صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

قندک من!!!!

1393/10/10 18:10
586 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستان خوب و خوشگل و دوست داشتنی خودم و سلام به کیانا جان و صدرا خان.امروز گل پسر ما با مربیان مهدش رفته شهر بازی و حسابی خسته ست و هنوز خوابهخواببغلپسری از اینکه میخواست بره شهر بازی خیلی خوشحال بود و میشه گفت با حالت دویدن و یورتمه به طرف مهد میرفتعینکبله دیگه یه مشکل مراکز آموزشی در کشور ما همینه که چون فضای کوچیکی در اختیار بچه ها گذاشته میشه و به عبارتی همه تو یه اتاق فسقلی با در بسته باید چند ساعتیو سر کنن و اگه خیلی تکون بخورن و جنب و جوش داشته باشن میشن بچه شلوغه و فقط باید به آموزشها گوش کنن و فضای شادی ندارن،مخصوصا توی زمستون،این میشه که تا میخوان برن بیرون از محیط آموزشی انگاری بال درمیارن....اینه دیگه!!!!خب چند نمونه از شیرین زبونیهای صدرا خانو میخوام بنویسم و زود برم که خیلی خسته ام و خوابم میاد و گشنه و تشنه هم هستمقه قههپس بریم سر اصل مطلب:چند وقتیه هر موقع که صدرا با کیانا گیس کشی راه میندازه و کیانا جون میشه کیسه بکس آقا صدرا،میگم:من پسر خوبمو میخوام!!!اینجاست که جناب صدرا برای چند دقیقه ای دست از سر کیانایی برمیداره و کمی آرومتر میشه و میشه پسر خوبهبوسحالا بعد از چند وقت،همینکه من یه خورده صدامو بلند کنم و بگم صدرا!این کارو نکن!!!برمیگرده میگه:من مامان خوبمو میـــــــخواممتفکردیروز پریروز هم در حالیکه لباسشویی روشنه رفته سر وقتش و با کلیداش ور میره بهش میگم چشمم روشن!یهو برگشته یه تیکه از شعر مهد کودکشو(چراغ راهنمایی)میخونه:چشمم که روشن میشه    از سرعتت کم میشهعینکیه بار هم چند وقتی از مرگ مرحوم پاشایی میگذشت که بهش گفتم صدرا برام یه خودکار بیار....باز برگشته میگه:یه کاغذ    یه خودکار    شده همدم من دیوونهمتفکروقتی هم بهش تذکری بدم میگه:به من کاری داشته نباش؟؟؟؟قه قههخب اینم چند مورد از کارهای پسر جونی مازیباامیدوارم یه لبخند هر چند کوچولو روی لباتون نشسته باشه.شبتون خوش و همیشه سبز و خرم باشیدمحبت

پی نوشت:یه مورد دیگه که تازه یادم اومد:از وقتی که هستی و هلیا دختر خاله های صدرایی رفتن،صدرا خیلی دلتنگشون میشه و هی میپرسه هستیشون کجان و چرا ما خونشون نمیریم؟؟؟منم گفتم پسرم!هستی و هلیا با هواپیما رفتن،خونشون خیلی دوره و نمیتونیم بریم اونجا.خلاصه چند روز پیش که با خواهرم تماس داشتم گوشیو دادم صدرا تا با هستی صحبت کنه!!!تا گوشیو گرفته میپرسه:هستی!!!شما هنوز تو هواپیمایید؟؟؟؟تعجبخنده

چشمکچند نمونه از عکسهای صدرایی در محل کار مامی جان و جنگ با کارتونهاچشمک

صدرا

صدرا

خندونکاینجا وقتیه که منتظر پدرجان هستیم که بیایند و این بچه مان را ببرند خانه تا ما نفسی بکشیم و به کارهایمان برسیمخندونک

صدرا

صدرا

صدرا

پسندها (4)

نظرات (16)

