صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

گوناگون....

1393/11/11 19:28
1,629 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام به دوستان خوب و عزیز خودم و سلام به دخملی و پسریبوسمحبتدوستان خوبم، شما مثل برگ گلین.لطیف و دوست داشتنی و زیبا و دلنشینآرامامیدوارم که همه ی شما خوبان در پناه یکتا خالق توانا همواره سلامت و شاداب و دلارام باشیدمحبتو اما میدونین که در این یکماهه یعنی از اواسط دیماه تقریبا، من گرفتار سرماخوردگی بچه ها شدم که خوشبختانه گوش شیطون کر صدرا زودتر خوب شد و یک هفته بیشتر طول نکشید ولی سرفه ها و گاه سردردهای کیانایی همچنان ادامه داره و واقعا موندم دیگه دست به دامن کدوم ماده دارویی اعم از گیاهی و شیمیای بشمگریهالبته این حالت بیماری کیانا برام موضوع جدیدی نیست حداقل سالی یه بار گل دخملمون اینطوری میشه و بلاخره خوب میشه زیباحالا امسال هم من باید منتظر اون بالاخره باشمچشمکدر این روزها اتفاق خاصی پیش نیومده..صدرایی همجنان به مهد میره ولی هنوز احساس میکنم خیلی نتونسته با مربیش ارتباط خوبی برقرار کنه با اینکه اون بنده خدا خیلی تلاش میکنه ولی هنوز میل به وجود خاله سعیده در دل پسری شعله ورهخندونکفردا هم پسرمون جلسه ی اولیا و مربیان دارن و باید برم ببینم چیکار کرده تو این چند ماههزیباواقعا از اینکه در برخورد با بچه ها کمی ضعیفه نگرانم.مثلا با هستی یا صدف که همبازیهای فامیلی هستن و از خودش بزرگترن یا با کیانا که خب 6 سال اختلاف سنی داره چنان با جذبه برخورد میکنه و در نبردها پیروز میدونه که نگو و نپرس!!!ولی با بچه های مهد چه به قول خودش اخترا و چه پسرا زیاد نمیتونه بجوشه و این برای من یه سواله که چیکار کنم که اعتماد به نفسش بره بالاترسوالهنوز هم در ادای بعضی از کلمات دچار مشکله و خوب تلفظ نمیکنه و امیدوارم و میدونم که حل میشهمحبتمثلا از اونروز میگه هلیا اینطوری کرده هلیا اونطوری کرده...دیروز بهش میگم خب تو فقط بلدی با هستی و صدف و کیانا بجنگی!!!!؟؟؟؟هلیا هم که دختره!!میخواستی بگیری ازش اسباب بازیتو!!!برگشته میگه هیلیا که اختر نیست پسره!!!و من فهمیدم که منظور ایشون ایلیا بوده نه هیلیاقه قهههنوز در دادن خوراکیها به سایر دوستان به شدت دست و دلبازه و خودش میگه:اونروز همه اومدن پیشم کیکمو بهشون بدم...خالم کیکمو گرفته بالا گفته اذیتش نکنید دیگه!!!!اینجور بچه ای داریم ما...و همین که زیاد نمیتونه از حقش دفاع کنه و خجالتیه نگرانم کردهترسوخلاصه عزیزانم وقتتونو نگیرم و با هم بریم ادامه ی مطلب و دیدن عکسهایی از هنرنمایی های جناب صدرا!!!شادی و لبخند فراموش نشه لطفاآرام

صدرا

صدرا

دوستان!فک نکنین اون گل و خونه کار صدراستچشمکاونا کار منهقه قههخط خطیها برای پسر جانهزیبا

صدرا

تعجبدو سه هفته پیش کمی خونه تکونی کردم و سرم گرم بود که دیدم پسری رفته و برای خودش یه همچین دستگاهی درست کردهتعجب

