بهونه!!!!!
سلام و صد سلام در این هوای سرد و سوزناک زمستونی به شما دوستان خوب و مهربونمسلام کیانا خانم و صدرا جونهوا واقعا سرده اما متاسفانه خبری از برف و بارون نیست و این خیلی دردناک و ترسناکهخدا کنه بارون بیاد و زمین تشنه سیراب بشه...خدا کنهو اما صدرا جون میخوام باهات کمی جدی حرف بزنم و بهت هشدار بدمچند روزی هست که جنابعالی شروع کردی به بهانه گیریهایی کاملا متفاوت و اعصاب داغون کنهر روز عصر که از خواب بیدار میشی یه حالی از من بیچاره میگیری که نگو و نپرس!!!!نمونه های عینی و صادق:هفته ی پیش فک کنم دوشنبه بود که از خواب بیدار شدی و فرمودی:من آبشار میخواممنم اینجوریآبشار چیه پسر جان؟؟با گریه و اخم و تخم به بنده فهموندید که منظورتون تفنگ آب پاشهحالا چی شده که پسری یهو هوس آبشار کرده؟بله!!!یاشار خان تفنگ آب پاششونو در روزی غیر از روز بازی به مهد کودک آوردندو جنابعالی یک ریز میفرمودین:یاشار که اذیتم میکنه خاله مونو مگه چیکار کرده که مامانش براش آبشار خریده؟؟مگه من خوب نیستم که تو برام آبشار نمیخری؟خب من چیچار کنم که تو برام آبشار بخری؟؟این بهانه گیری حداقل یک ساعت و نیم طول کشید و من خسته هر چی میگم پسر جون الان نمیشه رفت بیرون..هوا تاریکه..من میترسم...میگفتی:خب من باهات میام تا نترسیبعد هم زنگ زدی به بابا و ایشون هم آب پاکیو ریختن روی دست جناب و باز روز بعد از مدرسه با دوستم پیاده اومدیم سمت خونه و بنده رفتم و یه تفنگ آب پاش ارزون و کوچولوبرات خریدم.1-به خاطر اینکه زیادی آب اسراف نکنی ..2-به خاطر اینکه تفنگ بزرگ نبود چون فصل آب پاشی نیست الان3-دلم خواستبله به تفنگت رسیدی و مثلا قول دادی که روی کیانا آب نپاشی و خونه رو خیس نکنی و بری تو حیاط بریزی رو درختها ولی نمیگم چند درصدشو گوش کردیحالا همون روز عصر از خواب بیدار شدی و میگی:مامان!الان شبه یا روزه؟میگم پسرم شبه ساعت هفت شده...یهوخب چیه؟؟؟میگی:من نمیخوام شب باشه من میخوام روز باشهمیگم پسر جان من چطوری برم شبو روز کنم؟میشه برم خورشیدو بیارم؟؟؟بعد فهمیدم دلیل جنابعالی چی بود!!!!دوست داشتی که روز باشه تا بتونی بری بیرون و با آب پاشت بازی کنینمونه های دیگری هم از بهونه گیریهای شما دارم که اگه بنویسم خیلی زیاد میشه فعلا اینارو داشته باشالبته دیروز هم از صبح اونقدر روی اعصاب بودی که یه چند باری خواستم یه گوش مالی حسابی بهت بدم ولی خودمو کنترل نمودمشانست گرفت که بابات خونه بود وگرنهو اما پسرجان دلیل اینهمه حرف زدنم این بود که بدونی اگرچه گاهی حالمو حسابی میگیری و مثل مته مخمو سوراخ سوراخ میکنی ولی بدون که دوستت دارم و بهونه گیریهاتم نمیتونه بهونه ای بشه که تو رو نخوام و از دستت عصبانی باشم.اما عزیزم یه خورده بیشتر گوش کن و یه کم کمتر بهونه بگیرو دوستان خوبم اگه دوست دارین کارها و بازیهای این روزهای صدرا رو ببینین بفرمایید بریم ادامه مطلب
ادامه مطلب منتظر شماست
صدرا در حال شمع بازی
چون پسرم خوب بوده خاله بهش جایزه داده
گوسفندی از ساخته های مهد کودک
این جعبه ده روز است که در خانه ی ماست و شده همدم صدرایمان
نمایی از یاس کبود من
برج سازی صدرایی و خانه ای کاملا درهم برهم
تمام دیروز و امروز وسایل پسری زیر میز بوده و هست.خونه ی پسرمه اونجا
این سفره های پارچه ای که میبینید در و پنجره ی خونه ی پسری هستن
مادر جون!!همون اتو چیکاره ست اون وسط؟؟؟؟
این هم از آخرین اختراعات صدراییست
خب دوستان گلم!ممنونم که اومدین و پسرمونو دیدین و بهونه هاشم شنیدینشاد و خوشبخت و دلارام باشید
پی نوشت:صدرا جونمون چون توی مهد کودک با اخترا(دخترا)مهربونه قراره خالش بهش جایزه بدهخوش به حال خانمت پسر جون