صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

بهونه!!!!!

1393/10/20 17:41
701 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام در این هوای سرد و سوزناک زمستونی به شما دوستان خوب و مهربونممحبتسلام کیانا خانم و صدرا جونبوسبغلهوا واقعا سرده اما  متاسفانه خبری از برف و بارون نیست و این خیلی دردناک و ترسناکهگریهخدا کنه بارون بیاد و زمین تشنه سیراب بشه...خدا کنهزیباو اما صدرا جون میخوام باهات کمی جدی حرف بزنم و بهت هشدار بدمخندونکچند روزی هست که جنابعالی شروع کردی به بهانه گیریهایی کاملا متفاوت و اعصاب داغون کنعصبانیهر روز عصر که از خواب بیدار میشی یه حالی از من بیچاره میگیری که نگو و نپرس!!!!نمونه های عینی و صادق:هفته ی پیش فک کنم دوشنبه بود که  از خواب بیدار شدی و فرمودی:من آبشار میخوامگریهمنم اینجوریتعجبآبشار چیه پسر جان؟؟با گریه و اخم و تخم به بنده فهموندید که منظورتون تفنگ آب پاشهخندهحالا چی شده که پسری یهو هوس آبشار کرده؟بله!!!یاشار خان تفنگ آب پاششونو در روزی غیر از روز بازی به مهد کودک آوردندمتفکرو جنابعالی یک ریز میفرمودین:یاشار که اذیتم میکنه خاله مونو مگه چیکار کرده که مامانش براش آبشار خریده؟؟مگه من خوب نیستم که تو برام آبشار نمیخری؟خب من چیچار کنم که تو برام آبشار بخری؟؟گریهاین بهانه گیری حداقل یک ساعت و نیم طول کشید و من خسته هر چی میگم پسر جون الان نمیشه رفت بیرون..هوا تاریکه..من میترسم...میگفتی:خب من باهات میام تا نترسیعینکبعد هم زنگ زدی به بابا و ایشون هم آب پاکیو ریختن روی دست جناب و باز گریهروز بعد از مدرسه با دوستم پیاده اومدیم سمت خونه و بنده رفتم و یه تفنگ آب پاش ارزون و کوچولوخندهبرات خریدم.1-به خاطر اینکه زیادی آب اسراف نکنی ..2-به خاطر اینکه تفنگ بزرگ نبود چون فصل آب پاشی نیست الانخندونک3-دلم خواستقه قههبله به تفنگت رسیدی و مثلا قول دادی که روی کیانا آب نپاشی و خونه رو خیس نکنی و بری تو حیاط بریزی رو درختها ولی نمیگم چند درصدشو گوش کردیهیسحالا همون روز عصر از خواب بیدار شدی و میگی:مامان!الان شبه یا روزه؟میگم پسرم شبه ساعت هفت شده...یهوگریهگریهگریهخب چیه؟؟؟میگی:من نمیخوام شب باشه من میخوام روز باشهگریهمیگم پسر جان من چطوری برم شبو روز کنم؟میشه برم خورشیدو بیارم؟؟؟بعد فهمیدم دلیل جنابعالی چی بود!!!!دوست داشتی که روز باشه تا بتونی بری بیرون و با آب پاشت بازی کنیمتفکرنمونه های دیگری هم از بهونه گیریهای شما دارم که اگه بنویسم خیلی زیاد میشه فعلا اینارو داشته باشعینکالبته دیروز هم از صبح اونقدر روی اعصاب بودی که یه چند باری خواستم یه گوش مالی حسابی بهت بدم ولی خودمو کنترل نمودمکچلشانست گرفت که بابات خونه بود وگرنهشیطانو اما پسرجان دلیل اینهمه حرف زدنم این بود که بدونی اگرچه گاهی حالمو حسابی میگیری و مثل مته مخمو سوراخ سوراخ میکنی ولی بدون که دوستت دارم و بهونه گیریهاتم نمیتونه بهونه ای بشه که تو رو نخوام و از دستت عصبانی باشم.اما عزیزم یه خورده بیشتر گوش کن و یه کم کمتر بهونه بگیربغلو دوستان خوبم اگه دوست دارین کارها و بازیهای این روزهای صدرا رو ببینین بفرمایید بریم ادامه مطلبمحبت

