دعا!!!
سلام به همه ی دوستان مهربونمیادتونه که گفتم صدرا جون ما خیلی کم به طور اختصاصی برامون شعر میخونه اگر هم بهش بگیم صدرا جون یه شعر میخونی برامون؟؟خیلی راحت ضایعمون میکنه و میگه نه!!!اما تا دلتون بخواد وقتی که میره حمومیا کاملا تو خودش باشه و مشغول بازیشعر میخونه اونم چه جور با دست و پا یا بی دست و پابعله دیگه امروزم ظهر که پسریو از مهد آوردم گفتم ببرمش یه دوش بگیره که از میکروبهای مهد در امان باشهداخل حموم که مشغول آب بازی بود این شعریو که مینویسم براتون کامل کامل خوند و مرا بس ذوق زده نمودبعد از اینکه پدرش اومده میگم صدرا شعر دعا رو برای بابا هم میخونی؟؟؟باز بچم برگشت گفت نه!!!دوس ندارماصلا انگار این بچه به دنیا اومده تا منو ضایع کنهقبل از اینکه شعرو بنویسم اینو بهتون بگم که دیشب پسریمون یهو هول شد و انگشت پاش خورد زیر چشمش و یه 2 دقیقه ای گریه کرد.امروزم که صبح بیدارش کردم اصلا متوجه چیزی نشدم و صورتش موردی نداشت.ولی ظهر که رفتم دنبالش دیدم زیر چشم پسرم یه بادنجون نیلی و بنفش خوشرنگ کاشته شدهتا حالا پیش نیومده بود خیلی شوکه شدم نمیدونم چطوری پاش اینقدر محکم خورده زیر چشمش که اینجور کبود شدهحالا از مهد که اومدیم بیرون چون امروز براش فقط میوه و ساندویچ گذاشتم و خوراکی نذاشتم برگشته میگه من خوراکی میخوام.ما هم رفتیم سوپری و آقا یه شیر قهوه و یه شیر کاکائو برداشته میگم شیر قهوه برای تو خوب نیست!!!میگه بچه هامون گفتن خیلی خوشمزه ست.بعد تو راه میگم خب پس یکیشو انتخاب کن یکیشم بده کیانا...میگه:نه!!!چرا خودت یکی واسه کیانا نخریدی؟؟؟هنوزم که هنوزه شیرقهوه شو برده تو کمد قایم کرده که کیانا نبینهبعد میگم خب چرا میوه تو نخوردی؟؟؟میگه:چون چشمم کبود شده!!!بـــــــــــــــــــــــــــله!!!؟؟؟؟چه ربطی داره من نمیدونمخب دیگه پر حرفی نکنم و بریم سر وقت شعر پسری.شبتون خوش و پایدار باشید و دلارام
دستامونو میبریم بالا
با همدیگه میخونیم دعا
دعا به مامان و بابا
زنده و شاد باشن اونا
خدا که مارو دوست داره
دعامونم قبول داره....
آمین یا رب العالمین
اینم یه عکس از چشم پسری که البته خوشبختانه در حال کمرنگ شدنه
الهی بمیرم برات پسرماین عکس واسه 10 دقیقه پیشه که تازه از خواب بیدار شده پسرکمخوب میشی مامانم بیشتر مواظب باش عسلم