صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

زمیـــن!!!!

1393/11/8 10:45
356 بازدید
اشتراک گذاری

و اما سلام و وقت بخیرمحبتچطورین؟میبینم که بد زمونه ای شده خواهرا!!!از خوانندگان خاموش که کلا بگذریم دوستان چراغ روشن هم فقط اگه پست جدید بذاری میان و حرفها و کامنتها رد و بدل میشه ولی وای به روزی که پست نذاریخطاهیشکی یادش نمیاد که تو هم هستی و اینجا میشه خلوتگه یارچشمکبگذریم این روزها حال و حوصله ی درست درمون ندارم و خواستم سر شما طفلیها خالی کنمخندونکو اما خیلی نگران بحران کم آبی هستم و این خشکی هوا در سردترین ماه سال به شدت آزارم میده و واقعا نگرانم میکنهگریهیاد قدیما میفتم که چنان برف میبارید که وقتی پشت بومها رو پارو میکردن و برفها رو میریختن وسط حیاط یا تو کوچه ها یه سر سره ی حسابی واسمون درست میشد و تا چند هفته هم سر پا بود و کم کم آب میشد و وای که چه حالی میکردیم وقتی از اون بالا سر میخوردیم و میومدیم پایین.نوک بینیهامون قرمز و از سردی هوا لپهامون لبویی میشد و دستامون بی حس ولی خسته نمیشدیم و مثل حالا هم نبود که با یه باد بچه های تیتیشمون سرما میخورن و صدای سرفه های پیرمردیشون گوش فلکو کر میکنهترسویادمه سال اول خدمتم تو روستایی که با همسر جانمون بودیم اونقدر برف اومده بود که همسری با بچه ها یک فیل گنده حجم دار درست کردن و چقدر هم خوشگل بودفرشته(نمیدونم شکلک رویا رو پیدا نکردم فرشته گذاشتمخنده)خلاصه اون زمونها بابام تعریف میکردند که وقتی برف میومده اونقدر زیاد بوده که مردم از بین برفها تونل درست میکردند و برای رفت و آمدشون از یه تونل برفی خوشگل رد میشدن مثل اسکیموهامتنظر(رویا پیدا شد.نگران نباشین)آره صدرا جون،کیانا جون، آیدین جون، علیرضا جون، نازنین جون،فاطمه و محمدرضا جون،ماهرخ جون،محیا و یسنا جون،آوا جون و همه ی بچه های خوشگل و نازنازی از همه تون معذرت میخوایم.ما به زمین بد کردیم خیلی بد...جنگلها رو سوزوندیم و درختها رو قطع کردیم و خونه و آسمون خراش ساختیم.دریاچه ها رو خشک کردیم... ماهیها رو کشتیم... آبها ی زیرزمینیو تموم کردیم.هوا رو آلوده کردیم و لایه ی ازن رو سوراخ کردیم...کارخونه ساختیم و با هاش خروار خروار ماشین فرستادیم تو شهرا و فاتحه ی دشتهای سرسبز و گلها و همه ی زیباییها رو خوندیم.ما معذرت میخوایم و میخوایم قول بدیم که به شما عزیزانمون یاد بدیم که با زمین مهربون باشین.به شما یاد بدیم که به خورشید مهربون سلام کنین و قدر آب گوارا رو بدونین.دوستتون داریم و فقط به عشق شما و فقط به خاطر اینکه شما هوای تمیزتر تنفس کنین حواسمونو بیشتر جمع میکنیم.قول میدیمزیبادوستان خوبم اصلا قرار نبود که من این مطالبو بنویسم و هدفم اصلا یه چیز دیگه بود ولی این حرفها خودشون از یه دل پردرد برخاست و نمیدونم شاید به مصداق این تک بیت که میگه:سخن کز دل برآید    لاجرم بر دل نشیند    به دل شما دوستان گلم هم بشینه.شاد باشید و سرفراز و روزتون باشکوهمحبت

خانه ای ساخته ایم با گل یاس سپید.....

صدرا

آرامدوستان خوبم اگه دوست دارین این شعرو به زبون صدرایی گوش کنید روی عکسش کلیک کنیدآرام

پسندها (6)

نظرات (22)

