صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

دعا!!!

1393/10/14 19:16
1,014 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستان مهربونممحبتیادتونه که گفتم صدرا جون ما خیلی کم به طور اختصاصی برامون شعر میخونه اگر هم  بهش بگیم صدرا جون یه شعر میخونی برامون؟؟خیلی راحت ضایعمون میکنه و میگه نه!!!خندونکاما تا دلتون بخواد وقتی که میره حمومقه قههیا کاملا تو خودش باشه و مشغول بازیچشمکشعر میخونه اونم چه جور با دست و پا یا بی دست و پاخندهبعله دیگه امروزم ظهر که پسریو از مهد آوردم گفتم ببرمش یه دوش بگیره که از میکروبهای مهد در امان باشهخندونکداخل حموم که مشغول آب بازی بود این شعریو که مینویسم براتون کامل کامل خوند و مرا بس ذوق زده نمودبغلبعد از اینکه پدرش اومده میگم صدرا شعر دعا رو برای بابا هم میخونی؟؟؟باز بچم برگشت گفت نه!!!دوس ندارممتفکراصلا انگار این بچه به دنیا اومده تا منو ضایع کنهقهرقبل از اینکه شعرو بنویسم اینو بهتون بگم که دیشب پسریمون یهو هول شد و انگشت پاش خورد زیر چشمش و یه 2 دقیقه ای گریه کرد.امروزم که صبح بیدارش کردم اصلا متوجه چیزی نشدم و صورتش موردی نداشت.ولی ظهر که رفتم دنبالش دیدم زیر چشم پسرم یه بادنجون نیلی و بنفش خوشرنگ کاشته شدهگریهتا حالا پیش نیومده بود خیلی شوکه شدم نمیدونم چطوری پاش اینقدر محکم خورده زیر چشمش که اینجور کبود شدهترسوحالا از مهد که اومدیم بیرون چون امروز براش فقط میوه و ساندویچ گذاشتم و خوراکی نذاشتم برگشته میگه من خوراکی میخوام.ما هم رفتیم سوپری و آقا یه شیر قهوه و یه شیر کاکائو برداشته میگم شیر قهوه برای تو خوب نیست!!!میگه بچه هامون گفتن خیلی خوشمزه ست.تعجببعد تو راه میگم خب پس یکیشو انتخاب کن یکیشم بده کیانا...میگه:نه!!!چرا خودت یکی واسه کیانا نخریدی؟؟؟هنوزم که هنوزه شیرقهوه شو برده تو کمد قایم کرده که کیانا نبینهعینکبعد میگم خب چرا میوه تو نخوردی؟؟؟میگه:چون چشمم کبود شده!!!بـــــــــــــــــــــــــــله!!!؟؟؟؟چه ربطی داره من نمیدونممتفکرخب دیگه پر حرفی نکنم و بریم سر وقت شعر پسری.شبتون خوش و پایدار باشید و دلاراممحبت

دستامونو میبریم بالا

با همدیگه میخونیم دعا

دعا به مامان و بابا

زنده و شاد باشن اونا

خدا که مارو دوست داره

دعامونم قبول داره....

زیباآمین یا رب العالمینزیبا

هنری

آراماینم یه عکس از چشم پسری که البته خوشبختانه در حال کمرنگ شدنهآرام

صدرا

صدرا

الهی بمیرم برات پسرمبغلاین عکس واسه 10 دقیقه پیشه که تازه از خواب بیدار شده پسرکمبوسخوب میشی مامانم بیشتر مواظب باش عسلممحبت

پسندها (4)

نظرات (20)

