هواتو کردم....من حیرون تو این روزا هواتو کردم........
سلام دوستان لطیف و مهربان چون گلم.نمیدونم امروز چرا دلم هوای عکسای بچگی کیانا و صدرا رو کرده نمیدونم چرا با دیدنشون بغض میکنم و سوزش اشکو تو چشام حس میکنم از روز به دنیا اومدن کیانا 9سال و 5 ماه گذشته... امروز احساس کردم قدش از یک ماه پیشم بلندتر شده...صدرا سه سال و 5ماهه که پیشمه و هنوز شبا تو بغلم میخوابه و با بودن کنار من آروم میگیره....چقدر زود گذشت...وقتی مامانای منتظری که نی نی تو راه دارنو میبینم حس خاصی بهم دست میده...فکر میکنم چقدر زود اون روزها برای من تموم شده و من قدرشو ندونستم.روزای شنیدن صدای قلب بچه ها،تکون خوردنهاشون،شیر خوردن و دل درد ها و گریه هاشون،بد خوابی و بی خوابیهاشون،دندون در آوردن و راه افتادناشون،حرف زدنها و شیرین زبونیهاشون،برای اولین بار مامان گفتناشون....اینا گذشته و فقط با دیدن عکسهایی از اون دوران یادش پر رنگ و پر رنگ تر میشه...آره دوستای خوبم..قدر لحظاتو بدونین.بخدا بعد دلتون واسه همین روزای انتظارم تنگ میشه...دوستانی که چند سالی از مامان بودنشون میگذره بیشتر درکم میکنن.قدر خودتونو،با هم بودنتونو و زندگیتونو بدونین.کیانا و صدرای من به شما هم همیشه گفتم..مخصوصا تو دخترم که بزرگتری و درک بیشتری داری...قدر کودکیتونو بدونید و سعی کنین بچگی کنید و از این دوران نهایت لذتو ببرین
کیانا جونی عکسهای شما چون اسکن شده کیفیتش خیلی بالا نیست ولی مامان هواتو کرده...