پریسا
8 بهمن 93 11:10
خدا نی نی های شما روهم حفظ کنه ان شاالله به ما هم سر بزنید
مامان ریحانه
8 بهمن 93 11:16
ای خواهر جان واقعا راست میگی شرمنده اما باور کن این وروجک ما برامون خواب و خوراک نذاشته یه مدتی درگیر مشکلش بودیم که شما عزیز دل هم بر اون واقفی و تو قسمت پرسش و پاسخ بهم جواب داده بود که ای دستت درد نکنه خواهر با اون راهنماییا خوبت که چقدر به کارمون اومد و خدا رو شکر یکی دو روزی به روال قبل برگشته خواهر جان دیگه جدی جدی لازمه یه مطب بزنی ما که ایمان آوردیم به پزشکیتان برای آن نسخه ی پر و پیمونی که برای نازنین پیچیدی الانم که دارم برات نظر میذارم گیج گیجم دیشب تا ساعت 2 بیدار بودم از دست نازنین به خدا کار هرشبشه هر جوری هم برنامه ریزی کردم بازم ساعت 2 میخوابه دلم خوش بود روزای دیگه صبحها میخوابید و منم بعد از رفتن پوریا و همسرم می خوابیدم اما امروز خواهر هی پوریا تق توق کرد هر چی بال بال زدم پوریا یواش نازنین بیدار میشه گوش نکرد آخرشم بیدار شد و تا خود الان بیدار مگه گذاشت من بخوابم تا چشم گرم میشد ثانیه ای یه چیزی می خواست می خواستم سرمو از دستش بکوبم به دیوار یعنی الان کلافه ی کلافم عزیزم بقیه در کامنت بعدی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
الهی!!!عزیزمی ریحانه جونم.عسلم شوخی بود و از روی بی حوصلگی یه چیزی گفتم و ببخشید اذیتتون کردمخدا رو شکر بهتر شده ولی ریحان جونم ادامه بده به رژیمش و تا مدتی بذار روده هاش فعال بشن و از تنبلی دربیانمیدونم خیلی سخته بی خوابیایشا...تنظیم میشه خوابشفدای مهربونیت گلم
مامان ریحانه
8 بهمن 93 11:27
میگم بعد از این وراجیهای من گل گفتی در مورد زمین منم چقدر دلم گرفت منم اون برفها یادم همونایی که روش سر می خوردیم و یه وقتایی تالاپی می خوردیم زمین یادش به خیر یه وقتایی حتی تا چند سال پیش نزدیک باغ بابام اینا چند تا باغ سرسبز و قشنگ بود وقت بهار که میشد بوی شکوفه های بادوم هوش از سرمون می برد اما کم کم صاحبان اون باغها آسمونی شدند و وراث هم به طمع پول باغها رو فروختند و اونایی هم که خریدند درختها رو آنقدر آب ندادن تا خشک شدن و بعد اون درختهای ناز و زیبا رو بریدند و به جای اون باغهای زیبا تالار عروسی درست کردن و حالا وقتی ما میریم توی باغ صدای لی لی لی لی عروسی به گوشمون میرسه به جای زمزمه ی جویبار و بوی عطر و ادکلن مهمونا به جای عطر گلهای بهاری درختان آره عزیزم یه زیبایی مصنوعی و واقعا مقصر همه ی این بلاهایی که داره به سرمون میاد خودمونیم خودمون و چقدر باید خجالت زده بچه هامون بشیم آنوقت که زمین و زیباییهاشو از ما بخواهند عزیزم خیلی حرفیدم ببخش و ببوس کیانا و صدرایی قشنگ و خوش صدا رو
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
واقعا درسته ریحانه جونراست میگی در مورد از بین بردن باغها و درختهای خوشگلخیلی تاسف برانگیزه و باید جوابگو باشیمقربونت برم عزیزم.خیلی خوشحال شدم از حضورت.فدات شما هم ببوس بچه های گلتو
مریم مامان آیدین
8 بهمن 93 11:31
سلام دوست خوووووبم....چطورین کیانا جونم و صدرا جونی خوبن راستش من کمتر میام نت...میخوام بیشتر با پسری باشم...همین الان دارم برات تایپ میکنم و پای مبارکم رو میز داره با آیدین بازی میکنه واااااااااااااای دست گذاشتی رو دل من کجا رفت اون برف بازی ها ما هم تو کوچه از برف های پارو شده از پشت بوم ها تونل درست میکردیم....از روش سر میخوردیم و از توش رفت و آمد میکردیم....سرما خودگی هم نبود.....چون هرچی مرضه از این هوای آلوده میاد که اون موقع نبود
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
عزیزم گفتم که حالم گرفته بود خواستم شما رو اذیت کنم چون زورم بهتون میرسیدخدا!!!فدای آیدین جونی با اون لنگ بازیشمریم یه فیلم از لنگت بگیر بذار برامونای خواهر تموم شد اون دوران تموم تموم تموم
مریم مامان آیدین
8 بهمن 93 11:37
