صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

بیلان صدرا!!!

1393/11/22 19:18
816 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام به دوستان خوب و مهربونممحبتیه سلام مخصوص هم به خونواده ی خوشگلمزیباخب دوست جونیها یادتونه تو پست گوناگون گفتم باید برم جلسه ی اولیا و مربیان مهد صدرا؟؟؟؟خب هیچی دیگه رفتمخندونکبله خواهرا!!!ما اونروز که دقیقا نمیدونم چند شنبه بود...فک کنم یکشنبه...آره بعد از اینکه از مدرسه اومدم و یه نهاری خوردیم خسته و خواب آلود راهی مهد صدرایی شدم تا ببینم پسرکم این چند ماهه چیکار کردهچشمکراستش من دیرتر رفتم چون دفعه ی قبل خیلی طول کشید تا جلسه شروع شد منم این بار دیر رفتم و وقتی رسیدم تقریبا صحبتهای مدیریت محترم مهد تموم شده بود و باز رسیده بودن به بحث شیرین شهریهشیطانیه خانمی هم اومده بود و کلی راجع به لگو بازی و تاثیرات لگو بر هوش و تمرکز بچه ها صحبت کرد.البته کلاسهای خاص لگو سازی که یه جور آمیخته با رباتیکه و بهش میگن لگوی پیشرفتهسوالمثل اینکه کلاسهای خوبیه و فک کنم در شهرهای بزرگ هم بیشتر استقبال شده و حالا اومده تو شهرهای فینگیلی ما و داره تبلیغ میشهمتفکرخب بعد از تموم شدن صحبتهای روانشناسانه ی خانم مربی لگو نوبت رسید به دیدن کارنامه های فعالیتهای فرزندانمان و صحبت با مربیان گرامعینکناگفته نمونه که من احساس میکنم متاسفانه اکثر مربیان عزیز در مهد کودکها آموزشهای لازم و مفید و مخصوصا روانشناسانه را در برخورد با کودکان یاد نگرفته اند و به عبارتی دوره دیده نیستند.و این قضیه در موارد بسیاری مشهود میباشد.بگذریم از پسری سوال کردیم و وضعیت آموزشی و اجتماعیش که خاله ی محترم فرمودند مشکلی ندارد و من گفتم:فکر میکنم در برخورد با بچه ها و ارتباط برقرار کردن کمی ضعیف است و ایشان نیز تایید نمودندغمگینو باز بنده به خانم مربی گفتم:لطفا به جناب صدرا و بچه های اینچنینی در کلاس مسئولیت بدهید تا کمی قویتر گردند و ایشان هم نه نگفتند ولی از حرف تا عمل فاصله هاست و باید دوباره اوضاع را بررسی نمایمهیسبله دوستان قبل از اینکه برویم و شاهد دیدن کارنامه ی صدرا جانمان باشیم از اوضاع این روزهایمان برایتان بگویم که متاسفانه از 4 شنبه پیش صدرا جانمان بدنش کمی داغ شد و جمعه بدتر شد و سرفه هایش بیشتر گشت و شنبه بنده مدرسه نرفتم و پسری را پیش دکتر بردم و باز هم ویروس بود و ویروس.اینبار چشمهایش مشکلی نداشت ولی گاه و بیگاه از درد دل شکایت مینمود و سرفه هایی وحشتناک و قطع نشدنیگریهکیانا هم که کماکان تک سرفه هایی دارد و همچنان ما مانده ایم و صدای اپیشو....و فین فین و اوهو اوهو...خندونکو در این بین بلاخره خیاط هم در کوزه افتاد...بله یعنی بالاخره مرضیه بانو هم در جوار سرماخوردگیهای جناب صدرا و ملکه کیانا بلاخره سرما خورد و در حال حاضر نیز مشغول عطسه زدنهایی از جنس هیولایی میباشدقه قههبله دوستان ویروسی که یک ماه و اندیست که در خانه ما جاخوش کرده به این زودیها قصد رفتن ندارد و گویا در خانه های زیادی جلوس نموده اندشیطانو متاسفانه امسال که پسری به مهد میرود حمله ی این ویروسها شدید گشته و بنده یادم نمی آید که در این 4 سال پسرکمان این طور طولانی بیمار شده باشد.ولی فعلا درگیر هستیم و پسرکمان نیز، خود از دست سرفه های خود درمانده گشته است.خطاخب پس کاملا به اوضاع و احوالمان واقف گشتید پس میرویم ادامه مطلب و هنرنماییهای از جنس صدراییبغل