مریم مامان آیدین
15 دی 93 11:30
سلام حاکم بزرگ.....خوبین خوشین اول ادای احترام و بعد قربون خواننده کوچولومون....این بچه ها از کجا متوجه معادلات فیزیکی میشن که تو حموم صدا باز میشه و میشه زد زیر آواز؟؟ قربوووووووون اون شعر قشنگش....راستشو بگو از شعر خوندنش خوشت اومد یا متن شعرش؟ ببین چقدر بچه رو وادار به شعر خوانی کردی که جاهایی که باید بخونه رو خوب میفهمه و کلاس میزاره برات
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
اصلا همه تو حموم خواننده میشن فک کنم آدما وقتی هم جنین هستن و مامیشون میره حموم میزنن زیر آوازخواهر هر دوشآره دیگه بچمون با کلاس بید
مریم مامان آیدین
15 دی 93 11:33
ببخشید استاد انگشت پا چجوری اصابت ناگهانی میتونه داشته باشه به چشم؟؟؟ من الان همه زورمو زدم و از دستهام هم کمک گرفتم نتونستم برسونمش به اون ناحیه جدای از شوخی.....چیکار میکنه این صدرایی با خودش؟؟؟الهی حالا خود چشمش چیزیش نشده که؟؟ بعدش هم تو واقعا هنوز نمیدونی میوه برای چشم کبود خوب نیست؟این مسئله به این سادگی رو هم بچه باید بهت بگه؟؟؟!!! یعنی من عاااااااااااااااااااشق استدلالشم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر اومدم وبت برات توضیح علمی دادمقربونت نه عزیزم چشش خوشبختانه طوری نشده ولی امروز باز رنگش برگشته و پر رنگ شدهنمیدونم چون نقطه ی حساسیه و پوست نازکه اینجوریه؟؟؟میگم صدرا!خاله تون نپرسید چشمت چی شده؟؟میگه اصلا ندیــــــــــــــدن!!ولی برای من پر رنگه شایدم من حساسممن واقعا نمیدونستم اینو خواهر مثل همون کرم ابریشم که تبدیل میشه به پروانهمرسی از حضورت مریمی
مریم مامان آیدین
15 دی 93 11:36
حالا چرا شیر قهوه رو نخورده و برده تو کمد؟؟؟ نکنه از دست خودت قایمش کرده؟؟؟به خوراکی های بچه هم رحم نمیکنی؟؟ قربووووووووووونش برم.....بلاخره فهمیدم بچه ها تو خلوتشون درباره چی حرف میزنن!!!!اینکه شیر قهوه خوشمزست!!! خیلی ببوووووووووووووس این جوجوی بامزه منو دوستم.....خوش باشین عزیزم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
نه خواهر باور کن من از این جور چیزها اصلا نمیخورماگه یه روز بتونم میخوام چند تا چیپس و کرانچی و پفک چیتوز بگیرم تنهای تنها هی باز کنم هی بخورم.پاهامم بندازم روی هم تلویزیون بازی هم بکنم هی کانال کانال...ولی هنوز موفق نشدمولی شیر میر نهفدات شم مریم جونم و ممنونم از لطفت
مهرتابان
15 دی 93 12:35
اي جونم چقققققده با مزه است صدرا..خدا يکي به همين با نمکي نصيبم کنه..شکلکات کجان؟!؟!؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ای جونم ای جونم بقیه شو بلد نیستمچه خبرا خواهر؟نکنه تصمیمات خاصی گرفتی و ما بی خبریم؟مرسی از لطفت.شکککککلات
آجی فاطمه
15 دی 93 15:00
سلام وای چه شعر قشنگی خوانده ایشالا چشمش زود زود زود خوب بشه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.قربونت.مرسی گلم
آقا زاده
15 دی 93 16:03
الهی قربون شعر خوندنشماشالله بهش
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنوم عزیزم
مریم مامان آیدین
15 دی 93 16:21
راستی قالب وبلاگ نو مباااااااااااااااااااارک نگی میذاشتی عید میگفتی هااااااااااا چه فرقی داره؟!!! تبریکه دیگه...دیر و زود نداره که
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
مرسی فک کردم شاید اصلا ندیدیش.خخخخخخخخخ.آخه من کشته مرده ی تبریکات هستممرسی گلم
مامان ناهید
15 دی 93 23:48
سلام عزیزم آخی بمیرم کی این بلارا سرت اورده بیام خفش کنم به کباب چی زده بودن که اینقدر معده تو متعجب کرده انشالله دیگه این درد وبلاازت دورباشه بچه هاتم ماهن تا فاطمه هم یه ذره بزرگتر بشه شاید اونم روش نشد اینطوری ابراز علاقه کنه وگرنه همه بچه ها قلبشون برا پدرومادرشون می تپه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام گلم.خواهر دیگه از هرچی کوبیدست فعلا بدم میاد بدجور درد داشتم.خدا رو شکر حالم به هم ریخته نبود فقط درد داشتممرسی عزیزم.ببینیم چی میشه
مامان ناهید
15 دی 93 23:55
عزیزم ابتدا قالب نو مبارک خیلی خوشمله خوب کاری کردی داشتم فکر می کردم که این دختر از این قالب خسته نشد اومدم دیدم پَ چه خبره خدارا شکر قالب عوض شده احسنت