میدونی دوستم....ما تو یه کوچه خیییییییلی بلند و درست چند تا مونده به اخر کوچه زندگی میکردیم...تو ان کوچه خییییییییییییییلی بلند فقط یکی از همسایه ها ماشین داشت....هرکی مریض میشد و درد زایمنش میگرفت ...شب و نیمه شب مهمون ممد آقا بود مامان و باباها نگران این نبودن بچه هارو تو کوچه ماشین زیر بگیره...اصلا ماشین کجا بودا انقدر... کل کوچه باااااز بود و دست ما بچه ها....جلوی هرخونه یه پله بود برای بالا بلندی بازی.....و احیانا نشستن مامان ها... چند وقت پیش با ماشین از اون کوچه رد شدم....جای پارک پیدا نکردم!!!انقدر هردو طرف ماشین پارک بود اون هم ساعت 11 صبح که باید همه سرکارشون باشن اصلا نمیشد از کوچه رد شد!!! قید دیدن همسایه های قدیمی رو زدیم...الان با این همه مشین که بیرونه و بلایی که سرلایه اوزون آوردیم و آلودگی که همه جارو گرفته و کثافتی که تو دریاست و این همه کارخونه و دود و .....اگه یه روی اینارو برای پسرم تعریف کنم مگخ باورش میشه؟؟؟؟واقعا مگه چند سال گذشته؟؟؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر باور کن باور نمیکنن.اصلا اینا میدونن برف چیه؟؟؟بازی تو کوچه با یه عالمه بچه ی همسن خودت...بدو بدو...گاری و فرغون سواری...یاد باد آن روزگاران یاد باد
مریم مامان آیدین
8 بهمن 93 11:39
شعر صدرایی نانازم رو گوش کردم....خییلی قشنگ و شمرده میخونه انگار صداش گرفته و تو دماغی حرف میزنه...تو همین ایان بیماری صداشو ضبط کردی؟ ای جووووووووونم که انقدر خوب و درست و تلفظ شیرین خوندش....قربونت برم صدرا جووووووووووووووووووووونم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت مریمی جونم.آره خواهر صداش گرفته بود البته کلا تو مماغی تره بچم
مریم مامان آیدین
8 بهمن 93 11:41
ای واااااااااااااااااااااااای ببینم کامنت های من رسید؟؟؟؟؟؟ الان که اومدم از وبت بیرون دیدم صفحه نظر دهی وبت برام بازه!!!! پس من این کامنتهارو برای کی فرستادم!!!!!!!!!!! زود تایید کن ببینم اومده یا به یکی دیگه دادمشون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
نه بابا رسیده بهم
الهام مامان علیرضا
8 بهمن 93 12:05
داغ دلم و تازه کردی خواهر یادش بخیر منم خاطرات بسیار خوبی از اون دوران دارم چه برفی می اومد. ولی الان چقدر بی برکتی اومده نمی دونم امسال دیگه باید با بی آبی چه کنیم؟! آلودگی هوا رو که نگو! من چند روزه که گلوم می سوزه علیرضا هم که مداوم سرفه می کنه. بازم طرف شما، امسال بیشتر از تهران برف و بارون اومد. اینجا که فاجعه ست واقعا ما باید از بچه ها عذر خواهی کنیم که زیاده خواه شدیم و به حق خودمون قانع نیستیم! از این که به راحتی مال حروم و وارد زندگیمون می کنیم! از این که اون جور که باید به یاد خدا نیستیم! از این که اطرافیانِ نیازمندِ کمک مون رو از یاد بردیم و فقط به فکر خودمون هستیم! و نتیجه اش شده این همه بی برکتی من که هر روز تو مسیر مهد به علیرضا میگم:"خدایا بارون بیاد" مگه خدا به حق دعای این بچه ها بارون رحمتش رو بفرسته
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
الهام جون یادته واقعا برفهای سنگین اون زمانای خواهر همه چی به هم ریخته و بیچاره دنیا هم مونده با ما آدمها چیکار کنهخدا کنه بارون ببارهامسال این طرفها هم اوضاع خوب نیست ابرها میان ولی زود پر پر میشن
الهام مامان علیرضا
8 بهمن 93 12:06
از شنیدن صدای پسری هم خیلی سرحال شدم ببوسش از طرف من
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم عزیزم
رنگارنگ
8 بهمن 93 17:30
سلام خانم گل ممنون از شما که با نوشته هاتون ما رو به گذشته می برید و خاطره های خوبمون رو زنده می کنید اما بچه های الان ...... ایا این روزها برایشان خاطره های خوبی می شود یا نه ...امیدواریم منم اپم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.خواهش میکنم عزیزماونروز هم اومدم وبتون نظرمو تایید نمیکردمنظور ارسال نمیشدچشم میرسم خدمتتونخواهر خدا کنه یه خاطرات خوب از برف و بارون واسه این بچه های فعلی هم پیش بیاد
مریم مامان آیدین
8 بهمن 93 19:28