نیکتا
10 دی 93 18:28
سلام مامان مهربون ازتون یک خواهش دارم من در مسابقه ی نی نی وبلاگ شرکت کردم . میشه کد 44 را به 1000891010 پیام بدید ؟ زحمتی نداره براتون . خواهشا نگین نه . بیایید به وبم شاید از عکس خوشتان اومد .
مریم مامان آیدین
10 دی 93 18:35
به بچمون کاری نداشته باش خوووووووووووووب الهی من بمیرم واسه کیانا جونم که کیسه بوکس شده.....صدرا ملوس من از این کارا هم بلده؟؟؟ میبینی خواهر.....ما بچه بودیم نمیدونم خنگ بودیم....منگ بودیم... بودیم چی بودیم!!!مامان خوبشو میخواد
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
من اصلا به هیچکی کاری داشته نباشمای خواهر خدا نکنه گلم!!!ولی گاهی این پسر نمیدونم چش میشه شروع به کتک کاری میکنهالبته کیانا هم یهو هیجانی میشه دمار از روزگار بچم درمیارهخواهر ما بلانسبت مشنگ بودیم.خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مریم مامان آیدین
10 دی 93 18:36
قربوووووووونش برم که شعرا رو حفط میکنه و درمواقع لزوم هم استفاده میکنه خیییلی شیرین زبونه هااااا.....اصلا شکره دارم برای مهمونی تمیزکاری میکنم و الان زنگ تفریحم بود و دلم باز شد...مرسی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت برم خودمفدات شم.مهمونی دارین؟؟؟خوش بگذره عزیزمقابلی نداشت خانمی
آقا زاده
10 دی 93 18:46
سلام ابجی جونم من رمز ندارم لطفا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام.میرسم خدمتتون
ایدا
10 دی 93 20:32
چه جالب بود عزیزمممممممممم به وب منم سر بزنید اگه با تبادیل لینک موافقید خبر بدید رمز میدی؟؟؟
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
ممنونم.بهت سر میزنم آیدا خانم
مهرتابان
11 دی 93 0:04
سلام دوست گل و مهربونم خوبی؟کیانا جون و صدرا جون خوبند؟ ای واااااای چقققدر با نمکه پسرت کلی خندیدم. یه کاغذ یه خودکار شده همدم من دیوونه خخخخخخ
مهرتابان
11 دی 93 0:04
رمز؟
مامان ناهید
11 دی 93 8:50
سلام عزیزم خوبید به به یه پست جدید اپیدید خوشحالم اول در مورد لباس فاطمه باهات یه مشورت کنم قبلش ممنونم که نظر دهی کردید من اول مدل جلو لباس را می خواستم با ساتن گریت کار کنم ولی خود گریت برا من که یه عالمه گرفتارم لااقل دوروز وقت می بره گریت خیلی لباسو خوشگل می کنه حالا لازم شد بالاتنه رو در بیارم ویه دامن دیگه بهش بزنم وبرا این دامن یه بالاتنه با مدل گریت براش درست کنم به نظرت پشت بالاتنه همین مدل اشک خوبه یا تغییرش بدم ؟بازم ممنون
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
اومدم پیشت گلم
مامان ناهید
11 دی 93 9:08
فدای شیرین زبونیهاش دوباره دلبری کردی خاله حالا من با این چریک چریک دندونام چه کنم بکس زنیتم خوبه که ولی نه دیگه ابجی استاد درس دادنتو هدف قرار نده آبجی به این خوبی ومهربونیییییییییییییی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر همینو بگو یهو حمله ور میشه....دیروزم یه دل سیر همو کوبیدند
مامان ناهید
11 دی 93 9:10
آقا صدرا خوب شعراش به جا استفاده می کنه من بودم از خنده غش کرده بودم چقدر اون لحظه خوردنی میشن بچه ها فداش بشم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
قربونت برم.خدا نکنه آبجی جونم
مامان ناهید
11 دی 93 9:10
پس محل کار هم می بریش شیطون بازیشو ببین مثل یه گربه ناقلا افتاده به جون کارتن ها شیطون بلا
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خواهر هر دو هفته یه ساعتی مجبور میشم ببرمش.خیلی هم سخته بردنش و اذیتم میکنهاز بهار دیگه نمیبرمش و میذارم مهد بمونه تا باباش بره
مامان ناهید
11 دی 93 9:13
راستی صفحه ورودی سایت منو یه لحظه شکه کرد نه اینکه همش استرس اسنو دارم که نکنه یه روز وبمون حذف بشه اولین چیزی که منو تکون داد این بود که وااااااااااای نکنه سایت دیگه نیست اینقدر ترسیدم من به اون صفحه عادت کرده بودم حالا تا بیام دوباره به این عادت کنم زمان می بره نمی دونم بتونم از این صفحه خوشم بیاد یا نه
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
منم اول فک کردم کجا رفتم؟؟؟خخخخخخخخخخ ولی اینم خوبه ناهیدی عادت میکنیم
آجی فاطمه
11 دی 93 9:58
سلام به شما خوبین خوشین؟ خوب بچه راست میگه مامان خوبشو میخواد خیلی بامزه تعریف کرده بودی .....................ماهم بسی شادمان گشتیم چه عکسهای زیبایی از پسرک زیبایتان گذاشتین از طرف ما ببوسیدش این ها همه تاثیرات نوشتن پایان نامه است که این شکلی شده ام نگران نباشید ایشالا به زودی تمام میشود ومن خوب خواهم شد روزگار به کامتان
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام بر تو ای خواهرمچه خبرها از پایان نامه ی شما؟؟ما هم بسی شاد میگردیم که این پایان نامه در حال اتمام است.پیروز و سرفراز باشید
مامان ریحان
11 دی 93 11:32
صدرا قندکی هست ماشالله ، حسابی شیرین زبونه این پسری، خاله بقربونش
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
فدات ریحان جونم.خدا نکنه
الهام مامان علیرضا
19 دی 93 12:22
خیلی خوشم اومد از حالت تدافعیش خب حق داره دیگه مامان خوبشو میخواد چه حاضر جوابی های شیرینیفکر کنم شخصیت طنز داشته یاشه؟ درسته؟ عزیزم م م م ببوسش از طرف من شیرین زبون و
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
آره دیگه...بذار وقتی علیرضا جونم از این حرفها و حاضر جوابیها تقدیمت کرد منم میخندم حسابیفک کنم همینجوریه که میگیفدات شم عزیزم.لطف داری