صدرا

متنظرنوار کاستهای قدیمیمتنظر

صدرا

صدرا

عصبانیصدرای فضــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــولعصبانی

صدرا

بعد از اینکه پسری چتر ما رو خراب نمودند ما به امید اینکه برف و بارونی بیاد و بی چتر نمونیم رفتیم و یه چتر واسه خودمون خریدیم که باز هم پسرکمون دست از سرش برنداشته و دریغ از اینکه بارونی بیاد و ما چتر به دست بریم زیر بارونگریهجا چسبیمونم همین بچه اینقدر که بهش چسب زده و کنده اونجوری کفیث شدهخندونکاینم یه سازه از سازه هاشه که دو روزی روی میز بودمتفکر

صدرا

محبتکاربرگ صدراییمحبت

صدرا

صدرا

تشویقدریاچه ی صدراییتشویق

صدرا

این یعنی منم؟؟؟گوشامو ببینین!!!تازه بچم گفته:مامان تو رو از همه اشگلتر (خوشگل)میکشمترسوقه قهه

مامان

این باباشخندهقه قههقه قههباز صد رحمت به من!!!باباش چهار گوش و مربعی شده طفلیخنده

بابا

دوستان

اینم کیانا!!!الهی اینقدر که با هم دعوا دارن تو نقاشی هم اعصابشون خط خطیهعینکخنده

کیانا

خب و اما اگه دوست دارین باز هم شعری از صدرا جانمان گوش کنید بفرمایید و روی عکس کلیک نماییدمحبت

قه قههالبته بگم این شعرو پسری فقط واسه شوخی خوندهقه قههپس حتما بخندینخنده

صدرا

پسندها (6)

نظرات (43)

