یلدای 93
سلام به همه ی دوستان گلم. یلدای 93 هم اومد...وای که چقدر زود گذشت!!!!من از دیروز به یاد خاطرات یلدای 77 افتادم...یلدای 16 سال پیش و وقتی که من و دوستام در مرکز تربیت معلم کنار هم یلدا رو جشن گرفتیم.یلدایی پر از خاطره و پاکی و صمیمیت...یلدایی که هندوونه اش قرمز بود و شیرین...یلدایی که روی سفره اش پر از پفک بود و کتری آب جوش و حتی لنگ دمپایی...یلدایی که ما جوون بودیم و بی خیال...یلدایی که مجردی بود...یلدایی که حتی به ساده ترین اتفاقات هم با تمام وجود میخندیدیم...بله!!!!دخترم، کیانا و پسرم، صدرا همه چی خیلی زود گذشت و حالا یلدای 93 من با یلدای 77 خیلی تفاوتها داره....در یلدای 93 من یه مادرم که همه ی هم و غمم خوشی و آرامش بچه ها و همسرمه....در یلدای 93 من فردی هستم که در گرفتن تصمیماتم اول از همه باید راحتی شما رو در نظر بگیرم....در یلدای 93 من تنها نیستم بلکه یه خونواده دارم که بهشون عشق میورزم.بچه ها جون یلدای 77 قابل تکرار نیست و نخواهد بود...یلدای 93 هم همین طور...عمر و دقایق به سرعت برق و باد در حال گذشتنه و خیلی وقتها این گذران وقت رو حس نمیکنیم...پس بیاین یک بار دیگه به هم یاد آوری کنیم که همدیگر رو چقدر دوست داریم و چقدر برای هم مهم هستیم....بیاین قدر تک تک لحظات عمرمونو بدونیم و به فکر شادی و آرامش هم باشیم....یلدایتان سپید و زیبا باد....دوستتان دارم و این دوست داشتن را فریاد میزنم....
پروردگارا!آرامش را چون دانه های برف شب یلدا آرام و بی صدا به سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند جاری گردان...
پی نوشت 1:اول که شروع به نوشتن کردم نمیدونستم چی بنویسم و یهو دیدم صفحه پر شد از حرفهای دلم...
پی نوشت 2:این متن یه بار دیگه به یه شکل دیگه نوشته شد و به دلیل حواس پرتی من حذف شد و دوباره تایپ شد با یه نگارش دیگه...
پی نوشت 3:اگه دوست داشتین یه سر به پست یلدایی 92 بزنید...