صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

این چند روز....

1393/10/29 18:38
627 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان خوبم و وقتتون بخیرمحبتامید که همه شاداب و تندرست باشید و موفقآرامدوستان گلم تقریبا از یک هفته پیش درگیر سرماخوردگی بچه ها شدم و از اون جایی که خودم یه پا دکترمچشمک تلاش نمودم که بیماریشان را بهبود ببخشم و میتوان گفت تا حدی موفق هم بودمچشمکبله دوستان از چهارشنبه شب چشمان پسری چنان قرمز شد که باور کردنی نبود و مدام ترشح داشت به طوریکه چشمش به سختی باز میشد.کیانا هم سرفه های وحشتناک و هر دو یه مقداری تب.آبریزش بینی هم که دیگر بماند.خلاصه با استفاده از بخور و کتوتیفن و برونسبان و استامینوفن و در مورد کیانا 12 ساعتی کپسول سیفیکسیم البته فقط دو روزخندونکبیماری کنترل شد.اما کیانا کم و بیش سرفه هایی دارد که این یادگار هر ساله است و با این هوای متاسفانه سرد و خشک دور از انتظار نیست.صدرایی هم از امروز دیگر چشمانش قرمز نیست و از حالت ترشحی درآمدهراضیاگه با خودتون میگین ای بابا اگه ما جای شما بودیم میبردیمشون دکتر،پس گوش کنید:خب چیکار کنم خواهرا!!مگه دکترها چیز دیگه ای غیر از این تجویز میکردند؟؟؟همون اول میگن ویروسیه...حساسیته...باید دورش بگذره..خب منم همین تجویزها رو کردمخندونکتازه از فرنی و مسقطی که همون فرنی با نشاسته هستش هم غافل نشدمآراماما از خوابیدن پسری در ایام بیماری بگم که واقعا برامون بسیار جالب توجه بود.روز شنبه با وجودیکه صدرا خیلی حالش خوب نبود ولی مجبور بودیم ببریمش مهد.این شد که طبق معمول سر صبح از خونه زدیم بیرون و پسریو سپردیم مهد.ظهر که رفتم دنبالش دلم کباب شدگریهپسرکم چون دیده بود همه ی بچه ها رفتن کیف و کاپشن به دست نزدیک در خروجی سالن که تقریبا چسبیده به کلاسشونه وایستاده بود با ظاهری کاملا خسته و بی حال و چشمانی کماکان قرمزغمگینبا دیدن من به طرفم دوید و خدایی چند ثانیه ای نگذشت که مسئول تحویلشون هراسون اومد که ببینه صدرا کجاست؟؟؟خلاصه بنده خدا لباس و کفش صدرا رو پوشید و بهم گفت:خیلی سرماخورده...چشاشم قرمزه..منم گفتم آره مجبور بودم بیارمشخطاخب بقیه داستانو بریم ادامه مطلبچشمک