مامان ریحانه
11 بهمن 93 20:17
سلام بر دوست عزیز خودم خواهر نبینم اینجوری باشی انشالله که کیانا جونم زود زود خوب میشه نازنین سرفه هایی که می کرد من پیش خودم میگفتم یعنی این خوب میشه که خدا رو شکر خوب شد نازنینم سالی دو سه بار این سرفه ها سراغش میاد قربون این صدرایی بشه خاله که نمیتونه با اخترا کنار بیان آخه مگه این اخترا چه هیزم تری به آقا صدرامون فروختن که اینجوریه باهاشون فدای هیلیا گفتنش خواهر خوبه که غلط غلوط حرف میزنه آدم کلی ذوق میکنه خودش کم کم خوب میشه باور کن خودت وقتی متوجه شدیی به ایلیا میگه هیلیا چقدر خندیدی قربون روی ماهشم بشم من برای صدرا گلی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ریحانه جونم مشکل صدرایی با پسراست و از اخترا هم خجالت میکشهآره واقعا قبول دارم حرفتوفدات شم دربستخدا رو شکر نازنین جونم سرفه هاش بهتر شدهکیانا هم خوشبختانه بهتر شده ولی هنوز تک سرفه هایی داره که امیدوارم کاملا برطرف بشه
مامان ریحانه
11 بهمن 93 20:22
میگم خواهر جان باید میگفتی قهقهه فراموش نشه من از بس که خندیدم دلم درد گرفت خداییش این چرخ گوشته خیلی با حاله الههههههههههههی فداش بشم چه جوری این به ذهنش رسیده جیگر خاله لامپه رو خیلی قشنگ اومده این صندوق صدقه روش واسه چیه فکر کنم باید اول یه پول بندازید توش خودتون و بیمه کنید بعد دستگاه رو بزنید به برق این صدقه نگهدارتونه خواهر
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر من فک میکنم کاش میشد از توش سکه ی طلا درمیومدعزیزمی دوست جونم.خداوند بزرگ نگهدار شما و خونواده باشه
مامان ریحانه
11 بهمن 93 20:27
خواهر جان نقاشیتم خداییش نسبت به باباش قشنگ کشیده فقط یه کم گوشات جای کار داره خواهر این سازه ی سشوارشم خیلی باحاله دیگه نمی تونم بین سشوار و جا چسبی و دسته ی چتر ارتباطی پیدا کنم شما اگه میدونید ما رو در جریان بذارید حالا برو خدا خدا کن یه وقت نخواد با ماکارانی برات سازه درست کنه که خونه و زندگیت با ماکارانی یکی میشه امان از دست این وروجک ببوس روی ماهشو
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
از گوشام نگو خواهرای ریحان جون این بچه ی ما بین همه چی خودش فقط ارتباط برقرار میکنه و بسبه اونم میرسهفدات شم خودم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
11 بهمن 93 22:48
سلام صبا جان حال واحوالات ؟ خوبین خوشین؟ آخی پس بچه های شما هم بیمار بودن انشالله دیگه مریض نشن بیماری که شده یه معضل اگه بچه هامونو ببینیم مدتی حالشون خوبه باید تعجب کرد خدا سلامتی بده بیماری لا علاج سراغ هیچ کس نیاد تا بماند از این سرما خوردگیها راضی هستیم به رضای خدا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام ناهید جونم.ممنونم عزیزم.آره واقعا تا باشه همین سرماخوردگیهای خفیف باشه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
11 بهمن 93 22:50
پس این پسمل ما ما مثل فاطمه من بیرون که میره خودش نیست وکاملآ عوض میشه فداش بشم منم مثل شما خیلی نگران فاطمه هستم اینقدر که تو جمع بچه ها خجالتی میشه نمی تونه از حق خودش دفاع کنه منم احساس می کنم اعتماد به نفسش پایینه علتش چیه نمی دونم خواهر راهی پیدا نمودی به ما هم یاد بده
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
نمیدونم ناهید جون!!!شاید یه جای کار ما میلنگه و موضوع واقعا اعتماد به نفس پایین نیست.باید کمی بیشتر تفکر نماییم و راه حل پیدا نماییم.از تفکر واگرا باید استفاده کنیم.موافقی؟؟
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
11 بهمن 93 22:50
اما نگران نباش کم کم خوب میشه بذار یه مدت بگذره مدسه حال همه بچه ها را جا میاره