بغلخب این جلد پوشه ی کار صدرایی جان و با هم ورق میزنیم و نگاهی می اندازیم به نقاشیها و هنرنماییهای صدرایمانبغل

نقاشی

اولین نقاشی پسرک ما در مهد نشان از افسردگی داردغمگینبسیار کمرنگ و بی حالخواب آلود

نقاشی

تشویقو اما شروع نقاشیهای با حال از پسرک و رنگ آمیزیهای تندتشویق

نقاشی

خندونکجناب گل خانمخندونک

نقاشی

چشمکیه پسریچشمک

نقاشی

خندونکقه قههفک کنم باباشهخندونکقه قهه

نقاشی

خندهخونه!!!خونـــــه!!!مثل خودم که بلدم اینجوری بکشمخنده

نقاشی

نقاشی

راضیدرخت پر میمه(میوه)راضی

نقاشی

بغلقربون جوجه ات برم پسرم!!!!چیقدر خوشگلهبغل

نقاشی

کیک تولدزیبا

نقاشی

یعنی آدم برفیت منو کشته!!!الهی این طفلیها امسال برف ندیدندگریه

نقاشی

تنگ ماهیتشویق

نقاشی

سبد میوه شب یلدامحبت

نقاشی

فک کنم گربه یا گوسفند یا یه چیزی تو همین مایه هاچشمک

نقاشی

از اینجا رنگ آمیزیهاست که من دو تاشو بیشتر نذاشتم و از خاله جون پرسیدم یعنی اینا رو صدرا تنهایی رنگ نموده؟؟؟و خاله فرمودند بله مگه من بیکارم که بتونم براشون رنگ کنم؟بعد در خانه من صدرا را نشاندم پهلوی خودم و در حالی که کلر بوکش را ورق میزدم گفتم:قربون پسرم برم اینا رو  همه شو خودت تنهایی رنگ کردی؟پسرک صادقمان:نه مامان یه چوچولو اینجا رو خاله ام کمکم کرده...اینجاشو هم خاله ام.اینجاشو خودم...اونجاشو خاله امهیستشویققهرمتفکرسوالسکوت

البته رنگ آمیزی صدرا خیلی بهتر شده ولی بعضی از کارها کاملا مشخصه که کار پسرم به تنهایی نیست...اما نمیدونم چه اصراریه خوووو بذارین خودش باشهعینکالبته نقاشیهای بالا کاملا متعلق به صدراست و به قول الهام جانم شک نکن رفیقمحبت

نقاشی

نقاشی

و در پایان اگر دوست دارید شنونده ی شعر پیامبر از زبان صدرایمان باشید روی عکس کلیک نمایید.روز و شبتان خوش و خرم بادمحبتبغل

صدرا

شعر پیامبر(ص):

پیامبرم محمد   در آسمانها احمد   عبدا...پدر اوست    آمنه مادر اوست

دایه ی او حلیمه    با اخلاق کریمه   خدیجه همسر اوست     فاطمه دختر اوست 

صل علی محمد    صلوات بر محمد

پسندها (7)

نظرات (43)

