صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

گاهی یک هفته هم یک عمرمیشود....

1394/4/18 18:08
623 بازدید
اشتراک گذاری

سلام....سلامی گرم و دوستانه به تک تک دوستان خوب و مهربونم.طاعات و عباداتتون قبول درگاه حقآرامامیدوارم حال همه تون خوب باشه و روزهایی سرشار از آرامش و سلامتی داشته باشید.سلام دوم همیشگی منم برای کیانا خانم و آقا صدراست.بچه های گلم،ایشا....شما هم در پناه حق روزهایی سرشار از موفقیت و سعادت و سلامتی پیش رو داشته باشید.بوسبوسو اما....واقعا هم گاهی یک هفته هم به اندازه ی یک عمر برای آدم میگذره...البته هفته هایی از جنس بیماری...متاسفانه دقیقا شب یکشنبه ی پیش پسری در خواب ناآرام بود و چندین بار ناله کرد و خلاصه خواب خوبی نداشت.صبح یکشنبه چون هوا خیلی گرم بود و صدرا هم علامت خاصی نداشت دکتر نبردمش و موکول کردم به بعدازظهر.خلاصه عصر همراه کیانا و صدرا رفتیم پیش پزشک عمومی درمانگاه خودمون.جناب دکتر فرمودند گلوی پسری عفونت نموده و آموکسی سیلین نوشتن براش و تب بر و همین جور چیزا...دقیقا از شب تبهای شدید پسری شروع شد که اصلا جوابی به استامینوفن نمیداد و فقط من بودم و ترس شدید از داغ شدن پسرکترسوگریهدوشنبه شد تب قطع نشد...سه شنبه شد تب قطع نشد...دوباره بعدازظهر سه شنبه به خیال اینکه پزشک متخصص کودکان در درمانگاه حضور به هم میرسانند وارد درمانگاه شده و دیدیم نخیر متخصص عزیز بنا به هر دلیلی که ما نمیدانیم تشریف نیاوردند.خطااز طرفی ساعت هنوز 5 هم نشده بود و مطب پزشکان متخصص هم باز نبود و پسرک هم بی حالغمگیناین شد که دوباره رفتیم پیش پزشک عمومی البته پزشکی به جز پزشک روز یکشنبه...جناب دکتر به طور کامل صدرایمان را معاینه نمودند و گفتند این بچه گلوش مشکل نداره و به نظر من...دقت داشته باشید به نظر من سینوسهاش چرکی شدنگریهناگفته نمونه چشم چپ پسری هم از روز دوشنبه متورم شده بود و دکتر هم معتقد بود که این به دلیل همون عفونت سینوسهاست.سرتونو درد نیارم دوستان جناب دکتر برای صدرا آموکسی کلاو تجویز کردند و این در حالی بود که من به شدت از عوارض آموکسی کلاو که چندی قبل موجب شده بود دختر یکی از آشنایان به خاطرش تا پای مرگ پیش بره،هراس داشتم.ولی دکتر اطمینان داد که چیزی نیست و من باید دارو رو بدم و دوروز بعد از شروع دارو تب قطع میشه...بله ما با ترس و لرز شروع کردیم به دادن داروی جدید ولی تب همچنان بود و بود و بود..کم میشد ولی شبها چنان بالا میرفت که تمام لباسهای پسری هم خیس میشد از عرق و تنش مثل کوره داغ بود و خواب از چشمان من و خودش کاملا رخت بربسته بودگریهببخشید خواهرا واقعا سرتونو درد آوردم بالاخره روز شنبه صبج تب پسرکمان قطع شدجشنو ما ترسان و لرزان از بازگشت مجدد تب همچنان طبق تجویز پزشک مشغول به دادن دارو بودیم تا روز  دوشنبه که مدرسه رفتم و بعد از برگشتن دوباره داروی پسر جانو دادم و بعد از نیم ساعت دیدم صدرا نگو لبو بگوتعجبتمام بدن بچه و گوشها و کف دستها و پشت و شکم پر از دونه های ریز زیر پوستی بود و قرمزغمگیندوباره ترس از حساسیت دارویی و خطرات و عواقب وحشتناک منو مجبور کرد که عصر ساعت شش بلاخره همراه کیانا بریم پیش پزشک متخصص....خانم دکتر در نهایت خونسردی صدرای قرمزیه منو معاینه کرد و گفت:هر چی بوده تموم شده و بچه الان هیچیش نیست.همون حساسیت به آموکسی کلاوه.من:خانم دکتر میشه براش یه آزمایشی چیزی بنویسین من چکش کنم خیالم راحت بشه؟؟؟دکتر:تو به مریض من چیکار داری؟؟من نمیخوام چکش کنم.حالش خوبهخندونکبعله این شد که شب وقتی مجیدخان آقامونو میگم از صدرا پرسید که دکتر چی گفت؟؟؟پسرکمون در حالیکه بعد از یک هفته ی پر از درد و تب در حال بازی بود،نطق فرمودن که دکتر گفته:اصلا مهم نیس...اصلن اصلن مـــــــــــــــــــــــــــــهم نیس....بله دیگه خوشبختانه در حال حاضر پسر جون ما حالش بهتره و نمیدونم واقعا نمیدونم این عفونت از کجا اومد و اصلا چرا اومد؟؟؟خدایی تا امسال که صدرا مهد نرفته بود ما آنتی بیوتیکی بهش نداده بودیم ولی امسال انواع و اقسام ویروسها و عفونتها اومد وحتی در تعطیلات هم دست از سرش برنداشت...فقط اینو بگم که ایشا....هیچ بچه ای هیچ بچه ای بیمار نشه...آمین یا رب العالمین....

