخونه ؟[تشویش] ? which witch watch which Swatch watch ولا!!! خب دیگه من برم به اکتشافات بعدیم برسم ![خونسرد] با اجازه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
مرسی از اکتشافات نو شما
مهرتابان
17 آذر 93 13:33
منم رمز موخاااااااااااااااام
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
100بارم بهت رمز بدم بازم گمش میکنیمیذارم برات
آجی فاطمه
17 آذر 93 19:30
سلام گلم امروز حس گذاشتن کامنت نداشتم اما دلم نیومد بدون کامنت برم برای بهتر شدن تبخال اول اینکه اتمالا یه بیماری ویروسی گرفتین یا عصبی شدین در این صورت سریع تبخال میزنید برای بهتر شدنش سریع مقداری الکل سفید بزنید روش استادم میگفت مثل اب است روی اتش ای جانم چه پسری تاج سری عجب خلاقیت هایی دارد خدا برایت حفظش کنند بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام بر فاطمه خانم گل گلابمرسی عزیزم.از اینکه بی کامنت نرفتیواقعا؟؟؟؟الکل؟؟؟دفعه ی بعد که ایشا....100سال دیگه باشه حتما از الکل استفاده میکنمممنونم عزیزم
مریم مامان آیدین
18 آذر 93 17:59
دوست جوووووووووون مهربونم....یه دونه ای ممنونم از این همه لطفی که بهم داری عزیزم و اصلا حرفام تعریف نبود....حرف دلم بود و خیییلی قبولت دارم ببووووووووووووس فرشته های ناز نازی منو
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
فدات شم مریم جونم.عزیز دلیمرسی گل من