✿ مه آ سا✿
22 بهمن 93 20:39
عزیزم دختر و پسر خیلی نازی داری خدا حفظشون کنه خیلی ممونم که اومدید پیشم با تبادل لینک موافقید بیاین وبم و جوابمو بدید
✿ مه آ سا✿
22 بهمن 93 22:49
سلام عزیزم چه قدر نی نی گلت ناز شده من آپم لطفا بیا و برام نظر بده
مامان فاطمه
23 بهمن 93 1:43
به به به این خاله های عزیز لگو اموزشی خوبه حتما بنویسش اخه دیگه!!!..... من موظفم تبلیغ کنم بهله
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
یعنی دقیقا گرفتم چی شدتابستون ایشا...
مامان ناهید
23 بهمن 93 9:44
سلام عزیزم خوبید شما صبح پنج شنبه تون به خیر ممنون از محبتت چقدر الان تو فکرت بودم می خواستم بیام وبت مرضیه جون من الان اگر بخوام هم نمیشه چون الان سه روزی باد شدید همراه با گرد وغبار شروع شده که درها قفل هست وهمینجور می بینی تا یه عالمه خاک رو وسایل نشسته بد هوایی شده به قول خودت خدا به خیر کنه امسال بد سالی خواهیم داشت همه جا بی آبی وخشکسالی غوغا می کنه مگر اینکه خداوند از گناهان وبی عدالتیهای ما چشم پوشی کنه ورحمتشو بر ما نازل کنه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.ممنونم عزیزم.میدونم چی میگی دوست جونم.اوضاع خرابیه خواهر...میدونی مشکل اصلیه ما آدما علاوه بر ضربه هایی که به زمین زدیم اسراف و دروغ و ریا و به قول شما بی عدالتیه...خدا خودش بخیر بگذرونه
مامان ناهید
23 بهمن 93 9:48
به به یه پست جدید دارید راستش مرضیه جون نمی دونم چرا زیاد یادم به قسمت مطالب دوستان نیست که سر بزنم ببینم پست جدید دارن من اکثرآ همین طور بی خبری بدون اینکه بدونم دوستان پست گذاشتن سر می زنم الان هم فکر نکن من پی بردم که پست جدید گذاشتیداااااااااااا نه از اول قصد داشتم بیام کامنتتون را هم که دیدم دیگه سریعتر خودمو رساندم این همه حرف زدن فقط به خاطر این بود که سر صبحی روحیه بدم وبدونید چقدر دوست گلی دارید خخخخخخخخخ
محمد
23 بهمن 93 10:01
سلام با محصولات جدید "آماده سازی کیک، دسر" بروزم.
مامان ناهید
23 بهمن 93 10:07
به به بالاخره خانم معاون جلسه برگزارشد واین بار شما دیر رفتید اما خوب موقع ای رسیدید موقع مطرح شدن شهریه چه بحثهای خوبی شده مخصوصآ اون نکته ای که به خانم معلم پیشنهاد دادید که مسولیت به صدرایی بده تاروش باز شده مورد خوبی بود چون فاطمه هم مثل صدرا خجالتی هست باید من هم این مورد را با معلمش در میان بگذارم مرسی گلم که بازم منو روشن کردید اگه از این موردها داشتید بازم بگید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر خمیازه هامو یواشکی میکشیدم و شانسم چون دیر رفتم صندلی نبود و مجبور شدم برم جلو بشینمحتما عزیزم.خوشحالم که نکته ی تربیتی داشت
مامان ناهید
23 بهمن 93 10:11
آخییییییییییییییی هنوز سرماخوردگیتون تمام نشده شما هم که گرفتار شدید انشالله زود این ویروس بد از خونه تون رخت بر بنده فدای صدرایی می دونم الان چی میکشید چون خودم هم گرفتارشم این هوای بد امسال همه بیماریهای جورواجور نصیبمون کرده مخصوصآ که حساسیت ونفس تنگی وآخرش آسم که تو استان ما شایع شده مخصوصآ بچه ها دوتاشم بچه های خودم ببخشید مرضیه الان چند باری می خواستم احوال بچه هارا بپرسم ولی همین که میام پای سیستم میشینم از بس هول هولکی میشه یادم میرفت بپرسم انشالله زود خوب بشید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر این ویروسه اصلا دوس نداره برهالهی میدونم الان اونجا چه خبره فک کنم اینقدر گرد و خاکه که خودتونم به زور نفس میکشید چه برسه به بچه هاایشا....زودتر هوا خوب بشه و شما هم نفسی بکشیدقربونت ناهید جونم این چه حرفیه...فدات شم من