غمگینبرفی که خیلی خیلی زود تموم شد و رفت...غمگین

برف

بله!دستان ملتهب و داغ پسری در دستمان راهی خانه شدیم.که پسرمان گفت:مامان برام آب میخری؟؟؟من خیلی تشنمهگریهگریهگریهبچم چون اسمش روی لیوانش پاک شده بوده و همه ی لیوانها یک شکل نتونسته لیوانشو پیدا کنه و با اون سرماخوردگی و خشکی گلو عجیب تشنه مونده بودغمگینالبته از روز بعد یک لیوان جدید در کیف پسری گذاشتیم که تشنه نماندبغلاما از خواب پسری میخواستم بگم همون روز شنبه ساعت 3.5 پسری خوابش برد گفتیم چند روزه این بچه مریضه و خوب نخوابیده بذاریم سیر و کامل بخوابهخوابطبق معمول ساعت 7 شد و گفتیم کم کم بیدار میشه...ساعت 7.5 شد نشد...8.5 نشد...9 بردمش دستشویی و گفتم:پسرم پاشو دیگه باز شب خوابت نمیبره ها!!!گفت:میخوایم بریم خونه ی کی؟؟گفتم:هیچ جا نمیریم پسرم.شبه الان.گفت:پس من میرم بخوابم.بعله پسری خوابید و نیمه های شب ساعت 1.5 2 از من یه لیوان آب خواست و بعد از خوردن آب گفت:من خواب دوست دارم و باز خوابید تا ساعت 6 صبحتعجباز سه و نیم امروز عصر تا شش فردا صبحراضیاما میگن مادرها هیچ وقت آرامش ندارن...واقعا راست گفتن.مدام با خودم درگیر بودم و میگفتم نکنه زیادی بهش دارو دادم؟؟؟نکنه چیزیش شده بیدار نمیشه؟؟؟بماند که هر چندین دقیقه یکبار میرفتم پیشش و تنفسشو چک میکردم و تبشو بررسی مینمودمخطاخلاصه این هم از خواب عجیب صدرابوسبر عکس کیانا،که نمیدونست خواب اصلا چیه ولی این پسرمون ماشا...خوش خواب تشریف داره و جای بسی شادمانی ماستتشویقخب کم کم میخوام مطلبمو تموم کنم ولی اینم بگم که صدرای ما بس مهربان تشریف دارن و مدتهاست که خوراکیهایشان را به دوستانشان میدهند و خیلی هم خوشحالندمتفکرهمین امروز هم کیکشو داده به یه اختری(دختری)بیخود نیست میگن با دخترا خیلی خوب و مهربونه و بهش جایزم میدنخندونکدیروز هم با یه پسری نصف کرده کیکشو و گاهی این بچه ها اسم دارن و بسیاری اوقات بی نام هستندخندهامروز هم که پدر جان به دنبال پسری رفته دیده لپ گلی شده!!!ازش که پرسیدیم چی شده؟میگه:زنگ نقاشی من به آریا که دماغش اونروز حباب دراومده بود،گفتم نقاشیت قشنگه...بعد یاشار به من گفت:نقاشی تو زشته!!!من گفتم:نـــــه!!یاشار لپمو کشید...پدرجان پرسیدند:تو به خاله تون نگفتی یاشار لپتو کشیده؟میگه:مگه خاله مون چش نداره که ببینه!!!بله دیگه بچه اصلا باگذشت و مهربونه در حد وسعت دریاهاخندهبغلخب دوستان میدونم خسته تون کردم.دیروز میخواستم بنویسم حسش نبود.امروز دیگه گفتم خلاصه و مختصر مینویسم ولی این شد.چیکار کنیم دیگه...دوستتون دارم و شبتونم خوشمحبتراستی دوستان گلم یه سوال مطرح کردم تو پرسش و پاسخ تاییدش نکردنمتفکردر مورد مدلهای مانتوی اسپرت برای دختر 10 ساله بود که نمیدونم چرا مدیریت محترم تاییدش نکرد؟؟؟اما اگه مدل خاصی مد نظرتون بود که برای دخملی قشنگه ممنون میشم لینکشو بذارینآرامدیگه رفتم.بای بایبای بای

صدرا

صدرا

ساعت

صدرا

چشمکو اما اگه دوست دارین شعر باز تلفن زنگ میزنه رو بشنوین روی عکس پسری کلیک رنجه بفرماییدچشمک

صدرا

متن شعر:باز تلفن زنگ میزنه.....تو گوشم آهنگ میزنه.....من گوشیو برمیدارم...میگم الو سلام دارم....بابا جونم صداش میاد....صدای خنده هاش میاد....از پشت سیم به من میگه:....بزرگ شدی حالا دیگه...صدآفرین به پسرم....صدآفرین به دخترم....برات هدیه میخرممحبت

پسندها (5)

نظرات (23)