چشمکادامه مطلب منتظر شماستچشمک

محبتصدرا در حال شمع بازیمحبت

صدرا

زیباچون پسرم خوب بوده خاله بهش جایزه دادهزیبا

فیل

چشمکگوسفندی از ساخته های مهد کودکچشمک

گوسفند

عینکاین جعبه ده روز است که در خانه ی ماست و شده همدم صدرایمانعینک

صدرا

صدرا

صدرا

صدرا

گریهنمایی از یاس کبود منگریه

صدرا

زبانبرج سازی صدرایی و خانه ای کاملا درهم برهمزبان

صدرا

محبتتمام دیروز و امروز وسایل پسری زیر میز بوده و هست.خونه ی پسرمه اونجامحبت

صدرا

آراماین سفره های پارچه ای که میبینید در و پنجره ی خونه ی پسری هستنآرام

صدرا

متفکرمادر جون!!همون اتو چیکاره ست اون وسط؟؟؟؟متفکر

صدرا

صدرا

سوالاین هم از آخرین اختراعات صدراییستسوال

صدرا

خب دوستان گلم!ممنونم که اومدین و پسرمونو دیدین و بهونه هاشم شنیدینچشمکشاد و خوشبخت و دلارام باشیدمحبت

پی نوشت:صدرا جونمون چون توی مهد کودک با اخترا(دخترا)مهربونه قراره خالش بهش جایزه بدهبغلخوش به حال خانمت پسر جونخندونک

پسندها (5)

نظرات (22)