مامان ناهید
23 بهمن 93 10:15
نقاشیهای صدرا خیلی قشنگ بود قربونش بشم با این همه هنرمندیهاش آخرشی صدرا جون حالا چرا خاله انکار کرده که کمک صدرا رنگ کرده میگن حرف راست را از بچه بشنو دروغ نیستاااااااااا من معتقدم بچه اگه نقاشی ودفترشو هم خط خطی کنه بهتره که یکی براش خوشگل تکلیفشو انجام بده خواهرم مربی مهد هست میگه بچه ها میان می بینم ماماناشون به جاشون تکلیفشونو انجام میدن طوری که می خوان نفهمیم اونا این کارو کردن اما خوب مشخصه وقتی می پرسیم چرا این کارو کردید میگن خوب خودشون کثیف کاری می کنن
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
مرسی عزیزم.چشات خوشگلننمیدونم وا...من میگم بذارین کثیف رنگ کنه تا خودش بالاخره یاد بگیره ولی واقعا این یکی دیگه برام عجیبهناهیدی من دست نمیزنم به تکالیفش چون معتقدم فقط خودش باید کار کنه
مریم مامان آیدین
23 بهمن 93 10:19
سلااااااااااااااااام...مرضیه گل بانو در این کامنت از گذاشتن شکلک معذورم چون سرما خوردی و نمیخوام من هم دچار فیس غیس و اوهو اوهو بشم اولا مردم چقدر خوشونو تحویل میگیرن خواهر....خانواده خوشگلم....حالا بچه ها رو بگی یه چیزی.....قباحت داره والا....میخوای تو بحث شیرین پرسش و پاسخ مطرحت کنم تا بیان و ارشادت کنن؟؟!! و بعد...قربون اون شعر خوندن و خصوصا صل علی محمد نانازش برم منولی خدایی با این نی نای نایی که رو وبت گذاشتی من چطور باید همزمان هردو صدارو گوش کنم؟؟؟ مثل همیشه صداش خیلی صاف و ناز بود....خیییییییییییلی ببوسش...مریضش نکنی هااااا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
پس حالا که اینطوره بیا بگلمچیکار کنیم خواهر گفتیم خودمونو تحویل بگیریمفدات شم گلم.آره دیگه باید نی نای نایمو کلیک کنی تا ساکت بشهمیخواستم عوضش کنم ولی دیدم بچه های ناهید جونی باهاش رقصیدن گفتم باشه یه خورده دیگه قر بدن واسه ناهیدی بعد عوضش میکنممرسی عزیزم.چشم.فعلا که شازده منو مریض کرده
آجی فاطمه
23 بهمن 93 10:20
سلام عزیزم خوبین؟ گوزه گر تو کوزه افتاده چه خبر؟ چه نقاشی های قشنگی دختری کشیده شما چرا از کیانا مطلب نمیذارین؟فقط مینویسید مریض شده چه شعر قشنگی خاله یادشون داده و پسری نقاشی هاش خیلی پیشرفت کرده
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام فاطمه جونم.بله دیگه مریض شدم اساسیخب تو اینقدر که به فکر کیانایی نوشتی دختری چه نقاشیهایی کشیده در حالی که پسری کشیدهو اما عزیزم بهت گفتم کیانا خودشم خیلی دوست نداره دیگه چیز میز بنویسم در موردش و یا عکس بذارم اما حتما با یه پست مخصوص کیانایی به زودی آپ میشم.قول میدمممنونم از لطفت عزیزم
مریم مامان آیدین
23 بهمن 93 10:23
الهی نقاشی هااااشو اون خونه....اون تصویر باباشآدم برفیجوجه و پسربچه معرکه بودن اینارو بهشون ایده میدن یا خودشون میکشن؟؟؟خیییلی خوشگل و تمیز بود...قربوووووووووونش رنگ امیزی هاش هم تمیزه...کمک هم شده باشه قربون صداقش که میاد و میگه تنگ ماهی و کیکشو بگوووو
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر جونم فک کنم بهشون میگن با این موضوع نقاشی کنید و بعد از توش اینا درمیادالبته اهل نقاشی کشیدن با این سبک تو خونه نیست ولی اونجا چون خیلی محجوب و محبوب و سر براههمیشینه و میکشه.عجیب حرف گوش کن قهاریه تو مهدخواهر زادم هستی هم همین طوره اینا یعنی خونشون ما رو کشته بیرونشون مردموآره خواهر بچه صادق هدایته واسه خودش
مامان ناهید
23 بهمن 93 10:24