مامان ریحانه
29 دی 93 19:24
انشالله بلا دوره عزیزم من موندم این ویروس چکارش بود به چشمهای ناز این طفل معصومها نازنینم که چشمهاش شده بود قرمز قرمز بابا خواهر شما یه پا دکتریها آخه منم نازنینو که بردم بهش قطره ی کتوتیفن داد برا چشماش و با دوبار استفاده خوب خوب شد سرفه رو هم که نگو ما هنوزم باهاش دست و پنجه نرم می کنیم از عسل و آبلیمو گرفته تا چهار تخمه و به دونه خداییش اینا خیلی اثرش ار این داروهای شیمیایی بهتره خانمی انشالله که هر چه زودتر بهبودی حاصل میشه برای گلهای نازت
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم عزیزمنمیدونم خواهر!!!ویروسها هم یه جورایی قاطی کردنواقعا؟؟؟؟پس ریحانه جون لازم شد برم یه مطب بزنمموافقم عزیزم.بخور شلغم هم خیلی خوبه ولی خب بوش زیاد جالب نیستمرسی عزیزم.از لطف و محبتت ممنونم و متشکر
آجی فاطمه
29 دی 93 20:01
سلام عزیزم خوبی وای عزیزم ایشالا زود زود زود خوب بشن و مریضیا از بچه ها دور باشه ایشالا کیانا جون سرفه هاش بهتره؟ چرا دیگه از کیانا نمینویسی؟ دلم براش تنگ شده صدای اقا صدرا را هم گوش دادیم وقت کردی بیا برامون اموزششو بذار اخی عزیزم چه قدر لپش درد اومده .........................................یه بار فرناز تو مهد یه پسره لپو سفت گاز گرفته بود ...................................فرناز دیگه از مهد خوشش نیومد ودیگه نرفت افرین به این پسر مهربون و دوست داشتنی وخوش قلب
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام فاطمه جونم ممنونم عزیزم.راستش کیانا امسال سرش خیلی شلوغه و خودشم زیاد دوست نداره ازش چیزی بنویسم ولی بازم تو هر پست اسمش هست..مگه نه؟؟فدای مهربونیهات.چشم لینک آموزششو میذارم از دوست خوبم الهام جون یاد گرفتم واقعا؟؟؟چه پسر بدی!!!اصلا با اخترا مهربون نبوده!!!!الهی!طفلی فرناز جونم... لینک مد نظر عزیز دل: http://alirezanoori.niniweblog.com/post510.php
مونا
30 دی 93 0:36
سلام مامان دکتر. امیدوارم بچه های گلت خوب شده باشن.ماهم باسرفه بچه ها چند ماهیه گرفتاریم و انواع و اقسام شربتاروبهشون دادم. امیدوارم بارش رحمت الهی شروووووع بشه و بزودی تموم نشه تا مریضیا ازبین بره.انشالا. راستی اون تصویر حیاط مدرسه از مدرسه خودتونه؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.لطف دارین گلمما هم امیدواریم خانمی.واقعا وحشتناکه این خشکسالی شدیدعزیزم هر روز صبح به بچه ها میتونی عسل بدی مثلا تو چای ولرم بریز و بهشون بده واسه باران جونم نمیدونم چون زیر دوساله دادی بهش یا نه ولی برای علی جون حتما بده.مقاومت بدنو میبره بالاتر و برای سرفه هم بی تاثیر نیستآره عزیزم
الهام
30 دی 93 9:38
دمِ شما گرم دکتر جان تجویزتون هم بیسته بیست بود ایشالا که به زودی بهبودی کامل حاصل بشه ولی جرأت تون و عشقه با تجویز آمپول!من جرأت این یکی رو دیگه ندارم الهی بچه ها وقتی مریضند خیلی نیاز به محبت دارند برای همین با اون حالت اومده سمت تون خیلی هم ناز خوابیده شعرش هم خیلی عالی بود و این دفعه برام مفهوم تر بود و تا حدودی خوب متوجه شدم ولی بازم پیشنهادم اینه که کاش متن شعر رو می نوشتی علیرضا هم خیلی خوشش اومد و مرتب می گفت کیه که می خونه سازه ای که ساخته رو عشقه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم آبجیآمپول؟؟؟نه خواهر...آمپول تجویز نکردم...شاید نوشتم سیفیکسیم فک کردین آمپول تجویز کردم.کپسول سیفیکسیم به کیانا دادمای خواهر باورت میشه من خودم چنان از آمپول میترسم که مگه در حال موت باشم و نفهمم بهم آمپول زدنممنونم عزیزم.میخواستم بنویسم شعرشو وقت نشد و نتونستم.الهی!!فدای علیرضا جون بشم که خودش بهم یاد داد چطوری فایل صوتی بذارم
آقا زاده
30 دی 93 11:39
خدا را شکر که الان بهتر شدن
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
مرسی عزیزم
اقازاده
30 دی 93 11:42
قربون اون قلب مهربونت برم من
مریم مامان آیدین
