درس خوندن و درس پرسیدن پسری....
سلام به دوستان عزیزم و سلام به دخملی و پسری خودمامیدوارم حال همه تون خوب و خوش باشه و آرامش و سلامتی حاکم بر زندگیتون.و اما اندر احوالات این چند روزه ی ما اولا که سرمون در محل کار به شدت شلوغ بوده و هست.وضعیت رسیدگی به کارهای خونه کمی آشفته ست.مهمونی داشتیم و کمی درگیر و خواهریمونم به سلامتی رفتن شهر خودشون و دیگه هستی جون و هلیا جونی نیستن که بریم خونشون و بچه ها گیس کشی و دعوا داشته باشنو ما همش بگیمبعله صدرایی هم میره مهد و خنده داره که گاهی شیفت ظهر که هستم و دیرتر میبرمش میاد میگه:مامان یه سوال دارم....چرا منو نمیبری مهدم؟؟؟؟و منم خندم میگیره و یاد کیانایی می افتم که باید به زور میبردمش و مقایسه اش میکنم با صدرا خان که عجیب علاقه مند هستننکته ی دیگه چند روز پیش نمیدونم چرا دعواش کردم و پسری برگشته میگه:مامـــان!کاش تو خاله سعیده بودی!!!!چیکار کنیم دیگه باید بریم از خاله سعیده بپرسیم شما چطوری هستین که شدین آرزوی پسر ما!!!!!و اما از همه مهمتر درس خوندن پسرمونه که واقعا جالب انگیزه و بچم خوب درساشو یاد میگیره خــــــــــــــــــــــــــــــوبمثلا چند روز پیش اومده میگه:مامان!کرم ابریشم دور خودش تیله(پیله)درست میکنه...از برگهای توت میخوره بعد تبدیل میشه به چی؟؟؟؟عنکبوتما میگیم نه پسرم تبدیل میشه به پروانه....پسری:شما نمدونین امبل(اول)عنکبوت میشه بعد پروانهما هم اینجوریشایدم بچه راست میگه ما نمیدونیمیه مطلب دیگه که خودش میاد میگه:مامان!!!!دینمون؟؟؟؟خودش:اسلار...مذهبمون:شیره....من نمیدونم چرا بچم اینجوری میشنوهخلاصه مامانهای پسردار من در طی تحقیقاتم به این نتیجه رسیدم که پسرها زمین تا آسمون با دخترها فرق دارن.پس خواهش میکنم توقعاتتونو نرمال کنید از آقا پسرهاضمنا یادم رفت بگم پسر جون من،مفهوم شعرها رو میاد برای من میگه و علاقه ای به حفظ ابیات شعرها نداره...مثلا شعری که در مورد رنگهای چراغ راهنماست رو کاملا به شیوه ی خودش میخونه و میگه:وقتی که چراغ قرمزه....ماشینها باید وایستن....من زرد احتیاطم...احتیاط کنید...من که سبزم زود برید به سلامت برسین خونتوناین شعر خوندن بچه جونمهخب دیگه حالا وقتشه بریم ادامه مطلب.منتظرتونیم
پسر من در حال کشف دماسنج
یکی از فیگورهای صدرایی در اتومبیلمان
بفرمایید ادامه ی مطلب لطفا
یه خاطره ی دیگه هم از صدرا جون بگمیه روز ازش پرسیدم:صدرا جون بچه های شما غایب هم میشن؟پسرم گفت:نه!بچه های ما فقط کشتی میشن ازغایب من قایق فهمیده بودضمنا پسرم یکی از حامیان طرح جداسازی دخترا و پسراسشعارشم اینه:دخترا با پسرا.....پسرا با پسراخب اینا همه درس خوندن و درس گوش دادنهای پسریمون بود.اما باید بدونیم که پسر ما درس هم میپرسهایشون از خواهرشون که امتحان علوم داشت درس میپرسید اونم با چه مهارتینمونه ای از سوالات صدرایی رو براتون مینویسم که اگه دوست داشتین استفاده کنین
1-خب کیانا اینا با چی میفهمن؟
2-دکترهایی که قبرشونو(قلبشونو)میفهمن کجان؟
3-مغزهای ایشون وختی میخوابن بدنشون چی میشه؟
4-موتورها از لاک پشتها چه جوری برنده میشن؟؟؟
5-آب با چی درست میشه؟ بله از لوله ی آب...
6-آهنربا به چیا وصل میشه؟
7-ملخ چه رنگیه؟
8-هفت هزار با دو هزار چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همه ی اینها دقیقا سوالاتیه که صدرایی میپرسید و من نوشتمسوال آخر دیگه ریاضی و علوم قاطی شده بودخب دوستان عزیز این پستو دیروز نوشتم ولی نشد تکمیلش کنم و امروز ارسالش میکنم.صدرا کمی سرما خورده و تک سرفه هایی دارهایشا....همه ی بچه ها سالم و سلامت باشن و بدونین که آرامش در زندگی بهترین هدیه و موهبته.پس زندگیتان پایدار و آرام و خداوند منان نگاهبانتان.البته پست بی عکس نمیشه.پس عکسها رو هم ببینید و بعد خداحافظ
صدرا در حال درس پرسیدن ساعت 9.5 شب
کار با دستگاه نمیدونم چی؟؟؟(مالتی متر)یا چی یادم رفته
این دستگاه یه صدای بوق ممتد داره که صدرا این صدا رو به صدای دستگاه های سی سی یو ربط میداد و میگفت من دکترم. مریضم مرده صدای قلبش اینجوری شده
آپارتمان خاله یه شب قبل از رفتن.مشغول بستن چمدونها و عکسهای آخر صدرا و هلیا
پسرم دیروز صبح خیلی خوابش میومد و هی خوابش میبرد.ساعت 6.5 صبح یکشنبه 1393.9.2
مامانهای خونه دار قدر خودتونو بدونین
پسرمو بردیم مهد گذاشتیم در حالی که گیج گیج بود
پسرم نمیدونم وقتی خودت بزرگ بشی و این عکسو ببینی در مورد کار کردن من و کارمند بودنم چه نظری خواهی داشت؟؟؟ولی بدون عزیزم همیشه بهترینها رو برای تو و کیانا خواستم و میخوام و کار کردن من هم جزئی از این زندگی بوده و هست.بچه های من میدونم که درک میکنید.میدونم.....
راستی دوست جونیها اگه دوست داشتین یه سری به اینجا بزنید.شاید خوشتون بیادالبته منظورم پست پاییزیه