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
واقعا؟؟؟خوب میشه!!!خدا کنه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
11 بهمن 93 22:52
بالاخره صداریی به نقاشی علاقه مند شد وخوب پیشرفت کرده نقاشیهای خوشگلی میکشه چه خان خانی هم نشسته نقاشی میکشه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
11 بهمن 93 22:56
چه فکرهایی به مغزت میاد صداریی هزار ماشالله چرخ گوشتو ببین خیلی حنده دار شده خواهر میگم چقدر طول میکشه تا این همه وسایلی که صدرا میاره برا اختراعاتش جمع کنی وجاشونو پیدا کنی بذاری سرجاشون؟ خوش باشی صدرا جون همین ورجه وورجه هات پروفوسورت می کنه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ای خواهر!به خدا من جارو برقی شدم هی همه چیو جمع میکنم برمیگردم میام میبینم انگار کیسه جارویه پاره ست و دوباره همه چی ریخته مگه مخترع بشه و دانشمند که من یادم بره این بریز بپاشهاشو
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
11 بهمن 93 22:56
فدات خاله جون چقدر صدای دلنشینی داری
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
11 بهمن 93 22:57
آبجی جون ممنون از اینکه تو ختم صلوات شرکت کردید انشالله خدا بچه هاتو بهت ببخشه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت عزیزم
مامان فاطمه
11 بهمن 93 23:58
ماشالا به پسری من عاشق سبک بازیای صدرام خیلی خوب بازی میکنه عجییییییییییییییییییییب اااااعجیب چرخ گوشت معرکه بود فک کن گوشت بریزی لامپه روشن شه چه حالی میده خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت منم عاشق خلاقیتهای خودتمخواهر همین حالا اعصاب کیانا رو ریخته به هم و زندونیش کرده و درو بسته و نمیذاره بیاد بیرونچرخ گوشته رو فک کن!!!!از توش اگه پول بیاد بیرون چطوره؟؟؟
مریم مامان آیدین
12 بهمن 93 1:13
سلاااااااااااااااااااااااام خوبین دوستم....قربون دخملی....چرا هنوز خوب نشده این پست رو کی نوشتی؟؟؟؟الان دیدم زده یک روز پیش....چرا من ندیدم الان نمیه شبه....فردا صبح میام و با دقت میخونم....ولی از عکس ها رد شدم و باز عاااااااااااااااشق خلاقیت پسری قربوووووووووووونش برم من
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام نیمه شبت بخیر گلمنه تازه نوشتمش یعنی وقتی دیدیش چند ساعت بیشتر از تولدش نگذشته بودهقربونت عزیزم و ممنونم از لطفت
الهام
12 بهمن 93 9:53
سلام عزیزم حالتون چطوره؟ بچه ها بهترند؟ ایشالا که کیانا جون هم به زودی بهبود پیدا کنه حق داری نگران صدرا باشی رفیق.علیرضا هم اوایل با بچه های بزرگ تر از خودش بهتر ارتباط برقرار می کرد و بعد از مهد رفتنش بهتر شد. اگه صدرا جون این اخلاق و داشت و مهد نمی رفت بهتون پیشنهاد می دادم که بذاریدش مهد ولی حالا که مهد میره به نظرم گذشت زمان بهش کمک میکنه که حقش رو بگیره! ولی خب این که بچه های هم سن خودش بهش زور میگن یا بزرگ ترها هم مهمه؟ همه شون تو اون کلاس هم سن هستند؟ و البته که تو این سن خاله باید به دادشون برسه و حقش رو بگیره تا کم کم خودش یاد بگیره. به نظر من اگه خودتون روی این مسأله حساسیت به خرج بدید نتیجۀ عکس می گیرید چون ممکنه یه روز بیاد و بگه دیگه مهد نمیره! چون نسبت به مهد بدبین میشه... با این حال گاهی خودتون وقتی میگه مثلا فلانی من و زد، وسط حرف تون بهش بگید خب تو به خاله بگو اگه خاله توجه نکرد تو هم اونو بزن! مشت در برابر مشت راستش یه بار هم زیر چشم علیرضا تو مهد کبود شده بود من همیشه وقتی صحبتی پیش میاد بهش میگم اول به خاله بگو اگه خاله توجه نکرد و نی نی دوباره همون کار و کرد تو هم نی نی رو بزن! باید زورگو سر جاش بشینه!