30 دی 93 13:29
سلام دوستم خوبین؟ بچه ها بهتر شدن؟ ببخش که نبودم...خودم هم درگیر بودم...آیدینی از یکشنبه که چند باری بالا آورد حسابی مشغولم کرده بود و کلی ملافه و پتو شویی افتادم تا امروز که معده خودم حسابی آشوبه و فکر کنم من ازش گرفتم...البته اون خوب بشه....من تحمل میکنم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونممرسی گلم.این حرفها چیه؟؟؟الهی!چرا؟آیدینم سرما خورده؟یا دل درده؟؟فداش بشم.خودتم؟؟الهی هر دو زود زود خوب شین.الان میام پیشت
مریم مامان آیدین
30 دی 93 13:31
خیلی ناراحت شدم...خصوصا برای این همه مظلومیت صدرایی خداروشکر که بهتره...کیانا چی اون چطوره؟؟؟ بچه ها که مریض میشن آدم دلش میخواد خودش ده بار بدترشو بگیره و مریضیه اونارو نبینه...میفهممت دوستم....تازه تو که دو تا فرشته هات با هم مریض شدن ایشالا پست بعدی بنویسی کامل کامل خوب شدن
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
نمیدونم خواهر جون چرا حرفشو نمیزنه؟؟؟تو خونه مخ ما رو میبره و تو مهد از تشنگی هلاکهکیانا هم بهتره ولی هنوز درگیر سرفه هاستمرسی گلم و ممنونم عزیزم
مریم مامان آیدین
30 دی 93 13:33
بلاخره شما یه برف دشت کردین الهی قربون صدراجونم برم که انقدر مهربوووونه....هرچند لطفش بیشتر شامل حال خانوم ها بشه و شغرش....خییییییییییلی ناز میخونه....قربوووووووووووونش...باز هم میگم اونجاها که آب دهنش رو قورت میده و دوباره ادامه میده رو خیییییییییلی دوست دارم و در آخر از استاد بپرسین این پرتقاله حکمتش چی بود؟؟ ببوس دسته گلهاتو عزیزم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر جون فقط یه ساعت بارید.خیلی بده که زمین باهامون قهره و آسمونم همین طورفدات شم عزیزم.آره دیگه مدل صدراییهسرما خورده هم که بود و گلوش خشک میشدخواهر میگه:این رباتهبعد هم من پوستشو کندم دادم بخوره تا دفعه ی دیگه سوراخ سوراخش نکنه بیچاره روقربونت
مامان مریم
30 دی 93 17:23
سلام عزیزم....مرسی برای محبتت گلم کاش این موضوع خیار رو زودتر میگفتی....جمعه شب مهمونی بودیم و خونه مهرسا دوست آیدین....آیدین عمرا میوه نخور من وقتی دید مهرسا 6 بار خیار آورد من براش نصف کنم و نمک بزنم به عشق دوستش دوتا خیار خورد شنبه نیمه شب همه شامشو بالا آورد و تا صبح کلا معدش خالی شد.....یک شنبه هم جز کته چیزی نخورد...از دیروز حالش خوبه ولی امروز من معدم بدجور سنگینه و چیزی از صبح نخوردم و حالت تهوع دارم ولی آیدین خدارو شکر خوبه و من هم مهم نیست خوب میشم امروز فقط چون ایدین نمیزاشت بخوابم و کل اسباب بازی هاشو آورد تو تخت اومدم نت ولی فقط پیش تو اومدم چون بچه ها مریض بودن و نگرانشون بودم....خدارو شکر بهترن
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
الهی!!!اومدم پیشت گلم و همه چیزو گفتم.ولی دیر شده بودفدای مهربونیت مریم جونم
مامان ریحانه
30 دی 93 20:41
سلام عزیز دلم چه حال چه احوال قربون محبتت خواهر گلم اومدم جواب سلام شما رو تو خونه ی خودتون بدم مهمون نمیخوای عااااااااااایا خواهر عزیزم کیانا جون و صدرا جون خوبن انشالله که رفع کسالت شده عزیزم ببوس روی ماه گلای خوشگلتو
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام گلمفدات.چرا که نه؟؟ممنونم.مرسی مهربونم
مامان مبینا
1 بهمن 93 16:44
مامانی سلام الهی بلا به دور باشه. الان ناز گلا چطورن؟ ایشالله زود زود خوب بشن مامان دکتر مهربون. مبینای ما هم امسال چند باری شدید سر ما خورد. بووووووووووس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.خدا رو شکر بهترنمرسی خانمی.ممنونم از لطف شماایشا...دیگه سرما نمیخوره و حالش خوب خوب باشه
yasaman
2 بهمن 93 18:35
شما که ماشاالله یه پا دکترید دکترا بیان پیشتون آموزش ببینن شما ازم همین دکترا یاد گرفتی باشه نظرم رو هم تایید نکن خانم دکتر راستی مدرکتون رو از کجا گرفتید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