مریم
20 دی 93 19:29
سلااااااااااااااااااااام.................... بابا از کی ندیدمت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دل شما برای ما تنگ نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام چرا عزیزم خیلی هم تنگ میشه.شما کدوم مریمی؟مریم دانشجو عایا؟؟؟بذار کارهای مامی جانت که تموم شد یه سور حسابی ازش میگیریم و همدیگرو یه رستوران خوب میبینیم
مریم
20 دی 93 19:31
آهاااااااااااااااااااااااااااا میخواستی بگی 10 روز ما یه چیزی خریدیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هههههههههههههههههههههه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
آره اصلا دقیقا منظورم همین بود
مامان ریحانه
20 دی 93 20:26
چه پسر بامزه ای داری خانومی به قول شما این بهونه گیریهاشون یه موقع هایی همچین آدمو کلافه می کنه منم یکی از این وروجکای بهانه گیرو دارم خوشحال میشم به کلبه ی مجازی من هم سر بزنید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم عزیزم.واقعا میدونم کلافگی یعنی چیچشم گلم.حتما میام
آجی فاطمه
20 دی 93 22:54
سلام خوبین؟ چه خبر؟ از دست صدرا حسابی مامانشو حرص داده خندم گرفته بود با این کاراش چه خونه خوشگلی داره ببوسش
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام قربونتخواهر دیروز هم ساعت یه ربع به هفت بیدار شده باز بهونه ی خوراکی گرفته!!!هر چی هم بهش پیشنهاد میدیم نمیخواد منو برده سر کوچه پاستیل گرفته البته چون بیرون کار داشتم رفتم وگرنه عمرا اگه به حرفش گوش میکردم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
21 دی 93 2:22
سلام عزیزم دو پست پشت سر هم ومن ندیدم هاااااااااان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ولی الان دیر وقته بعدا مفصلآ میام بفرمایید خصوصی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.بله دیگه خانم یادش نمیاد بیاد ببینه دوستش چیکار کردهناهید تو ساعت 2 شب خواب نداری خواهر؟؟؟صبح چطور بیدار میشی؟منتظرم.ممنونم بابت خصوصی
مامان ریحانه
21 دی 93 9:24
عزیزم ممنون از اینکه برام وقت گذاشتی با اجازتون شما رو لینک می کنم به امید دوستیهای بیشتر
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
لطف دارید گلم.امیدوارم خانمیخوشحال میشم
مامان ریحان
21 دی 93 10:53
سلام دوست جونی،عجب بهانه های جالبی میگیره این پسر شیرین زبونبالاخره تونستی شب رو روز کنیامیدوارم همیشه در کنار خانواده شاد باشی عزیزم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر جان خدا نصیبت کنه تا بفهمی چی میگمنه خواهر نمیدونم چیکارش کردم یادش رفت
الهام
21 دی 93 11:26
الهی! عجب بهانه های بنی اسرائیلی به نظر من چقدر کار بدی می کنند که اسباب بازی های متفاوت رو به بچه هاشون میدن که ببرن مهد! و بدتر از اون این که تو روزی غیر از روز "اسباب بازی آزاد"! من که هیچوقت اسباب بازی های آنچنانی به علیرضا نمیدم ببره که یه وقت بچه های دیگه درخواست غیر ممکنی از خانواده شون نداشته باشن شمع بازی هم بازیه خوبیه باید امتحان کنم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر منم حتی در مورد خوراکی بردنشم حساسم و چیز میز بیخود نمیدم بهش ببره.ولی دیشب منو برده سوپری یه بسته پاستیل برداشته که اصلا صدرا پاستیل دوست نداشت یه بسته ام از این چوب کوچولوها هستند که با کاکائو داخل یه ظرف بستنی میذارن(حال به هم زنی)که اصلا تا به حال براش نگرفتم برداشته چون بچه هاشون به قول خودش میارن مهدخواهر جون از همین تفنگها تا به حال 3 تا داشته که شکونده و همون شب باز هوس کردهکاش همه مثل ما فک کنند و بلا سر خونواده ها نیارن
مریم مامان آیدین
21 دی 93 11:57
سلااااام خانوم بزگ جون خودم....خوبی عزیزم ای جوووونم بهانه گیری هاشو .....اصلا به صدرایی مهربونم نمیاد آیدین هرچی بگه مامان برام میخوری...میگم بله که میخرم و اون هم یادش میره البته میدونم دوره ای هست و بزرگتر که بشه دیگه گول نمیخوره و مثل صدرا اصرار میکنه که همون لحظه اجابت بشه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام ننه جانفدات.خواهر این بچه روز به روز داره قلدرتر و نامهربان تر میگرددقبلا بله یه چیزهایی بهش وعده میدادم و بچم هیچی نمیگفت ولی حالا فی البداهه میخواد.مثل سلطان سلیمان شده آبجی الان هم تفنگه افتاده یه گوشه و یادشم نمیاد ولی سه روز همه جا حتی گلاب به روتون مستراح هم میبردش
مریم مامان آیدین
21 دی 93 12:01
راستی تو که همش به من میگی صبورم و ایول دارم باید بگم خودت معرکه ای واقعا اون بساط چند روز رو میز بود تحسینت میکنم دوست جوووونم.....من هنوز از این خونه سازی ها ندارم فعلا نهایتش اینه که خونه رو دست گل میکنم و یه دست به آب میرم و برمیگردم و میبینم همه کوسن ها رو میز تپه شده و با وجود این شکلی بودنقیافمو اینجوری تشون میدمو در درون اخه زمستونی خونه حوصله شون سر میره خوب....حق دارن راحت و بی وسواس ما بازی کنن دیگه بارها گفتم عاااااااااااااشق خلاقیت و بازی های ساده صدرایی ام من
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهری باورت میشه بساطش هنوز هم هست؟؟؟تازه امروز تونستم وقتی نبوده جعبه ای که خودتون میدونینوبندازم دور و معدومش کنم.اسباب بازیها رو هنوزم دست نزدم مگه جرات میکنم؟؟باز پاشه از خواب دمار از روزگارم دربیاره!!!آره آره همینو میخوای؟؟؟قربون لطفت مریم جونم.
مریم مامان آیدین
21 دی 93 12:07