صدرا

صدرا

پی نوشت:پسر گلم اصلا دوست نداشتم این عکس جزو اولین عکسهای گوشی جدید باشه....فقط برای تو و همه ی کودکان دنیا سلامتی و نشاط و آرامشو آرزو میکنممحبتبه امید گرفتن عکسهایی خوشگل و پر از سلامتیمحبتبوسمحبت

پی نوشت 2:ممنونم یه دنیا از دوستان خوب و گلم که در این مدت به من سر میزدند و جویای حال پسرم بودند.ایشا...همیشه شاد و خندون و سلامت باشیدمحبتبوسمحبت

پسندها (2)

نظرات (7)

مامان فاطمه
18 تیر 94 23:36
سلام عزیزم خدارو شکر که حال پسری خوب هست و سلامت هست، در این شب عزیز ما رو از دعا فراموش نکنید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام قربونت گلم.محتاجیم به دعا
مامان ناهید
19 تیر 94 15:08
سلام خواهر جون خوبید خدا را شکر که حال صدرا جون بهتر شده الهی فداش بشم تو عکس هم معلومه بچه حالش گرفته هست امیدوارم هیچ وقت دیگه مریض نشه گل پسری خیلی نگران بودم خدارا شکر به خیر گذشت کاش یه ازمایش هم میدادی اگه قبل خوب شدنش می گفتی تب شدید همراه با دونه های قرمز من از ترس می مردم چون دور از جون دور از جونتون نمی خوام بترسونموتون فقط در حد اطلاعات هست تو استان بوشهر سرخک اومده میگن تب شدید همراه با دونه های قرمز از بس تبش بالاست که ممکنه عوارضی به دنبال داشته باشه خدا را صد هزار مرتبه شکر که صدرا جون خوب شده عزیزم چون الان حالش خوبه اینجور واضح حرف زدم وگرنه نمی گفتم که بترسونمتون اینجا یه تیم تشکیل شده دارن تو روستاهایی که این بیماری وارد شده واکسن میزنن یه ویروسه باید خیلی مواظب باشیم خدارا شکر که پسرمون حالش خوبه صدرای من قربونش برم خیلی دوسش دارم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام ناهید جونم.ممنونم دوستم.راستش منم بعد از دیدن دونه ها با خودم گفتم نکنه سرخک باشه و اون تب قبلی هم علائم اولیه بوده ولی یه دلمم میگفت که نه!این حساسیت داروییه.ولی از حساسیت هم میترسیدم...واقعا یعنی سرخک اینقدر اونجا همه گیر شده؟؟؟واسه همین ریز گردها و آلودگی هواست خواهر...خدا خودش به خیر بگذرونه.ممنونم مجددا دوست گلم
مامان ناهید
19 تیر 94 15:17
مرضیه جون عزیزم من نتم داره قطع میشه دیشب هم گوشیم تو دست بچه ها هنگ کرد این مدت که نتونستم عکسهار ابه سیستم انتقال بدم خاک تو سر این گوشیهای امروزی 900 هزار بدی گوشی بخری بعد نتونی عکساشو بریزی رو سیتم به خدا ادوم دق نمی کنه؟