کجاییییییییییییییییییییییی؟؟؟ خوبه نوشتم زود تایید کن ببینم کامنت هام به خودت رسیده یا فرستادم واسه کس دیگه و بی خبرم یه خانوم خونه این موقع شب کجاست؟؟ نگو پی خونه و زندگی و شوهرداری و بچه داری که باورم نمیشه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ای خواهر گرفتار زندگینه بابا اومده واسه خودم.اومدم برات نوشتم.فدات شم من
مریم مامان آیدین
9 بهمن 93 12:19
کجا رسیده بهت؟؟؟ دو یا سه تا دیگه قبل این اولی بود!!! یعنی به کی فرستادم من آخه؟؟؟؟؟؟ برم دست به دامن کی بشم الان؟؟؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
واقعا؟؟؟نه دیگه نرسیده برامچی نوشته بودی واسم؟؟؟خب عیب نداره وقتی لنگ بازی میکنی همینه دیگه
مامان مریم
9 بهمن 93 12:20
محو بشی تو....تازه داری تایید میکنی؟؟؟ ای وااااقعا محو بشی.....نمیگی من از دیروز استرس دارم ایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
الهی!!!خوشم میاد از این اصطلاح تودختر.... خیر سرم دیشب کارت کشیدم بعد گذاشتم کیفم شکست امروز از صبح علاف بانک بودم و کارت جدید گرفتم
مامان ناهید
9 بهمن 93 14:50
سلام به دوست خوب ومهربانم به خواهر خوبم که تو این مدت که نبودم بازم مثل همیشه فراموشم نکرد وعذر می خوام از حضورش که این قدر دلگیر از دوستان مجازیش به خدا یه لحظه ازت غافل نبودم دیروز نتم شارژ شد ولی دیشب اومدم فقط تونستم کامنتهای پرمهرتونو تایید کنم از بد بیاری من محمد رضا کوچولو شده بود پشت سر هم از خواب می پرید وگریه می کرد تا اینکه مجبور شدم بیارم پایین تو بغلم بخوابونم تا خوابش برد بازم شرمنده گلم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.خوش اومدینه عزیزم دلگیر نیستم از هیچ کدومتون فقط خواستم حال گیری کنمقربونت برم عزیزم.آخی طفلی بدخواب شده حتمابه خدا ما راضی نیستیم که شما با سختی بیای نت!!فقط دلمون تنگ شده بود و بس
مامان ناهید
9 بهمن 93 14:54
اره واقعآ خیلی ما به دنیامون به زندگیمون به سرزمینمون ظلم کردیم در واقع به خودمون ظلم کردیم دیگه هیچ وقت مثل گذشته نمیشه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
زمین داره میمیره ناهید....داره خفه میشه
مامان ناهید
9 بهمن 93 14:54
اره حرفات حسابی به دل ما هم نشست شدیــــــــــــــــــد
مامان ناهید
9 بهمن 93 14:55
صدای صدرا جون خیلی خوشگل بود نمی دونی شنیدم چقدر خوشحال شدم من که نتونستم موفق به آپلود صدای بچه ها بشم با اینکه الهام جون خوب توضیح داده بودن میشه شما هم منو راهنمایی کنید؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت برم عزیزم.لطف داریآره منم از الهام جون یاد گرفتمحتما عزیزم منم دو سه بار اشتباه و خطا کردم تا درست شد و موفق شدم
مامان ناهید
9 بهمن 93 15:02
خوب دیگه چه خبر نمی دونی چقدر دلم براتون تنگ شده بود خواهر الان که حساب کردم به عید نزدیکیم وهیچ کاری نکردم کلی دوباره احساس خستگی می کنم تورو خدا دعام کن دیگه نمی تونم چه جواب مشتریهام بدم به زور پارچه هاشونو بهم میدن که بدوزم هرچی بهشون میگم والا بلا مشکلاتم اینه وقت نمیکنم میگن ما میایم کاراتو می کنیم شما برام بدوز آخه من چه جوابی بهشون بدم کی می تونه کار منو بکنه پارچه شونو می ذارن ومیرن دیوانه شدم از دست همه ببخشید ناراحتت کردم انشالله همه چیز درست بشه وشما هم به روحیه شاد وبشاش وتنی سالم به استقبال عید بروید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
عزیزم دیگه واقعا نباید سفارش قبول کنی چون واقعا خیاطی کاری سخت و ظریفه و اعصاب میخواد و وقت آزادایشا....جواب این مشریها رو بده و دیگه قبول نکن چون دوست ندارم دوست جونم خسته و کوفته بره استقبال عید
مهرتابان
11 بهمن 93 0:13
ای وای ،صدرایی؟ چرا خودت رو زندونی کردی خاله جان؟
مــــن
11 بهمن 93 19:50
چه نی نی جیگری دارین به وبمون سر بزنین ممنون میشیم نظر بدین
به نام پدر
18 بهمن 93 16:46
ما در حق فرزندانمان ظلم می کنیم و این گونه نباید زمین را پاسداشت
آیسان ، ترانه
20 بهمن 93 19:28
سلام اپم دوست داشتید سربزنید