دوست عزیز فکر نمیکنم نوشته ی من باید اینطور شما رو به هم بریزه.100درصد بنده هم طبق تجویز پزشکان اقدام به خود درمانی میکنم و از طرفی هیچ وقت به طور مداوم این کار تکرار نمیشود و نخواهد شد.اما اگر مادر باشید و چندین سال مادری نموده باشید بیشتر متوجه منظورم میشوید که در بسیاری از اوقات با درمانهای خانگی جواب میگیریم و نیاز زیادی به درمانهای شیمیایی نیست.چرا نظرتونو تایید نکنم شما حرف بدی نزنید اما دچار سوءتفاهم شده اید.مدرکم را نیز از دانشگاه مادری گرفته ام.شاد باشید و سلامت.
مامان فاطمه
3 بهمن 93 10:45
خان دکتر اجاااااااااازه ما هم گلومون یه نمه درد میکنه چی تجویز میکنین؟؟؟؟ الانم که دارم کامنت میزارم برف میاداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا به به ما هم برف دیدیم خااااااااااااااانم دکتر گلوووووووووووووووووووووووم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.چطوری؟بابا تو که خودت بلدیولی واقعا اینو میگم:1-عسل بریز تو چایی ولرم و نوش جون کن.2-چای آویشن واسه خودت دم کن.3-شلغم و بخورشلغم یادت نره و حتما شلغم بخور.4-فرنی و حریره ی نشاسته هم عالیهخب همینا رو استفاده کن خوب میشی.از کلرید سدیم هم واسه شستن بینی و آب نمک ساده واسه قرقرهخوب بید؟؟
رنگارنگ
4 بهمن 93 10:16
سلام و وقت بخیر و به امید سلامتی بچه ها کیانا و صدرا جون ما هم این روزای سخت سرماخودگی را برای مهشید پشت سر گذاشتیم البته با دکتر و انتی بیوتیک به دلیل تب بالا واقعا سخت و غیر قابل تحمله ..مائده هم تازه درگیر شده خدا به خیر کنه این یکی رو سالم و تندرست و موفق باشید با پستی در همین زمینه اپم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.ممنونم عزیزم.طفلی مهشید جون ایشا....خوب خوب بشه و مائده جونم بهتر بشهاومدم
الهام
4 بهمن 93 11:22
سلام صبا بانو بیایید خصوصی
مامان فاطمه
4 بهمن 93 15:13
سلام خانم دکتر دست شما ندردد خیلی مفید بید ایمشالا جبران کنیم راستی کلاسا داره واسه ترم جدید شروع میشه گروه 4 و نیم به بالا ساعت 6تا7 عصر روزاش یکشنبه و 4شنبه 8بهمن اولین جلسس اگه خواستی آدرسم بهت میدم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
واقعا؟؟؟استفاده نمودی؟؟ممنونم عزیزم ولی من ترم تابستونی دوست دارم.یعنی الان للللللللرررررررررررررززززززززززززززز
مامان آنیسا
5 بهمن 93 7:43
خاله جون بلا دوره ایشالا بد ویروسی رو کاره همه بچه ها رو درگیر کرده
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت عزیزم.واقعا بد ویروسیه...اصلا انگار خود ویروسه مریضه و ...
مامان مبینا
6 بهمن 93 12:27
سلام سلام سلام منم اپیدممممممممم عزیزم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.میام حتما
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
11 بهمن 93 23:12
خانم دکتر این پستت حسابی منو خندوند از دست خوابهای صدرایی وبی قراری شما آخه بچه خواب دوست داره شما هم که نگرانید به خدا گاهی خنده م می گیره از دست حس مادرانه مون مثلآ من وقتی از دست فاطمه عصبانی میشم میگم برو تو اتاقت بیرون نیا اصلآ برو بگیر بخواب بعد چند وقیقه میرم می بینم چشماش سنگین شده داره خواب میره میگیرمش تو بغل ونمی ذارم بخوابه یا وقتی صداشون در نمیاد ساکت نشستن میگم هاااااااان چی شده ؟چرا ساکت نشستید میگه مامان چکار کنیم میگم پاشید بازی کنید بعد چند دقیقه کلافه میشم میگم بشینید سرجاتون خخخخخخخخخخ
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
این کامنت تو هم حسابی منو خندونددقیقا گاهی ما مامانا روان پریش میشیم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
11 بهمن 93 23:13
چه بد لپ بچه مو کشیدن آخی صدرایی جونم چقدر پوستت حساسه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر بس که میخوانش
yasaman
14 بهمن 93 17:16
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ...