صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

بدون شرح اضافه...

1393/7/26 18:59
707 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستان خوب و عزیز خودم.و سلام به شما دو شکوفه ی زندگیم.بعله دوستان مدتی کوتاه دچار بی حالی و وب زدگی شده بودم و حوصله نداشتم به دوستان سر بزنم و آپ کنم و گشت و گذار داشته باشم.ولی خوشبختانه وضعیت روحی بهتر شد و حوصله برگشت و دلیل اصلیشم علاقه به شما دوست جونیها بوده و هست.ایشا....همه دور هم خوب و سلامت و شاد باشیم.ولی هدف از این پست فقط یه سلام و علیک و دیدن عکسهاییه که از قلم افتاده.پس پرحرفی نمیکنم و میریم سراغ عکسها....

تعجببلایی که سر دوچرخه آوردن و بازم از رو نمیرن و اینجوری باهاش بازی میکنن.تعجب

صدرا

آرامکمک کیانا و صدرا جهت آماده کردن دروازه قرآن برای روز اول مهرماهآرام

صدرا

محبتبریم ادامه مطلب.....محبت

قه قههوقتی صدرا از خودش عکس میگیرهقه قهه

صدرا

بغلصدرا در آرایشگاه...بغل

صدرا

قه قههصدرا بعد از آرایشگاه و وقتی که:عروسکی شونه کرده ...همه رو دیوونه کردهقه قهه

صدرا

خندونککیانا با پشت صحنه ی عبور قطار زندگیخندونک

کیانا

خندهدختری به نام صدرا....خندهقلبت منو کشتهبغلقبلا پسرم بیشتر شبیه دخترها بود ولی حالا دیگه پسر شده...محبت

صدرا

آرامصدرای من دیگه بزرگ شده و خودش خیار پوست میکنهآرام

صدرا

محبتخودش بادکنک باد میکنهمحبت

صدرا

بوسبازم تولد....البته یه جشن خاص برای بچه های بهزیستی.این قبل از شروع جشن و اومدن بچه هاست.عید غدیر...خونه ی دوست گلم مامان صدف جون.بوس

صدرا

نهاز دست صدرا که از بس وول میخوره فاتحه میخونه تو عکس هانه

تشویقنمایی از کادوهای تهیه شده واسه بچه هاتشویق

کادو

عینکجدال صدف و صدرا...عینک

صدف

فرشتهاینم هلیای یه ماهه که روز یک ماهگیش نمیدونم چش بود مدام گریه میکرد.الهی خاله فدات شه تقصیر خودته عکست بد شدهفرشته

هلیا

غمگینصدرا و هدیه ی عید قربان از طرف مهدش که نرسیده به خونه شکسته و آقا ناراحتنغمگین

صدرا

صدرا

آرامصدرا و هدیه اولین روز مهدآرام

صدرا

محبتهدایای صدرایی از طرف مهد...محبت

هدایا

خندهپسرم موهاتو شونه کن مادر....شونه....خنده

صدرا

محبتخب دوست جونیای من ببخشید که پست طولانی شد و امیدوارم از عکسها خوشتون بیادمحبتدیگه وب زده نمیشم چون واکسن زدمخندونک

پسندها (2)

نظرات (18)