اما دست مریزاد صدرا جون صدات هم کلی به ما حال داد آفرین عزیزم شعر قشنگی بود امروز فاطمه ومحمد رضا کلی با آهنگ تولدتون رقصیدن باید می دیدید چه لباسهایی پوشیده بودن عتیقه حالا بعد عکسشونو می ذارم ببینید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت خاله جونیواقعا؟؟؟پس فعلا عوضش نمیکنم تا هنوز برقصن برات و قر بدن
مریم مامان آیدین
23 بهمن 93 10:31
راستی درباره مهارت نداشتن مربی ها همین قدر بهت بگم که خواهرم لیسانس روانشناسی داره و در حال حاضر تو مهد مربی بچه های پیش دبستانیه ولی.....من یه روز آیدین رو دستش نمیسپارم یعنی خداروشکر که خیلی پای تلفن فک میزنه و گاهی یه برخوردی با بچه رو که تعریف میکنه بنده باید یک ساعت ارشادش بکنم که ای اون مدرکت تو سرت بخوره اعتماد به نفس بچه رو نابود کردی نکن اینکارو باید فلان برخورد رو میکردی چندروز پیش زنگ زده بود بهم و گفت میخوام با ایدین حرف بزنم و بهش گفتم آیدین داره رو دیوار آشپزخونه نقاشی میکنه....گفت یکی از بچه ها دیروز با مداد شمعی که زیر پاش افتاده بود کف زمین رو خط خطی کرده بود و من مجبورش کردم همشو تمیز کنه!!!گفتم ابله....میگفتی نظافت چی بیاد و بچه هم کمکش کنه حتی اگه کاری نمیکرد نه اینکه طفلی بدون شوینده بیفته به جون کف زمین و خواهر شوهرش دیپلم داره و دنبال کلاسهای مربی گری مهده و خواهرم گفت برای مربی بچهای کوچیک تر بودن لیسانس هم لازم نیست...یه دوره کلاس و کاراموزی کافیه!!! البته من اصلا به اینکه تحصیلات کافیه برای کار با بچه ها اعتقاد ندارم ولی اینکه یکی ببینه بیکاره و یه دوره کلاس بره و بعد بشه مربی بچه ....اصلا درست نیست!!! و نگران نباش....صدرا خودش بر اثر همکاری با بچه ها اجتماعی میشه دوستم....هنوز چند ماه بیشتر نیست مهد میره صبور باش خیییلی ببوس پسرکمونو و کیانا خانوم رو...از شنیدم دوباره مریضی ناراحت شدم.....ای زود گم شه این زمستونی که به جای برکت فقط نکبت داشت!!! بووووووووووس واسه فرشته ها و دوست مریضمون....این عیادت بودهااااااااااا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ای بلا!!!!طفلی خواهرت که همش باید ارشاد بشهالبته میدونی مریم جونم مهین جون تا وقتی خودش مادر نشه رفتارشم با بچه هادقیق و طبق اصول درست نمیشه چون خودمونم قبول داریم که نگرشمون نسبت به بچه ها و کارهاشون قبل و بعد از بچه دارشدن خیلی فرق داشته و دارهچند وقت پیش تو مهد صدرا خاله شون واسه چند لحظه ی کوتاه یکی از بچه های شر و شلوغو با چسب نواری بسته بود به صندلینمیدونم اون بچه قضیه رو واسه مامیش تعریف کرده یا نه؟ولی وقتی صدرا بهم گفت خیلی ناراحت شدم و احساس میکنم بدجور پسره خورده تو پرشآره متاسفانه برنامه هایی که ز مهدهای خاص و خارجی میبینیم قابل قیاس با مهدهای ما نیست.نمیدونم این راه به کجا باید ختم بشه.مریمی فک میکنی مدارسمون بهتره؟؟؟اونم قوز بالا قوزمرسی از احوالپرسی و عیادتت عزیزم.واقعا مریضم و دستمال به دستحالا بیا یه بوس بده ویروسیت کنم
مهرتابان
23 بهمن 93 12:32
سلام خواهر خوبی؟ صدرایی بهتره؟کیاناجون چطوره؟ چه خبرا؟ عزیز خیالت راحت فعلا خاله نمیشی.
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام زهرا خانم.چه عجب از این ورامرسی گلم.میگذرونیمواقعا؟؟؟چـــــــــــــــــــــقدر بد
اقازاده
23 بهمن 93 16:36
اینطور که معلومه ویروس لعنتی تو خونه همه جا خوش کرده.انشالله که بهتر شید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
بله خواهر جان...متاسفانه بد ویروسیه...بدمرسی خانمی
اقازاده
23 بهمن 93 16:37
افرین به این صدارا خان با این رنگ امیزیش
مامان مونا
24 بهمن 93 1:18
