گردشی در سومین روز بهار...
سلام و صد سلام به دوستان خوب و همیشه همراهمسلام به کیانا خانم و آقا صدرا.دوباره میگم عیدتون مبارک دوستان عزیزم و آرزو میکنم روزهایی شاد در انتظارتون باشه در این سال جدید.و اما در سومین روز از بهار 1394 و در حالیکه هوا کاملا ابری بود و نوید یه بارون بهاریو میداد به خاطر اصرار کیانا خانم که چرا ما بیرون نمیریم و دوست دارم هوا بخورم و ....تصمیم گرفتیم به دامن طبیعت پناه برده و در یک تماس تلفنی با خواهر کوچیکه قرار شد ساعت 10.5 بریم هواخوریبله دوستان راه افتادن ما همان و شروع نم نم بارون که البته گاه جر جر بارونم میشد همان شما که یادتان نرفته که آبجی کوچیکه ی ما مامان هلیا جان 6 ماهه و هستی خانم 6 ساله هستن و با وجود بچه ها در این هوای سرد کمی نگران بودیم که مبادا گزندی به آنان وارد شود و سرما بخورند خوشبختانه اینچنین نشد ولی خوب خیس شدیم خواهرا....خــــــوبسخنرانی بس است و در ادامه شما رو دعوت میکنم به دیدن عکسهایی از این گردش ما.دلهایتان همواره بهاری باد
هستی،صدرا،سبحان روی تخت ایمانتا سقف فاصله ای نیست..... چون گوشی من مشکل پیدا نموده و نور اتاق کمتره عکس خیلی خوب نشده.شرمنده
هلیا جون در بغل بنده در حالیکه آبجی کوچیکه مشغول بازی میباشند
خب!خسته نباشید دوستاناینم تصاویری بود کاملا ابری و بارونی از هوای اون روز شهر ما و سوم بدری خانواده ی ماشادمان باشید و مثل همیشه دلارام
پی نوشت:دوستان این پست جدیده!!!دوست داشتین سر بزنین