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام الهام جونم.ممنونم رفیقراستش همسن و سال هستند شاید اختلافشون تو همون نیمه ی اول و دوم باشه وگرنه خیلی بزرگتر نیستند.دیگه باید روی همین موضوع که گفتی کار کنم مشت در برابر مشتالبته قبلش گفتن به خاله خانمفدای علیرضا جونم که دیگه مردی شده واسه خودش
الهام
12 بهمن 93 9:59
اتفاقا من میخواستم بپرسم اینا رو خودش کشیده؟ دیدم گفتید کار شماست خیلی هم هنرمندی خواهر برای علیرضا تا بحال آبرنگ نگرفتم به نظرت خوبه؟ عزیزم م م مبا این کارهای خلاقانه ش درست مثل علیرضا با همه چیز برج میسازه ای جانم چه خوب نگهشون داشتی، من و برد به گذشته ها عزیزم چه خوب با وسایل خونه سازه میسازه، من عاشق این جور بچه های خلاقم خب خوشگل کشیده پسرمونمژه ها روتازه گوشواره هم کشیده باز همکلاسی های مهدشو بهتر از شما و باباش کشیده فدای شعر خوندنش ببوسش از طرف من صبا جون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
آره الهام جونم من فقط بلدم خونه بکشمکاستها بیشترش برای پدرشه یادته نوارها رو در میاوردیم و باهاشون پرده درست میکردیم واسه پنجره ی کلاسمون؟؟؟نمیدونم شاید شما از این خلاقیتها نداشتیندیگه ببین بچم چه تلاشی کرده که منو خوشگل بکشههمکلاسیهاشم که به قول مریمی پیشی شدن انگارفدات شم عزیزم.ایشا...آینده ای خوب و سرشار از موفقیت پیش روی فرزندانمون باشه
مریم مامان آیدین
12 بهمن 93 13:30
خوب تونستم بیام دوستم به نظر من اعتماد به نفس صدرا جونم اصلا هم مشکلی نداره...ماشلا خیلی هم خوبه رو بچمون عیت نزار میدونی شاید هم این رفتارش تو مهد جلب توجه مربیش باشه....که پسر خوب و عزیز مربی جدید باشه تا با اون هم همون رابطه خوب قبلی رو برقرار کنه شاید هم اعتراض به تعویض مربی....در هر صورت من اسن شیوه صدرا رو بیشتر میپسندم تا طغیان و حمله به خوراکی بقیه همین که میگی تو خونه و جمع خانوادگی و اقوام از پس همه برمیاد نشون میده بلده حقشو بگیره...پس نگران نباش...راستش آیدین از صدرا کوچیکتره ولی تو ارتباط با دوستان هر دوره پیشرفت داره...پارسال پارک مال خودش بود و شش ماه پیش با بعضی ها حال میکرد و بعشی ها نه و الان بچه میبینه کلا ضعف میکنه و همه رو دوست داره خدا شش ماه دیگه رو رحم کنه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
آره عزیزم اول سال خیلی خوب با سعیده جون ارتباط برقرار میکرد ولی بعد از رفتن سعیده دیگه نخواست قبول کنه تغییر وضعیتو و یه جورایی با این احساس گناه که شلوغی بچه ها باعث رفتن خاله سعیده شده از شلوغی کردن میترسه و فک میکنم نمیخواد قضیه تکرار بشهالبته خودم هم اصلا دوست ندارم جزو بچه هایی باشه که همه ی مامانها دنبال مامانش بگردن و بهش بگن چرا بچه تون اینجوریه؟؟قربون محبتت عزیزم.آیدین جونی که ماشا...حرف نداره بذار یه سوسن پیدا کنه بعد میفهمی
مریم مامان آیدین
12 بهمن 93 13:35
خووووب...نقاشی هارو ببین خیییلی خوشگل کشیدتت...اصلا بهت حال داده اساسی...راستشو بگو چه باجی بهش دادی تورو اینجوری بکشه و همسری رو اونجوری جدای از شوخی فکر کنم خصوصا اون نیش باز نقاشیش از تو کاملا نشون میده صدرا همه سعیشو کرده تصویری که از مامانش تو ذهنشه درست پیاده کنه و عاااااااااااااالی بود....انقدر دوست دارم یه روز ایدین منو بکشه....خییییییییییلی بهت حسودیم شد دوستم...خیییییییییییییلی اون نقاشی با آبرنگ همتا تو باشی تو خلاقیت بچه دخالت نکنی....خدایی چه حسی داشتی هنرنماییت رو حال میداد؟؟قربونش برم با اون تمرکزش واااااااااااای اون لامپه تو چرخ گوشت بود؟؟؟؟یعنی بیست بود....دقیقا انگار اختراع زده