خواهر فرناز
27 مهر 93 0:05
خداراشکر برگشتین ما که کاری نکردیم خواهرم به چه عکسای قشنگی باور کن من نفهمیدماین صدرا است هی نگاه کردم ببینم کیه این دختره دست دوست گلتونم درد نکنه خیلی زحمت کشیدن خدا خیرشون بده
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت برمچشات قشنگه گلمواقعا؟؟؟قبلا که موهاش لخت بود با کش میبستیم کامل دختر میشد ولی حالا دیگه تابلوتر شدهآره واقعا با همکاریه دوستشون جشن خوبی گرفته بودن
مریم مامان آیدین
27 مهر 93 12:26
سلااااااااااااااام دوستم خوبی؟ راستش من نفهمیده بودم وب زدگی چی بیده!!!برای همین کامنتی ندادم که خراب نکنم ولی الان فهمیدم چیز خوبی نبود که فقط من لایکش کرده بودم خلاصه ببخش دوستم....منظور از اون لایک این بود که خوندم ولی توجیه نشدم و اما این پست و عکس هاش خییییییییییییییلی با حال بودن....من عااااشق کیانا بودم که جلوی کیک با همه وجودش با دستاش سعی در کنترل صدرایی داره قربونش برم انقدر خانوووووم شده بعد من جای مامان اون نی نی بودم میکشتمت با اون عکسی که از بچم گذاشتیخوب صبر میکردی بچه بخنده خووووووووووو و صد آفرین به صدرا خان گل که انقدر آقا نشسته تا موهاشو کوتاه کنن اگه بدونی من چقـــــــــــــــدر فیلم بازی میکنم تا آیدین 10 دقیقه رو اون صندلی بند بشه و چقـــــــــــــدر هم خوشگل شده....مبارک باشه خوشگل خاله قربون دختر شدنش و خیار پوست کردنش....قربون اون عکس خانومانه کیانایی جشن قشنگی بود....چه کار قشنگی آفرین مامان مهربون و خیر خیلی لذت بردم عزیزم...ببوس دسته گلارو دوستم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونم.اتفاقا وقتی دیدم لایکش کردی گفتم حتما مریمی میخواسته بگه منم همین جوری شده بیدمفدات شم که الان مطمئنم کاملا توجیه شدیمرسی گلم که اینقدر عکسها رو با دقت نگاه کردیبابا این هلیا خواهرزادمه که فعلا لبخندی نداره و همش گریوکی میکنهحالا اگه عکس بهتری بگیرم میذارم بجاشخواهر جون این بار دومه که پسری رفته آرایشگاه وگرنه مگه میشد بنشونمشفدات شم
به نام پدر
27 مهر 93 16:21
سلام و درود خوبه عزیزم تو وب زده ای و اینچنین پرکاری. ماشاالله
مامان ناهید
27 مهر 93 21:34
سلام گلم می دونستم بالاخره میای چون این ویروستوبه منم سرایت دادی منم دچار همین دلزدگی شدم راست میگی حضور دوستان آدمو دلگرم می کنه شما که نباشید ما هم بی حوصله وسست میشیم وقتی اومدم دیدم کامنتهارا جواب ندادی دلم گرفت ولی بعد دوروز که اومدم دیدم چه خبره شما هستید خوشحال شدم خدا کنه منم حالم خوب بشه نمی دونم چرا حالم خوب نمیشه بی حوصلگی داغونم کرده .......فدات بشم با حرفهای قشنگت یه کم روحیه گرفتم خوشحالم که بازم هستی ببخش دیر اومدم می دونستم میای ولی اصلآ فکرشو نمی کردم به این زودی بیای.......آره گلم فاطمه اونقدر به مهد علاقه پیدا کرده که حاضره تا شب اونجا بمونه ......محمد رضا بدجوری وابسته به من شده نمی دونم چطور از شیر جداش کنم مخصوصآ که روحیه ندارم چندروزی که فاطمه مهد میره بد جوری بهانه می گیره شب هم که تا شیر نخوره نمی خوابه امشب داشتم تلفنی با دوستم صحبت ی کردم می گفت تنهاراه ش زدن الوئورا به خودته می خوام دل رحیمیمو کنار بذارم واین کارو بکنم چونکه خودش هم کلی ضعیف ولاغر شده چیزی نمی خوره فقط چشمش به می میه گلم ممنون که اومدی وخوشحالم کردی وانرژی گرفتم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر جونم باید با ویروسها مقابله کردحالا میام بهت دلیل وب زدگیمو میگم الان کفشش کردم چرا اینقدر اینجوری شده بودمبرای از شیر گرفتنم خواهر باید متاسفانه بی رحم بشیم و چسب بزنیم و قرمزشم بکنیم و تلخشم بکنیم تا دیگه دست برداره و گرنه تا سه سالگیشم می می میخواد