سلام معلم نمونه و عزیز. چه نقاشیهای قشنگی. آدم کیف میکنه.....و در مورد مهدکودک باهات هم عقیده ام....متاسفانه خیلی از مربیها دوره ندیده ان....امیدوارم سرفه های کیانای گل و صدرای عزیززززز خوب خوب بشه....انشا.... لحظه هاتون لبریز آرامش...
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام مونا جونلطف داری گلممتاسفانه همینطوره شدیدامرسی خانمی و متشکرم از دعای شما
رنگارنگ
24 بهمن 93 8:18
سلام به شما و خانواده ی محترم وبه امید سلامتی صدرا خان و کیانا جان ... افرین به اقا صدرا با نقاشی های قشنگش
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونم.رنگارنگم چندین بار به وبتون سر زدم ولی نتونستم کامنت بذارم.یعنی اصلا ارسال نمیشهممنون از حضورتون
آیسان
24 بهمن 93 8:43
سلام من لینکتون کردم دوست داشتید منم لینک کنید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام آیسان جون.ممنونم از حضورت
مامان ریحانه
24 بهمن 93 9:08
سلام مرضیه جون من هنوز کاشانم بیام خونه میام پیشت روی ماهتو می بوسم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزمخوش بگذره گلم.حالت خوبه؟؟چطوری؟منتظرم بیای به سلامتیببوس بچه ها رو
مامان ناهید
24 بهمن 93 15:48
سلام جاااااانم حال واحوالات بهتر شدید انشالله سرتون سنگین بود سبکتر شد؟ ای وای از دست این بیماری که دست بردار نیست بچه هارا ببوس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلامنه خواهر سرم هنوز اندازه ی کوه سنگینهاگه مردم حلالم کن خواهر
بابا و مامان
24 بهمن 93 17:10
سلام عزیزم ایشالاه که به زودی سلامتیتون را بدست میارید از اون معجون شلغم و عسل استفاده کرئدید شلغم و خالی می کنید و داخلش عسل می ریزید نیم ساعت بعد اب می اندازه ابش و بخورید بسیار مفید هستش برا زکام و حالت پنی سلین داره همینطور برای رفع سرفه خیلی عالیه ایشالاه که بهتر بشید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام گلم.ممنونم از راهنماییتون عزیزم.مشکل اصلیم سردرده که واقعا بدجوری اذیتم میکنه.میدونم سینوسام عفونی نشده ولی سردرد بدی دارم.به عبارتی پیشونی دردممنونم بازم مهربونم
بابا و مامان
24 بهمن 93 17:11
افرین صدرا جون خیلی خوب نقاشیهات و رنگ کردی و خیلی خوبم نقاشی کشیدی
بابا و مامان
24 بهمن 93 17:12
صدای قشنگتم شنیدم که خیلی زیبا و با صدای قشنگت برامون خوندی افرین عزیزمممنونم عزیزم
مامان ریحانه
24 بهمن 93 22:03
سلام دوست جونم بالاخره من اومدم خونه مامانم اینترنت نداشتن تبلت پوریا رو هم که بر میداشتم هی میگفت مامان بسته ام تموم شدم بسته ام تموم شد خواهر جان ما هم از خیرش گذشتیم حالا اومدم پستت و صبح خوندم حالا اومدم نظر ارزشمندم بدم خوووووووو خواهر جان حالا به صحبتا خوب گوش کردی با اینکه دیر رفتی دستگیرت شد چی گفتن میگم یکی مهد کودکاست که همیشه بچه ها توش خوبن یکی کلاسهای زبان خصوصی منم همیشه برای پوریا که مبرفتم پوریا گل سر سبد بود قشنگ دقت که میکردم دوستشم همین وضعیت و داشت خوب خوب که دقت میکردم همه ی کلاس گل سر سبد بودن و هیچ موقع رفتارهای بچه دیده نمیشد بارها برای من هم اتفاق میفتاد که بعضی از رفتارهای پوریا رو که دقیقا یکیش عینا مثل صدرا جون بود رو خودم به مربیشون گوشزد میکردم تازه اون موقع قبول می کردن که بله مثلا پسرت خجالتی پسرت اعتماد به نفسش کمه پسرت اله پسرت بله (خواهر جان با کسره بخون ) خلاصه که خواهر ما هم این دوره ها رو گذروندیم غمت نباشه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.الهی!خب بسته ی افزایشی میخریدی برای پسریمونبرای ما معتادان به اینترنت بی اینترنتی بد دردیست.بدهمینو بگو خواهر!!!حیفه واقعا حیفه که حتی این مربیان عزیز کمی مطالعه ندارن روی وضعیت های مختلف روحی روانی بچه ها
