صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

بازیهای صدرایی

سلام به همه.آقا صدرا این عکسها مربوط به بازیهایی هست که جنابعالی بعد از اینکه با دعوا و مرافعه از پای تلویزیون که فقط همیشه باب اسفنجی نشون میده بلند میشی، میری سراغشون.البته اینطور مواقع من حالم خوبه و عذاب وجدان ندارم که بچه ام همش پای تلویزیونه.گرچه بعد از اتمام بازیها باید مثل همه مامانا کمرم خم بمونه تا همه ی به هم ریختگیها مرتب بشه.در هر صورت پسرم امیدوارم که همیشه خلاقیتو در کارهات داشته باشی البته از نوع خوب و بی ضرررر.راستی کیانا خانمم که امروز از صبح رفته خونه مامانی.امیر حسینم بعد از نیم ساعت پیداش شده.خدا میدونه الان مامانی و بابا جون چطورین؟؟ اینجوری یا اینجوری نمیدونم.باید پاشیم بریم دنبالشون. ...
8 آذر 1392

اسکلت

سلام پسری چطوری؟خوبی مامانی؟من از مدرسه اومدم ولی تو هنوز خوابی!!!!پاشو دیگه.میدونی امروز صبح این کلاهو برداشتی و گفتی مامان میخوام بازی جدید بکنم.منم گفتم آفرین پسرم.کلاهتو بده ببینم.داخل کلاه یه برچسب بود که مطالبی به انگلیسی توش نوشته شده بود.منم مشغول خوندنش بودم که پرسیدی چی نوشته؟ماهم که ماشا...انگلیسی دان گفتم نوشته صدرا مواظب این کلاه باشه تا بزرگتر که شد اسکیتهاشو بپوشه.بعد از چند لحظه کلاهو سرت کردی و گفتی میخوام برم اسکلت بیارم.با خودم گفتم خدایا این بچه ی ما  اسکلتو از کجا یاد گرفته؟؟؟؟؟؟؟؟ باز گفتی مامان بیا بریم تو حیاط اسکلتو بیاریم.منم که کنجکاو شدم ببینم منظورت چیه گفتم خودت برو زودم بیا که خیلی سرده.رفتی و دیدم نی...
2 آذر 1392

دوستان وبلاگی صدرا جووون

با سلام و وقت بخیر.دوستان مهربان و همراهان همیشگی من،امروز می خوام عکس چند تا از دوستان صدرا جونو در دنیای مجازی بذارم.البته من ازشما مامان باباهای این خوشگل کوچولوها اجازه گرفتم ولی اگه به نظرتون خیلی جالب نشده شرمندم.چون تا حالا از این کارها نکرده بودم.به هر حال بچه های ما برایمان عزیزند و دوست داشتنی.با دیدن عکسها برای سلامتیشون دعا کنیم و سعادتشونو از خالق هستی بخواهیم.     ستاره های زندگیمون دوستتون داریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم. ...
26 آبان 1392

صدرا خوابالو

سلام آقا پسر.میدونی از کی خوابیدی؟کیانا جون میگه از ساعت 3خوابیدی.الانم ساعت 7شده!!!!!!!!!!!چه خبره مادر پاشو دیگه. باز شب هوس بازی می کنی. منم که الان خوابم میاد خیلی خسته ام.البته تو هم امروز صبح زود بلند شدی و ظهر چون حالت سرماخوردگی و آبریزش بینی داشتی بهت یه قاشق کتوتیفن دادم.یه کوچولو!ولی عجب خواب آوره! منم بخورم امتحان کنم.این خواب طولانیت باعث شد یاد یه عکسی ازت بیفتم که از بس خسته بودی وایستاده خوابت برد.حالا عکسو میذارم خودت قضاوت کن.دوسال و نیم بودی. امیدوارم همیشه خوابهای خوب و خوش ببینی کاش کیانا جونی هم کمی از خوش خوابی تو رو می داشت ...
18 آبان 1392

وقتی صدرا خیییییلی بهداشتی می شود!!

سلام آقا پسر.خوبی؟ داری خوابای خوش میبینی؟میشه یه کوچولوی دیگه بخوابی تا من مطلبمو بنویسم؟امروز می خوام از مسواک زدنت بگم اونم وقتی که برات مسواک جدید گرفته بودم و تو حاضر نبودی مسواک قبلیو دور بندازی.بلاخره من در یک اقدام(ای بابا تو که بیدار شدی! ناراحتی و میگی که از تخت افتادی.قربونت برم عیبی نداره پسرم.حالا باید تا دسته گل به آب ندادی بریم یه جای مهم!!!!)خب جنابعالی نشستی روی پای من و تموم موهات تو صورتمه!!!نمیشد یه کم بیشتر می خوابیدی مــادر جان.خلاصه من در یک اقدام شجاعانه مسواک قبلیو دور انداختم و وقتی پرسیدی مسواکم کجاست؟منم فقط گفتم نیست و باز گفتی رفته پیش مامانش؟منم تایید کردم.حالا بگذریم از اینکه چند تا از دندونای جنابعالی خرابه ...
16 آبان 1392

برای کیانا

کیانای گلم،سلام.دخمل مامان کجایی؟دلم برات تنگ شده امروز از صبح رفتی پیش صدف جون.یه زنگ هم به مامان نزدی!عیب نداره حتما خیلی بهت خوش میگذره.دخترم این عکس مربوط به 5سالگیته.از تهران برمی گشتیم و نرسیده به سبزوار رفتیم به این کاروانسرا.جای خلوت و دنجی بود.چندتا عکس دیگه هم گرفتیم.قد بلندی، می کردی تا دستت برسه به کلون در.حالا اگه بری اصلا نیاز به قد بلندی نیست.گل مامان بزرگ شده و خانمی شده.دوستت دارم عزیزم.تولد داداشی یادت نره.   ...
14 شهريور 1392

بلاخره

سلام عزیزم.میدونی ؟ این عکس 5ماهگیته مامانی جون.قربون لپ لپیات برم من.کیانا موهاتو با کش بسته.اگه کسی ندونه فکر می کنه دختر خانمی.کوچولوی نازم خیلی روزها از اون موقع گذشته و حالا فقط چند روز دیگه تا 3سالگیت مونده.از دیروز سرما خوردی.امروز از صبح مدام آبریزش بینی داشتی و هی می اومدی و دستمال می خواستی.پسرک کوچولوی من ظهر بهم گفتی مامان:بلاخره دماغمو پاک کردم.فدات شم تو بلاخره رو از کجا یاد گرفتی؟ایشالا زودتر خوب شی.مامانا هیچ وقت دوست ندارند میوه های عمرشون مریض باشن.مواظب خودت باش گل مامان. راستی فقط 4روز دیگه مونده.بازم میگم تولدت مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ...
14 شهريور 1392

تلویزیون

سلام پسر مامانی.باز برات یه عکس دیگه انتخاب کردم.فکر می کنی داری چیکار می کنی؟یا به چی این طوری زل زدی!پسرم اینجا جنابعالی داری کارتون خاله ستاره می بینی!!!پلک نمی زنی.تازه از حموم در اومدی و پای تلویزیون نشستی.هر کارتون رو شاید ده ها بار می دیدی.البته خیلی از بچه ها مثل شما هستند و به نظر من اشکال اصلی از ما پدر و مادر هاست.اگه بتونیم وقت بذاریم و با شما کوچولو ها بازی کنیم،اینقدر وابسته به تلویزیون و کامپیوتر نمیشین.به امید کامیابی شما بچه های گل. ...
8 شهريور 1392