صدرا و تکالیفش و....
سلام به دوستان گل و کم پیدای خودم و سلام به عزیزای دلم کیانا و صدرابله این روزها دوستای من یا مسافرت تشریف دارن یا سرشون شلوغه و مثل صدرا جان تکلیف دارن یا یهو تصمیم گرفتن ننویسن و یا حوصله ی آپ کردن ندارنو اینجاست که منم تنها موندم و کم بازدید شدم و نظرم اصلا ندارم و خلاصه خودمم و خودماما دیدیم اینجوری نمیشه و بهتره یه پست بذاریم تا دوستان وقتی حوصله دار شدن یه پست جدید باشه که بخوننو باز دیدیم یکی از بهترین پستهای فعلی میتونه تکالیف صدرایی باشه که بچم با تلاش فراوان و زیر نظر بزرگتر خونمون یعنی کیانایی با دقت انجامشون میدهبله تا به حال 6 کاربرگ توسط جناب صدرا حل شده که البته حل4 کاربرگ اولیه که با هم به پسری داده شده بود براش یه خورده سنگین بود چون حجم کار بالا بود و بچه ی 4 ساله که تا به حال مداد دست نگرفته حوصله ی حل 4 صفحه رو نداره اما بالاخره پسری جونمون حلشون کرد البته با کمک همه ی بزرگان منزلنه بی شوخی بیشترشو خودش حل کرد ولی ما هم بیدیم دیگهصدراخان ما قبلا هم گفتم هیچ میونه ای با نقاشی نداره.اصلا انگار این بچه با رنگها و خطوط خوشگل و تصویر کشی قهرهحالا با این اوضاع از هر سه تا تمرین کاربرگها دوتاش نقاشی میخواد و ببینید اینجور وقتها پسریمون چقــــــــــــــــــــــــــــــــــدر از خودش ذوق در میکنه و با چه جون کندنی تمرین مربوطه رو حل میکنهنمیدونم دوستانی که این پستو میخونن اگه راهکاری دارن که پسرمون یه کوچولو به نقاشی علاقه مند بشه از ما دریغ نفرمایند.خب دیگه صحبت بسه میریم به روایت تصویر تکلیف حل کردن پسرمونو میبینیم.پس بفرمایید....
بچمون علاقه ای به پشت میز نشینی نداره
بله......دیگه خواستم بچم کاملا از نزدیک با انار و حل تمرین مربوطه انس برقرار کنه.خخخخ
بفرمایید بریم ادامه ی مطلب
کار با اثر انگشت...بچمون زامبی کشیده
در این تمرین یه خورده مشکل داشت.کلماتی که صدای اولشون یکیه....ایشا....بزرگتر بشه یاد میگیره
حل کاربرگهای جدید.راحت تر حل شد چون کمتر هم بود
شما شاهد نقاشیهای صدرا هستید...
چشمای نازت مونده به یادم همیشه پاینده باشی گلم......
و اینم اولین جایزه ای که فرشته ی مهربون به پسرمون داده و اون ستاره هایی هم که میبینین ستاره هایی هستن که خاله سعیده جون واسه اینکه صدرا جون خوب بودن بهشون تقدیم کردن و سیاه هم نیستن.چون ستاره ی سیاه یعنی بچه ی شلوغ.صدرامون میگه دیگه...چیکار کنیم.
اینم صدرا جون و هلیا جون.البته کم کم هستی و هلیا خانم دارن میرن شهر خودشون و دیگه تا یکی دو ماهی نمیان.به سلامتی برین خاله جونیا
وقتی هستی سر صدرا کلاه میذاره
مشغول به بازی کامپیوتری یا رایانه ای
پسرم میگه این صابونهای روی کیکم چیه؟؟؟؟
بچم یه پا مهندسه...خخخخخخخخخخ
امروز صبح هم با هم پاپیلو بازی کردیم
خب دوستان گلم،ممنونم که حوصله به خرج دادین و با ما همراه بودین.با آرزوی بهترینها برای شما خوبان تا پست بعدی خدانگهدارتون....