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ای خواهر خودش بهم گفت:مامان من تو رو خوشگل میکشمتصویر ذهنی باباش مربعیهتصخیر من نیست کهایشا...همین روزا آیدین جونی شما رو میکشه با گوشهای مخملیتا بعد ببینی چه حالی میده گوش بلبلیخواهر مگه میذاشت من خلاقیت از خودم در وکنم؟؟؟هی قلم مو رو ازم میگرفتلامپو وقتی خودم دیدم فکم افتاداز تو کابینت لامپو درآورده و زده بود تو چرخ گوشت
ایراندخت
12 بهمن 93 13:42
سلام بر مامان کیانا و صدرا خوبی خواهری؟ دسته گلاتون خوبند ایشالا؟ خوش اومدی مهربونم, خداروشکر که خوشتون اومده؛ ممنون عزیزم الهی! فدای زهرا جان و زرا فرزام که منو شرمنده کردند, و ی دنیا سپاس بخاطر حضورتون تشکر خواهری؛ زیر سایه شما و دیگر مهربانانم, بهترین تولدیه که داشتم؛ آنهم با حضور شما , ایشالا که بتونم محبت شما و سایر دوستان رو جبران کنم [بوسه][بوسه][بوسه]
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام بر دختیران خوبمخوشحالم از آشنایی با شما به واسطه ی این تولد زیبا
مریم مامان آیدین
12 بهمن 93 13:42
و اون کاست ها.....منو برد به دوران دبیرستانم و قبلترش.....یادش بخیر خودش اینجوری چیده؟؟؟؟خیییلی خوبه...خصوصا اون جدا شدن مسیر و خونه ساختن هااا....آفرین راستی همینقدر بل بل گوشی یا صدرا برات گوشواره کشیده....بابا فهمیدیم گوشواره داری کیانارو هم خیییلی ناز کشیده...خصوصا اون قدبلندی و کشیدگی و دکمه ها.....قربونش و اون دوتانی که تو مهد کشیده....احتمالا گربه نیستن....واااااااااااااای قشنگ معلومه هرچی تو ذهنش بوده کشیده و تقلید نکرده و شعر خوندنش.... چشمت روشن خواهر....سوسن کیه؟؟؟تازه معلومه بهش لطف هم داره و مثل طلبکارا نمیشه!!!و خیلی هم مهربونه خواهر ببین کی بهت گفتم....این پسرت به عمد تو مهد برای اخترا ضعف میکنه...همش سیاسته
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ای خواهر خودمم نمیدونم چرا گوش دراز کشیده منونه بابا من چند وقته گوشواره هامو درآوردم ولی این گوشها خیلی خنده داره هابله عزیزم کاستها رو خودشم چیده ولی من بدبخت هم چندین بار کمکش کردم چون هی دیواراش خراب میشدهکیانا که از دستش عصبانی شد و گفت:من این شکلیم؟؟؟ها ها ها!!!!خواهر یکی از بچه ها اصلا انگار محوهسوسن خانم خیلی تو دل آقا صدرا جا داره و جزو اولین شعرهایی بوده که تابستون از مهد یاد گرفته حالا میذارم براتونچی بگم خواهر!!امروزم به دوست دخترش که نمیدونه اسمش چیه پفیلا داده و اونم قول داده واسه صدرا خوراکی بیاره
مامان ریحانه
12 بهمن 93 21:09
سلام خواهر جان میگما تو چقدر حوصله داری ها این کامنتا رو چرا تاییدش نمی کنی آهااااااا فکر کنم داری خونه تکونی میکنی فرصت نداری درسته
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
نه بابا!!!خونه تکونی که نه آبجی جونم ولی یه خورده درگیر بودم این روزها
مامان مریم
13 بهمن 93 0:32
دوستم کجایی؟؟؟؟ دارم نگرانت میشم...همیشه زود کامنتهاتو تایید میکردی... کیانا خوبه؟؟؟ امیدورام همه سلامت باشین
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
همین جام عزیزم.کمی درگیر بودم.فدات شم.ممنونم خوبیم
آقا زاده
13 بهمن 93 10:48
بعصی از بچه ها همینطورن تو خونه ماشالله زبون دراز اما بیرون..... اما بازم خوبه دست دلباز ه این آقا پسر گل
مامان ریحانه
13 بهمن 93 17:32
سلام خواهر من قبل از این کامنتی که تاییدش کردی دو سه تا کامنت گذاشته بودم الان دیدم هیچ کدوم نیستن یعنی چی شده عااااااااایا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام ریحان جونم.فدات همشون هستن تازه الان دارم به داد کامنهام میرسم