هرچی عکس از قبل عید تا حالا داشتم وتمام اطلاعاتم حالا باید گوشی فرمت بشه بدون اینکه چیری دستمو بگیرهتمام عکسای مسافرت فیلم دارم دق می کنم مرضیه جون دعا کن ببرم خدماتی یه کارش کنن عکسام وفیلمهام از بین نره این مدت خیلی بی حوصله بودم حالا که یه کم حوصله دار شدم قصد داشتم بیام ببین چطور سر ذوقم خورد نمی دونم چه حکمتی داره که من تا بیام به یه چیزی دل خوش کنم قشنگ چنان می زنه سر ذوقم که برا یه مدتی تا بیام بلند بشم وخودمو جمع وجور کنم همه دورو برم پر کشیدن چکار کنم مرضیه جون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ناهید جونم میفهمم چی میگی خواهر!!!ولی باور کن نباید خودتو به خاطر این چیزها ناراحت کنی چون فقط از دستت رفته و هیچ ثمره ی دیگه ای هم نداره.سرت سلامت باشه و بچه های گلت سرحال و شاد.ضمنا گلم سعی کن گوشیو دست بچه ها ندی و قاطعانه در مقابل خواستشون وایسا.راستشو بخوای من خودم در روز شاید 2 دقیقه گوشیو بدم دست صدرا و خودمم بالا سرش وامیستم.هیچی بازی هم توش نریختم.چون فقط دردسره.پیامهای شبکه مجازیمم تند تند حذف میکنم.چون این گوشیها واقعا هنگی متولد شدن آبجی!!کاریشم نمیشه کرد.عکسها و فیلمها رو هم زود به زود خالی کن تو سیستم.ایشا...درست میشه و عکسهات برمیگرده ولی اگر هم نشد خواهش میکنم خودتو اذیت نکن.جمله ی آخرتو نفهمیدم چی بود؟؟؟منتظرتم عزیزم
مامان ناهید
19 تیر 94 15:32
مرضیه جون امروز نتم قطع میشه معلوم نیست کی بیام شاید بعد ماه رمضان اومدم نکنه فراموشم کنید رمز پستهارا عوض کردم برات خصوصی می ذارم ببین از طریق وب یکی از مامانای هم وبلاگیم رمزهام لو رفته من براش رمز گذاشته بودم گفتم بود بریدخصوصی بعد یادم اومده تیک خصوصی را نزدم بعد بهش گفتم یادم رفته تیک بزنم خواهش می کنم تایید نکنید خانم همه را با هم تایید کرده بعد اومده وبم پیامم برام گذاشته بعد نمی دونم چرا متوجه نشده چکار کرده حالا که رفتم بهش گفتم هنوز تا هنوزه جوابمو نداده این مدت چقدر ادمای مختلف اومدن وبم وخصوصی عکسهای اتلیه بود عکس خودم خیلی از دستش حرص خوردم آخه ادم چطور بی حوصله نشه ببخشید کامنتهای من همش ناراحتی وحرص خوردن بود انشالله دلت از حرفهای من نگیره خوب چه کنم خواستی سنگ صبورم نشی گلم دوستت دارم می بوسمتون مواظب خودتون وپسر گل من باش راستی گوشیمم فعلآ یکطرفه شده چون همیشه همسری با گوشی پرداخت میکرد دقیقآ موقعی که کربلا بود پرداخت نشد قطع کردن این سابقه نداشت امان ندادن قطع کردن منم از عصبانیت وصلش نکردم وصل کردم بهت پیام میدم فدات
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