مامان ناهید
27 مهر 93 21:51
خوب که حالت بهتر شد الان منم با خواندن پستت حالم بهتر شد میگم خواهر من یه مرضی گرفتم فکر کنم سر نماز خود به خود اشکم دراومد نمی دونم چرا احساس می کنم به مامانم نیاز دارم دلم می خواد مثل بچه گیهام برم پیش مامانم یه دل سیر تو بغلش بخوابم ولی مگه میشه بچه ها آغوش منو ول نمی کنن
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر جونم احساست طبیعیه کارت زیاده و خسته شدی.بله که برو پیش مامی جون.بغلش کن و ازش آرامش بگیرمگه ما آدم نیستیم؟؟؟مگه احساس نداریم؟؟؟باید بری پیش مامی و بیای خبرشو بدی
مامان ناهید
27 مهر 93 21:56
این پست یه سلام علیک معمولی نیست این بار تمام عشقت را تقدیم کردی به ما چقدر خوشحالم می دونی عزیزم من باید قدردوستانی مثل شمارا بدونم اخه خیلی از دوستان بودن که خودشون به من درخواست دوستی دادن خودشون خواستن که با من دوست بشن تا مدتی با هم بودیم بعد که دورو برشونو شلوغ دیدن رفتن وهرچی رفتیم سراغشون اصلآ دریغ از یک جواب فقط تایید می کردن حالا اسمشونو بیارم خوب نیست ولی خیلی نامردن من اگه مدتی به دوستان وقت نکردم سر بزنم ولی به یادشون هستم وفلرصت پیش بیاد حتمآ میرم ازشون خبر می گیرم ماییم دیگه دوستت دارم دوست خوبم انشالله همیشه پابرجا بمانی وسلامت وخوشبخت در کنار بچه ها شاد باشید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
فدات شم ناهیدی جونم.اونام حتما شما رو دوست دارن و فقط فرصت ندارن یا وب زدنمنم دوستتون دارم شدیدا و امیدوارم شما هم سالم و سرحال و بانشاط باشی همیشه و دور خانواده ی گلتون
مامان ناهید
27 مهر 93 22:00
این عکسها واقعآ دیدنی بود هر کدومشون میشه یه شاهنامه خاطره توش نوشت من الان برا هر عکسش یه تصوراتی تو ذهنم هست که اگه بگم میشه همون شاهنامه مرحبا به مامان با اون هوشو ذکاوتش شکار لحظه هات عالیه باور کن راست میگمااااااااااااا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
برای هر دومون
مامان ناهید
27 مهر 93 22:03
فدای کیاناچقدر تو عکسها خوشگل افتاده همیشه عکسهای بی خبری بدون آمادگیه قبلی یه چیز دیگه هست خیلی هم فعال تشریف دارن واین صدرایی شیطون بلا هم که دیگه به روایت تصویر همه چی تمامه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
از دستم عصبانیه که چرا اون عکسو گذاشتم.منم اینجوری
مامان ناهید
27 مهر 93 22:04
صدرا جون عجب عکس تاریخی از خودت گرفتی عکس سه بعدی خوبی شده فدات بشم چقدر شادم کردی امشب با شیطنتهات
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
فکر کن دماغ با نصف کله
مامان ناهید
27 مهر 93 22:07
اصلاحت مبارک باشه خوشگل شدی........ شدی مثل شاه دامادها وبعد هم مثل کاشفا شدی ...یادم رفت خودت که یه پا کاشف ومخترعی ای فدااااااااات
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
مرسی عزیزم.شاید بچمونو بذاریم کلاس رباتیک ببینیم چی از توش در میاد
مامان ناهید
27 مهر 93 22:08
جریان پشت صحنه قطار زندگی را دقیقآ نگرفتم چی هست عآیااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ صدرا جون دختر بودی هم خوشگل بودیااااااااااااااااا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر اگه دقت کنی یه قطار داره از روی ریل رد میشه و پشت کیاناست.این شد تعبیر شاعرانه ی منمرسی خاله جون میومدین خواستگاریم؟؟؟؟
مامان ناهید
27 مهر 93 22:23