مامان ریحانه
24 بهمن 93 22:11
حالا بریم سراغ نقاشیهای گل پسر میگم مرضیه جون بنده خدا همسرت آخه تو چرا نقاشی قشنگا خودتی اونایی که چشاشون کوچیک بزرگه و دماغاشون آماده ی عمل و دهنشون کجه همسرتن آخه مگه این بنده خدا چه هیزم تری به تو فروخته حالا خداییش از شوخی که بگذریم نقاشیهای صدرا جون خیلی خیلی جای تعریف داره خیلی قشنگ کشیده فداش بشه خاله رنگ آمیزیشم خیلی خوبه آفرین به این خوشگل پسر و صدای ناز و قشنگش قربون صلوات گفتنش عزززززززززززززیزم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ریحانه جون به خدا من بی تقصیرم.این بچه خودش معرفی میکنه نقاشیهاشووگرنه ما دربست مخلص جناب همسریمقربونت برم عزیزم.خدا نکنه گلم.مرسی از محبت زیبایت
مامان ریحانه
24 بهمن 93 22:13
مرضیه جون امیدوارم حالا حالتون بهتر باشه و این ویروس بدجنس دست از سرتون برداره خیلی بده سرماخوردگی انشالله با خبرای خوب از سلامتیتون بیای عززززززززززززیزم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
مرسی عزیزم.ولی متاسفانه این ویروس بدجور داره حالمو میگیره و بدتر از همه سردردمهان شاءا....
مامان ریحانه
24 بهمن 93 22:37
راستی مرضیه بانو آهنگت و عشقه نه بابا!!!!!!!!!
مامان ناهید
26 بهمن 93 18:04
سلام عزیزم خوبید بهتر شدید بچه ها چطور خوبن اومدم حالتونو بپرسم کامنتهامو تایید نکردم اصلآ حوصله م نشد ممنون از پیامت زود خوب بشید دیگه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونم گلم.یه نمه بهترم امروزالهی!چرا حوصله ات رفته عزیزم؟؟؟؟ایشا....شما هم زود پر انرژی بشیذ
مامان فاطمه
27 بهمن 93 12:35
سلام بر مرضیه خانم، خوبی؟ شما هم اسمتو لو دادیامیدوارم همیشه در کنار عزیزانت شاد باشی،دیگه مثل قبل وب گردی ندارم، راست گفته بودی که وقت سرخاروندن نخواهم داشتاما همیشه بیادتون هستم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.من تجربه دارم دیگه خواهر جونم
مامان فاطمه
27 بهمن 93 12:37
راستی نقاشی های پسری خیلی قشنگ بود ماشالله
مامان مریم
28 بهمن 93 12:13
سلاااااااااااااااااااااااااااااام دوست اون ور کشوری خوووووودم وب الهام بودم دلم برات تنگید اومدم سیلومی بکینم و برم پی خونه تکونیم خوش باشی دوست بی خونه تکونی من با دلایل واقعاا علمی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلوم عزیزمالهی فدای دل مهربونت بشم منبله دیگه دلایل من کاملا منطقیه
مامان ناهید
29 بهمن 93 7:02
سلام خوبید خواهر باهوشم چطور مطورید خوب خدارا شکر که بهترید منم الان خوبم از اون روزهای پرانرژیم حالا خدا بعدآرا به خیر کنه کم حوصله وعصبی نشم البتهههههههههههههه تا کسی پارو دمم نذاره بیخود عصبانی نمیشما خیلی هم صبر می کنم ولی وقتی منفجر شدم دیگه تمامه خواهر
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام خواهر جون خودمخوشحالم که آرامی عزیزمبله دیگه گوشی نو داری فعلا خوشیعزیزمی و امیدوارم هیشکی ناهیدی منو اذیت نکنه
مامان ریحانه
29 بهمن 93 12:44
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
من اونجوری بلد نبیدم کپیش کردم
الهام مامان علیرضا
30 بهمن 93 1:09