واسه لو رفتن رمز پستهات ناراحت شدم عزیزممیدونی ناهید جون منظورم این بنده خدا نیست ولی در کل باید حواسمون خیلی بیشتر از این حرفها جمع باشه مخصوصا در مورد پستهای حساس و عکس دار.ناراحت نباش عزیزم چیزی بوده که پیش اومده و غصه خوردن دیگه فایده نداره.خوشحالم که منو سنگ صبور خودت دونستی فداتآرزوم اینه که همیشه سالم و سلامت و خوشحال باشی
مامان ناهید
19 تیر 94 16:12
راستی پست جدیدی دارم چند روزِ به روز شده اما به خاطر ثبت موقت تو به روز شدها نیست
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
حتما میام پیشت ناهید جونم.با حوصله و دقت
الهام
20 تیر 94 13:51
ای وای مرضیه جون چقدر شما و صدرا جون اذیت شدید این مدت ببخشید من بهتون سر نزده ام من خبر نداشتم و البته این هفتۀ آخری شهرستان بودم و خیلی نت نیومدم خداروشکر که خطر رفع شده ببوسید بچه ها رو از طرف من
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
بله الهام جونم خیلی سخت بود رفیقخواهش میکنم گلم.میدونم نبودیدممنونم عزیزم.لطف دارید
مریم مامان آیدین
22 تیر 94 13:51
سلام مرضیه جونم خوبی الهی بمیرم درگیر مریضی بودی...من خیلی بهت سر زدم و هی فکر کردم درگیر گوشی جدیدی و نیستی وای مرضیه آیدین هم درست تو همون تایم تب با جوش داشت...البته نه تب شدید تب خیییلی خفیف و دونه های خفیف که باغث شد من دوباره ببرمش دکتر چون فکر کردم ابله مرغونه و شروعشه ولی گفت فقط ویروسیه هیچی هم دارو نداد...حتی به من گفت استامینوفن هم نده چون تب زیادی نیست ولی من چند روزی دلشوره داشتم وااای نگو از این دکترهای بی خاصیت سر آلرژی من هم بهم یه جعبه کااامل آموکسی کلاو داد و گفت سینوس هاته....نشون به اون نشون که یک هفته بعد از بهبود باز هم همون علایم برگشت....باور کن همون خود درمانی بهتر از اعتماد به بعضی هاشونه خوشحالم که الان صدرا حالش خوبه فداش بشم...ایشالا هیچ وقت اصن اصـــــــــــــن هیچیش نباشه و مهم نباشه مریضی های کوچولوش
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام مریم جونم.خدا نکنه گلمآره خواهر مریضی ها....مریضیالهی!ناراحت شدم واسه آیدین جونم.خدا رو شکر که خوب شده و خفیف بودهالبته این بار میفهمیدم که صدرا عفونت داره ولی برام جالب بود که یکی میگفت گلوشه یکی میگفت سینوسهاما باور کن گاهی هم همین طوری دارو میدن.همسری رفته دکتر بهش گفتن اصلا عفونتی نداری بعد یه بسته سیفیکسیم 400 بهش دادن.خب این با اون جور در میاد؟؟؟خدا رو شکر که الان هر دوشون خوبن.نازنین جونم دل درد داشت یعنی هر سه تا کورس گذاشتن تو این یکی دو هفته