خواهر جون امروز یه چیز جدیدی فهمیدم خیلی متاسف شدم اگه تعریف کنم الان مثل خواهرم میگی مگه شما کجای دنیا هستی که از هیچی خبر نداری امروز داشتم با خواهرم صحبت می کردم خواهرم گفت می دونی یه گروه اومدن شهرمون یه گروهکی تشکیل دادن برا حل مشکلات خانوادگی وترک زنان معتاد وغیره ؟ گفتم خوب چوریه گفت نه مثل مشاور هست یه چیزی مثل کلاسهای زنجیره ای ترک معتادان گفتم یعنی برا ترک معتادان هم کمک می کنن گفت آره گفتم مگه ما تو شهرمون هم زن معتاد داریم گفت ایییییییییییییییییییی خواهر کجایی ؟؟؟؟؟؟ دیدم داره به شوهرش میگه امین ببین این ناهید چی میگه دیدم خواهرم چقدر تعجب کرده آخه خواهرم خودش از فعالین شهرمون هست مثل شما معلمه ومشاور همه را می شناسه بعد گفتم خوب کیا معتادن که من می شناسم وقتی یکی شونو بهم معرفی کرد داشتم شاخ در می آوردم آخه یه زمانی با هم دوست بودیم از سیدهای اصیل شهرمونه گفت الان شیشه مصرف می کنه گفتم پس خیلی وقته معتاده گفت آره گفتم پسر کوچکش سنش زیاد نیست نکنه تو بارداریش هم معتاد بوده گفت آره ولی الان هم باز بارداره وشیشه مصرف می کنه داغون شدم گفتم اول که باورم نمیشه این زن چقدر برام دوست داشتنی بود والان خودش به درک بچه تو شکمش چی؟؟؟؟؟؟؟ الان اونم باید معتاد به دنیا بیاد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خواهر جون به نظرت اسم این مادر را باید چی گذاشت شوهرش معتاد بود خودشم گرفتار شده مدتی هست زندگیشون به هم ریخته خونه شونو فروختن تو خونه اجاره این فکر می کردم به خاطر معتاد بودن شوهرش بوده برا خانمه چقدر دل می سوزوندم غصه می خوردم که چرا باید جور شوهرشو بکشه واز همه چیز محروم بشن نگو زن وشوهر با هم شریک شدن الان یه دختر مقطع راهنمایی داره با یه پسر کوچک ویه بچه تو شکمش وحالا شیشه مصرف می کنه نمی دونم چرا من باید اینقدر غصه بخورم یه کم دلداریم بده خواهر
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر اومدم تو وبت نوشتم.واقعا متاسفم برای کودکان معصومی که دچار مشکلات این چنینی میشن
مامان ناهید
27 مهر 93 22:30
ودرآخر شب خوش وخدا نگهدار ولطفآ دیگه دچار وب زدگی نشوید که بد جوری واگیردارست یه وقت اومدی دیدی اثری از ما نیست حالا بدو وپیدامون کن
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
شبهای شما هم خوش باد.دیگه نمیشیم واکسن زدیم خواهر
مامان ناهید
27 مهر 93 22:31
آخ یادم رفت چه جشن باشکوه ومعنوی بوده خدا اجرتون بده احسنت برشما
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت کار اصلی دست دوستان بوده و ما کار خاصی انجام ندادیم
مامان ریحان
28 مهر 93 11:09
سلام خواهر جون، خب خداروشکر وب زدگیت زودی تموم شدخوبه که واکسن زدیعکس های قشنگی بود ، آفرین به صدرایی که بزرگ شده و خودش کاراشو انجام میدهخوشبحال صدراجون منم باب اسفنجی میخوام
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام خواهری جونمآره دیگه زود خوب شدممرسی عزیزم
مامان
28 مهر 93 11:30
سلام سلام صدتا سلام خخخخ از دست این صدرای شیطون.واقعا عروسکی شونه کرده خدا برات حفظشون کنه مادرخانومی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزمممنونم
مهرتابان
28 مهر 93 15:47
سلام دوست خوب و عزیزم شرمنده شما شدم به خدا یه مدت منم وضع روحی شما رو داشتم .دچار وب زدگی شدید شده بودم.اصن حال آپیدن نداشتم اما الان خوبم. شما خودت خوبی؟همسری و بچه ها خوبند؟ عکسای این پستت کولاک کرداااااااا مخصوصا عکس دختری به نام صدرا یه لحظه واقعا فکر کردم دختره
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام چه عجب باریک ا....دخترماصلا شرمنده نباش خواهر جونمخدا رو شکر بهتریممنون ما هم خوبیمشما چطورین؟؟؟دخترم بزرگ شده دیگه
اقازاده
28 مهر 93 19:19
خب خدا راشکر که ویروس ازتون دور شدخوش برگشتید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
مرسی عزیزم.شما چطورین؟؟