سلام مرضیه جانم نیمه شب تون بخیر و شادی رفیق چه جالب برای مهد علیرضا تا به حال از این جلسه ها نگرفته اند و باهاتون موافقم که مربیان مهد از روانشناسی کودک هیچی نمی دونند؟! ولی خب تو مهد علیرضا مربی ها برای آموزش دوره دیده اند و کارهاشون حساب شده ست ولی جند بار رفتارهای نامناسب از یه مربی که برای علیرضا نیست، دیده ام در هر صورت علیرضا حسابی به حرف هاشون گوش میده
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام رفیق جانممرسی خواهر این ساعت بنده خواب هفت پادشاه میبینم یعنی خدایی مگه خدای ناکرده مشکلی باشه که من 1 شب بیدار باشم وگرنه خر پیشم(با ضمه بخوانید)خخخخخخ همیشه ی ایام حتی زمان کنکورواقعا؟؟چه جالب!!!این دومین جلسه بود.ولی خب چه خوب که شما لااقل میدونین مربیان علیرضا جون دوره دیده هستند و البت که پایتخت نشین هستید خواهرآفرین به جناب علیرضا جان حرف گوش کن
الهام مامان علیرضا
30 بهمن 93 1:15
و چه سرماخوردگی پر کش و قوسی گرفته اید شماها ایشالا که بلا همیشه ازتون دور باشه دوستم وقتی حوصله اش می کشه خیلی خیلی خوب رنگ می کنه و خیلی خیلی قشنگ نقاشی می کشه مخصوصا آدمک هاش و خیلی حرفه ای می کشه و نقاشی های کمرنگ و رنگ آمیزی هایی که از خط بیرون زده ست برای وقتیه که خسته و بی حوصله بوده فدای پسرک صادقم شک نکن رفیق که مال خودشه و الان می فهمم یکی دیگه از ویژگی های مهد علیرضا همین صادق بودن شونه! تو پست های بعدی چند ماجرا دال بر صداقتشون خواهم گذاشت عزیزم م م می چلونمت از راه دور با این نوای زیبایت
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ای الهام جون باورت میشه بگم در همون زمونی که واقعا فک میکنم خوب شدم دوباره مریض میشم و فیش فیشاین چه مرضی بود ما گرفتیم خودمونم نمیدونیممرسی عزیزمآره خواهر جونم فک کنم چون تو مهد دیسیپلین خاصی داره دل به کار میده وگرنه تو خونه خیلی دقیق نیستمن کشته مرده ی صداقتمقربونت برم الهام جونم
مامان مریم
30 بهمن 93 12:30
راستی جات خالی از صبح هی بیدار میشم و میبینم هوا تاریکه و باز میخوابم آیدین بیدارم کرد و گفت صبح شده دیگه بریم بیرون! اومدم دیدم به خاطر بارون هوا تاریکه و ساعت یک ربع به دوازده ست
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
دوستان به جای ما عزیزمخودمم عصری خیلی خوابیدم ولی خدایی صبحها تا حالا اینطوری که تو خوابیدی نخوابیدم آبجیخدا رو شکر اینجا هم یه خورده بارون اومد و در کل امیدواریم که این بارونها بیاد مخصوصا اهواز که اوضاع واقعا اسف باره
مامان پارسا
30 بهمن 93 17:58
_░▒███████ ░██▓▒░░▒▓██ ██▓▒░__░▒▓██___██████ ██▓▒░____░▓███▓__░▒▓██ ██▓▒░___░▓██▓_____░▒▓██ ██▓▒░_______________░▒▓██ _██▓▒░______________░▒▓██ __██▓▒░____________░▒▓██ ___██▓▒░__________░▒▓██ ____██▓▒░________░▒▓██ _____██▓▒░_____░▒▓██ ______██▓▒░__░▒▓██ _______█▓▒░░▒▓██ _________░▒▓██ _______░▒▓██ _____░▒▓██
مامان ریحانه
30 بهمن 93 23:03
بازم دستت درد نکنه خیر ببینی خواهر
مهرتابان
30 بهمن 93 23:21
سلاااااااااااااااام خواهر خوبی؟ کیانا جون و صدرایی خوبن؟ آخ که دلم لک زده برا دنیای شعر و شاعری
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام مهربونم.مرسی خواهری خوبیم مایادش بخیر آبجی
مامان سمیه
1 اسفند 93 11:18
سلام ....آفرین به این صدرا خان ....عالیه ...ماهم از سفر رسیده درگیر این ویروس شدیم ....لعنتی چه زوری هم داره....
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم سمیه جون و سلام و سلامت باشیداز زورش نگو خواهر که خیلی قدرتی عمل میکنه
خواهر طاها
25 اسفند 93 13:59
سلام دختر و پسر نازی دارین داغشونو نبینین امیدوارم همیشه زنده باشند به وبلاگ ما هم یه سر بزنید خوشحال میشم نظرتونو بدونم😘😘