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
آره خواهر دلمو زده بود دیگه خیلی وقت بود تو فکرش بودم ولی حسش نبود تا حالامرسی گلم
مامان ناهید
15 دی 93 23:58
وبعد هم فدای شعر خواندنت برم چقدر خوشم میاد بچه ها در حین بازی قوای چند گانه شونو بکار میگیرن وهم بازی هم شیطنت هم خوردن وهم کنجکاوی وهمراه همه این کارها شعر خواندن واون چیزهایی که یاد گرفتن مرور می کنن فکرشو کن یه نظرت ما می تونیم هم زمان با هم چند کارو انجام بدیم الهی فدات بشم خاله حقا که خود صدرا خان هستی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خدا نکنه ناهید جونم.ممنونم عزیزم.واقعا ها!!!فعلا تا بچه هستن مغزاشون خوب کار میکنه هر چی بزرگتر میشن آلزایمرشون بیشتر میشهمثل خودمون.خخخخخخخخخخخخخ
مامان ناهید
15 دی 93 23:59
حالا عزیزم چرا شیر قهوه را قایمش کردی نکنه می خوای رنگش پررنگتر بشه بخورش خاله یه وقت می بینی ماست شده هانووووووووووش جونت
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
بله دیگه یه 24 ساعتی بود تا خوردنش کیانا هم یه جورایی به فیض رسیدخوب رنگ انداخته بود خواهر
مامان ناهید
16 دی 93 0:02
آخی عزیزم می خواستی بکس، بازی کنی اشتباهی زدی زیر چشم خودت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خدا بهش رحم کرد تو چشمش نزده قربونت برم خاله جون انشالله خوب میشی خواهری مواظب بچه باش بار دیگه یه کیسه بکس اختیار کن بچه نکوبه به صورت خودش
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ای خواهر نمیدونم این بچه انگار خود زنی کرده...جالبه هی رنگ به رنگم میشهباید یه فکری بردارم آبجی
مامان ناهید
16 دی 93 0:03
شعرش خیلی قشنگه مواظب خودتون باشید عزیزم می بوسمتون بچه هارا ببوس
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
فدات ناهیدی جونم.چشم.شما هم همین طور
مامان ریحان
16 دی 93 11:20
سلام خواهری خوبی؟ روزهای زمستونی خوش میگذره؟ آخی صدرا جونی ان شالله زودی چشمش خوب بشه آقای خوانندهبراتون بهترین ها رو از خدا میخوام
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم.ای میگذرهممنونم گلم.برای شما هم همینطور
مامان باران
16 دی 93 11:53
سلام خانم معلم. خوبید؟ماشا.... چه پسر بامزه ای....و چه سیاست جالبی داره.... باهاش موافقم باید یک پاکت شیر هم برای کیانا میخریدید...! شعرخوندنش هم عالیه. از حضورت متشکرم. همونطور که اشاره کردید وبلاگ علی اصلاح شد. میبووووووسمتون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزمواقعا؟؟؟شاید هم حق با شماست دو تا صدرا یکی کیاناقربونت.شاد باشید و موفق
مامی کیانا
17 دی 93 13:32
سلام دوست خوبم از اينكه هميشه بهم سر ميزني و من بيمعرفت نميتونم بيام عذرخواهي صدراجون خوش آواز و كيانا خانوم رو ببوس از اين به بعد سعي ميكنم بيشتر بيام ني ني وبلاگ البته اگه بتونم حتما بهتون سر ميزنم ممنون بابت همه محبتهاتون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام عزیزم و خوشحالم که آپ کردینممنونم گلم.این حرفها چیه!!!هر وقت تونستین بیاین قدمتون روی چشم
مامان ناهید
18 دی 93 7:18
سلام خواهرم صبحتون قشنگ ورنگارنگ خوبید خوشید سلامتید؟ زنده وپایدار باشید
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام ناهید جونم.ممنونم گلم.شما چطورید؟؟
بابا و مامان
19 دی 93 2:36
خصوصی گلم
الهام مامان علیرضا
19 دی 93 12:19
الهی کلی خندیدم به ضایع کردن های صدرا جون و البته به سبک نوشتاری شما خیلی عالی بود میگم شاید تو مهد از کسی کتک خورده باشه صدرا جون. چون یک بار هم برای علیرضا پیش اومده بود
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
نه خواهر جون شب خودم دیدم پاش خورد تو چشمش ولی فقط قرمز شد و روز بعد کبودیش نشون داده شد.الهی!پس علیرضا جونم از این چشم کبودیها داشته؟؟خدا خودش هوای بچه ها رو داره
به نام پدر
20 دی 93 10:46
منم شوکه شدم راستی این آهنگم اصلا خوب لود نمیشه. زودی بیا پیشم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
از چی؟؟متاسفم مشکل از خودشه