حالا بچه شب میخواد بره با تفنگش بازی کنه میفرستادیش تو حموم حسابی درو دیوار رو خیس کنه دیگه...خوب حق داره با اسباب بازی نو که نمیشه منتظر حضور خورشید خانوم موند کبودی چشماش خوب نشده؟؟؟جایزه مهد هم مبارک ببعی هم خیلی ناز بود...دست خانوم مربی درد نکنه با این همه خلاقیت راستی فهمیدیم آب میوه گیری هم خریدین!!!مبارک باشه...آفرین خوب تونستی عیر مستقیم تفهیم کنی...کارت قابل تحسینه لحظاتتون پر از شادی و عشق دوستم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ای خواهر از بس نق به جونم زد یادم رفت ایده پیدا کنمدیگه داره کامل میره ولی طول کشیدمرسیآره دیگه کلاس خلاقیت دارن اونم چه جور.ولی از شوخی گذشته بدم نمیاد از کاراشون.واسه بعدها خوبهخب دیگه نمیشد که همین جوری بیام بگم یه آبمیوه گیری نو خریدم بایدپوستشو نشون میدادم تا خودتون بفهمینقربونت
مریم مامان آیدین
21 دی 93 12:08
ببینم حس میکنم کامنت اولی رو خصوصی کردم!!! اگه سوتی دادم و خصوصی بوده عمومیش کن بی زحمت
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
نه خواهر جون.عمومی بید
دنیا
21 دی 93 14:50
منتظرتونیم
Kosar
21 دی 93 17:01
*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•**´`*•.¸¸.*´`*•.¸¸. ................ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ..................... ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ........................... ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ................................... ۞۞۞۞۞۞۞ ۞•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥*•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥*•۩▓ ۞*زیــبا ترین درود و سلام دوســــــت عزیز. وپ زیـــبای داری مــــوفــــق باشیــد ۞*امیـــدوارم تمـام مـراحـل زنـدگـی بــرایــت شیـریــن و خـاطــره انگــیز بـــــاشد ۞•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥*•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥*•۩▓ ................................... ۞۞۞۞۞۞۞ ........................... ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ..................... ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ................ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ۞*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•**´`*•.¸¸.*´`*•.¸¸.
نوشین
21 دی 93 18:35
ممنونم مامان کیانا و صدرا قربونت برم که انقدر مهربونی و بهم قوت قلب میدی خدا بچه هاتو برات نگهداره
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
فدات عزیزم.ایشا...همه چی ختم به خیر میشه
مهرتابان
21 دی 93 20:35
سلام عزیزم خوبی؟از برف و بارون چه خبر؟ اینجا فقط دیروز و دیشب حسابی بارون اومد. اما امروز دوباره مهرتابان(آسمان آفتابی) صدرااااااااااا رووووووووو ای جونم عجب موزیکی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.متاسفانه هیچیآسمون طفلی کلی زور زد و فقط تونست یه کم آب پاشی کنهوحشتناکه زهرایی جونم.زمین داره میمیرههمون دیگه خورشید خانم خجالت نمیکشه صاف میاد تو چشمون نیگاه میکنه...یکی نیست بگه بابا بذار ابرا هم کمی خود نمایی نمایند قربونت عزیزم.چیکار کنیم خواهر گفتیم یه کم دوستان شاد باشن.بس که انسان دوستم
مامان ناهید
24 دی 93 0:55
بهانه گیریهات تو حلقه مه صدرایی اخه این مهدها چرا می ذارم بچه ها با خودشمون اسباب بازی بیارن مهد حالا شما نصفه شبی چه کناهی کردید که باید برید دنبال ابشار بگردید تازه بچه بیچاره فکر کرده کار خوبی نکرده که کسی براش نخریده دقیقآ مهدی که فاطمه میره تمی ذاره حتی مدادریگی با خودشون بیارن چه برسه به اسباب بازی میگن ممکنه بچه های دیگه ببینن بهانه گیری کنن مهدشون تمام وسایل بازی واموزش را خودشون تهیه کردن کار مارا راحت کردن کاش والدین هم این همکاری را میکردن تا بجه های دیگه اذیت نشن خوب چه مامان خوبی هم داره براش تهیه نمودید وباعث شد که صدرایی دوست تداشته باشه شب بشه باید همه ش روز باشه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
منم همینو میگم اصلا از 4 شنبه ها خوشم نمیاد چون روز اسباب بازیه و باز یه هفته باید بشنوم که یاشار چی داره...پرهام و علی چی دارن...بنیامین چی آورده و ....خواهر وسیله ها رو همه شو خودشون پول گرفتن و بهشون میدن ولی همین بازی آزادو میتونستن یه جور دیگه برنامه ریزی کنن.تقصیر والدینم هست باور کن همین که یه روز وسط هفته اسباب بازی میارن بدترش میکنه
مامان ناهید
24 دی 93 0:58
من همیشه عاشق بازی وکارها وصد البته اختراعش بودم وهرچی نگاه کردم نفهمیدم اختراع جدیدش چی بوده
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت.والله خواهر ما هم نفهمیدیم یه جور سفینه ست مثلا
مامان ناهید
24 دی 93 0:59
صدرا جون خوش به حالت که خاله می خواد بهت جایزه بده با ما هم تقسیم می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
یادشون رفته بود زنگ زدم یادآوری کردمبهش یه کتاب دادن که خب مناسب سنش نیست ولی باباش یه قصه ای از توش درآورده و خیلی خوشش میاد.یه اتاق دیگم بردنش بهش خوراکی دادن
مریم
25 دی 93 6:38
حالا اون چیزی که 10 روزه خریدین چی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه سر به وبم بزنین دوباره نقاط مثبت و خنده دار خانم ها و آقایان محترم!! را بخوان و حتما لایکش را هم بزن............... شرمنده اینقد خودمانی نوشتم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خب اولا بسی شاد گشتم بابت دیدن نمراتتان که گذاشته بودیددوم:یعنی نفهمیدی چیه؟؟؟پس با دقت دوباره ببینسوم:چشمم روشن بابت پستهای جنابعالی.چهارم:درست صحبت کن با بزرگترتتازگیها دانشجویی میحرفی
مامان مبینا
1 بهمن 93 16:52
وااااای صدرا جون چقد کاراش با مزه است هر چند مامانش بعضی موقع کلافه میشه اخرش مامانی شب و روز کردی یا نه؟ اینقد خندیدم خدا نگه دارشون باشه بووووووووووس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت عزیزم.نه خواهر نتونستیم دیگه نشدفدات.مرسی گلم