صدرا و ....
سلام به همه ی دوستان خوب و عزیزم.خوبین؟خوشحال و سلامت و شادابین؟امید که همه، اوقات خوبی داشته باشین و از لحظات زندگی لذت ببرید.سلام بعدی به دخملی و پسری مامان، صدرا و کیانای عزیزم.امیدوارم زمانی که این مطلبو میخونید هردو سالم و سلامت باشید......و اما میریم سر وقت آخرین شیرین کاریهای جناب صدرا خان محترم...بعله چند روز پیش که خاله جان صدرایی اومده بود به آقا پسر ما یه ماشین کنترلی هدیه داد.صدرا هم خیلی این ماشینو دوست داشت و باهاش بازی میکرد و طبق معمول شبها هم پیش خودش میخوابوندش.تا اینکه کم کم باطریهای ماشین ضعیف شد و حرکت ماشین بیچاره کند شد.صدرا به بنده که مشغول کار شریف ظرفشویی بودم اطلاع رسانی لازم را انجام داد و ما هم گفتیم پسر جان بذار کارم تموم بشه برات باطری پیدا میکنم.پسر ما هم که صبوری در خونش نیست با این تفکر که مشکل مربوط به سیم کنترل هست،سیم را تا جایی که امکان دارد می کشد و پیش من می آید و از بنده چسب میخواهد که سیم درآمده را بچسباند..ما هم چیزی نگفتیم و فقط به نگاه اکتفا نمودیم و ادامه ی ظرفشویی...که دیدیم پسر جان در حالی که دستانش را تکان میدهد آمد و گفت:مامان دیده ماشینم به درد نمیخورد...انداختمش سطل آغشال....قیافه ی ما هم که دیدنی بود واقعا...حالا بفرمایید برای دیدن مدارک جرم..
صحنه ای که من بعد از ظرفشویی باهاش مواجه شدم....
ابزار مورد استفاده ی جناب صدرا!!!!!!!!!!!!!
نکته:حالا شما قضاوت کنین من حق دارم واسه ی این پسر جان اسباب بازیهای گران قیمت
نخرم یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پس با همینا فعلا سر کن تا بزرگ شی پسر خان