مهرتابان
13 بهمن 93 20:48
سلام عزیزم خلاقیت صدرا واقعا بالاست
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام گلم
الهام مامان علیرضا
14 بهمن 93 15:43
راستش ما از این خلاقیت های کاستی نداشتیم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
گفتم نداشتید
رنگارنگ
15 بهمن 93 8:57
به به عجب ساخت و ساز هایی احسنت به صدرا جون مهندس اینده
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم عزیزم.خواهر جون من اصلا نمیتونم واسه شما کامنت بذارم یعنی اصلا ارسال نمیشه که نمیشه!!!!چرا نمیدونمخلاصه فک نکنی پستها رو ندیدم ولی شرمنده که نتونستم ارسال کنم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 بهمن 93 20:11
سلام عزیزم فدات بشم که وقتی کم پیدا میشم خوب می تونی حدس بزنی حال واحوالات منو بابا یه لباس مجلسی دین ومذهب منو ازم گرفته گرفتارشم تمام هم نمیشه محمد رضا هم حساسیت داره این جا یه گرد وغبار شدید اومده بود ما هم در فضای آزاد بیرون برا تفریح رفته بودیم بچه دچار سرفه شدید شد که دکتر گفت اگه ظرف 12 ساعت سرفه ش کم نشد باید بستری بشه که خدارا شکر سرفه ش کنترل شد نمیدونم چکار کنم الان چندشب هست می خوام بیام آپ کنم ولی نمیشه اما به فکرتون هستم به آینده امیدوارم روزها که بلندتر بشه شاید به کارهام بهتر بتونم رسیدگی کنم ممنونم که به یادمی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام ناهییدی جونمخواهر میدونستم باز گرفتار شدی واسه همینم اومدم ببینم چه خبرهایشا...به زودی و به خوبی از عهده اش بر میای.شاد باشی گلم
مامان ریحانه
15 بهمن 93 22:56
سلام خواهر خوبی ، بچه های گلت خوبن چه خبرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سرفه های کیانا جون خوب شد انشالله همیشه خوب باشید شبت شیک و قشنگ
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونم گلم.میام برات توضیح میدممرسی عزیزم
بابا و مامان
16 بهمن 93 6:12
فدای شما پسری خلاق و باهوش ماشالاه هنرمند مامان ببین کی گفتم اگه این پسر ماشالاه باهوش مخترع نشد
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت عزیزم و ممنونم از لطفت
بابا و مامان
16 بهمن 93 6:13
عزیزم بعضی بچه ها همینطور هستند نگرانی نداره پارسا تو خونه قلدری می کنه برا خواهرش اما بیرون از خونه نمی تون در برابر بچه های کوچکتر از خودشم دفاع کنه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ولی من ناراحتم میخوام بتونه دفاع کنهخواهر تا موقعی که اینا رو بزرگ کنیم اووووووووووووووووووووه خودمون چی بکشیم
مامان مریم
17 بهمن 93 11:16
سلااااااااااااااااام...دوست جونم من تازه بیدار شدم ولی صبح عالی بخیر ببخش دیر اومدم....تعطیلاته و مریم گم و گوووور خصوصیتو بچک دوستم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.خوش بگذره تعطیلات مریمی جونم
مامان مریم
17 بهمن 93 11:19
راستی.....تو بزرگ میشی...من بزرگتر!!! خیییلی بابت سوتی ام خندیدم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خب حالا خدا رو شکر گرفتی چی شد
مامان ناهید
17 بهمن 93 12:16
خصوصیتو چک کن داغ داغ
مامان ریحانه
18 بهمن 93 10:55
من که رمز ندارم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
رمزو برات گذاشتم عزیزم
مامان سمیه
18 بهمن 93 19:15
سلام ......آفرین به صدرا واین سازه های بینظیرش
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.چه عجب سمیه بانو.بابا قهری با ما؟؟؟؟البته مدتیه بنده هم با چراغ خاموش میام پیشتببوس ثمین جون نازمو
لي لي
19 بهمن 93 3:03
سلام خواهرم خوبي شديداً دلتنگتونم گلاي نازم و ببوس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام بر لی لی جانم که غیبت کبری داشتهخواهر!!!!تو مطمئنی که حالتون خوبه؟؟؟عجبا!!!
لي لي
19 بهمن 93 15:00
سلام عشقم فداي تو بشم مهربونم انقدر اتفاقاي بد و خوب كنار هم برام افتاده كه نميدونم از كجا شروع به گفتن كنم خواهر دلم خيلي برات تنگ شده خواهر جونم خيلي انشالله هميشه زنده و سلامت باشي و سايه ات بالاي سر گلاي نازت
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت برم لی لی جونم.همینکه خوبید و سلامت خیلی مهمهفدات شم خودم
لي لي
20 بهمن 93 2:54
عشقمين مفصللللل
مونا
20 بهمن 93 12:56
سلام معلم نمونه و مادر مهربون. ممنونم که بهم سرزدی. خیلی بزرگوارین. بچه های گلت خوبن؟ما که چندین و چند ماه درگیر سرفه بودیم.... درمورد بخور سرد هم پرسیده بودین آره عزیزم داریم. امیدوارم گلااااای عزیزت هیچوقت مریض نشن و سرفه دست از سر همه این بچه ها برداره. در باره صدرای عزیزم رفتار علی هم در مهد مثل صدراست و البته از وقتی مربی مهدش عوض شده نتوتسته ارتباط برقرار کنه با مربی جدید و من خیلی نگرانم . طوریه که علی بهمن رو ترجیح دادیم مهد نره از بس که صبحها گریه و زاری میکرد.... حالا خدا رو شکر صدرای نااااز ما عاقلتره...پست رمزدارت رو هم نتونستم بخونم چونر مزی از قبل نداشتم. انشالا که همیشه لباتون پرخنده باشه. کمی وکاستی ما رو ببخش و بذار پای مشغله های بیشمااااار بچه داری!دختر گلممممم و پسر عزیزمممم رو ببوووووووس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونم از لطفت گلممرسی عزیزم پس شما هم مدتها طول کشیده؟؟؟واقعا سخته و بد و میمونیم چیکار کنیمپس علی جونم مثل صدراست؟؟؟مربیشونم عوض شده؟چه تفاهمی خواهر!!!البته علی جون کوچیکتره و به مراتب حساستر.ولی ایشا...بعد از عید با خوب شدن هوا و کم شدن ویروسها علاقه اش هم به مهد بیشتر میشهممنونم عزیزم.خوشحال شدم از حضورت شما هم همیشه سالم و سلامت و شاد باشید.بوس برای علی جون و باران جون
آجی فاطمه
20 بهمن 93 14:37
سلام مرضیه جون مرسی که پیگیر احوالم هستی بالاخره بعد از کلی حرص خوردن تاریخ دفاعم مشخص شد 27بهمن ساعت 13 خوشحال میشم تشریف بیارین مطمئنم برام دعا میکنید چون انرژی هاش بهم رسیده که توانستم تا اینجا پیش بیام انشالا نمره خوبی داور بهم بده که خستگیا از تنم در بیاد میبوسمتون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.خواهش میکنمخب پس نزدیکه...ایشا....دفاع خوبی داری و نمره ی خوبی هم میگیری و بعدم نوبت یادت نره ها!!!!
مامان فاطمه
20 بهمن 93 16:29
سلام به شما پیوستیم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.بسی شادمان گشتم ولی آدرست باز نشد!!!چرا؟؟؟خدا از دست تو فاطمه مونا جون بهم گفت آدرستو نی نی وبلیگ زده بودیمرسی مونا جون.درستش کردم و رفتم پیش ماهک خانم
مونا
20 بهمن 93 20:09
دوست گلم آدرس مامان فاطمه برای اینوباز نشد چون بجای niniweblogنوشتهniniweblig
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
اصلا دقت نکردم.مرسی عزیزم
مامان فاطمه
21 بهمن 93 0:22
سلام عزیزم من همون مامان ریحان بیدم ها خوبی؟ کمتر میایی پیشمون!منم این مدت درگیر یسنا بودم نتونستم بیام الانم گفتم بیام سلامی کنم بعد وقت کردم میام پستها رو میخونمصدرا و کیانا رو ببوس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.آره دیگه از وقتی رفتی وب یسنایی اسمتم دیدمخواهر جونم بهت سر میزنم ولی خیلی گرفتار مریضی بچه ها شدم.صدرا اصلا این هفته نتونست مهد بره و میشه گفت امروز یه نمه فقط یه نمه بهترهببوس یسنایی جونمو