پسرم....
سلام به دوستان عزیزم.سلام به آقا پسر و دختر خانم مامان.این پستو میخوام اختصاص بدم به عکسهایی که جامونده و دوست دارم که یادگار بمونه.عکسهایی از کودکیهای پسری جون که روز به روز داره از دنیای بچگی فاصله میگیره و بزرگتر میشه.پسر مامان امیدوارم روزهای خوب و خوشی در انتظارت باشه...روزهایی که آرامش داشته باشی و در امنیت باشی...روزهایی که بتونی هیجانات خودتو کنترل کنی و دست به کارهای خطرناک نزنی...روزهایی که موفق باشی و شاد...این آرزوی قلبیه منه واسه همه ی بچه های این کره ی خاکی...واسه بچه هایی که این روزها نمیدونن از ترس تانک و بمب و موشک به کجا پناه ببرن...برای بچه هایی که این روزها گرسنه هستند و از شدت ضعف چشماشون باز نمیشه...آره پسرم بزرگتر که بشی همه ی این سختیها رو در مکانهای مختلف میبینی و لمس میکنی...تو با قلب و دل پاک و معصومت دعا کن که اوضاع بهتر بشه و این وحشی بازیها کمتر و کمتر...خداوند پشت و پناه همه ی شما کودکان این دنیا باشد....ان شاءا...
بعله!طرز نشستن صدرایی پشت کامپیوتر
تعویض پوزیشن پسملی
خب میریم با هم ادامه مطلب
البته اگه دوست دارین ها....
پسری در حال کمک کردن به مامان جون....
فروشگاه جناب صدرا
صدرایی در حال درست کردن حباب...اینجا حباب سازشو تازه خریده بود
صدرا در حال درست کردن معجون واسه کیانا
مثلا نهایت تلاششو میکنه که آب روی فرش نریزه
خب دوستان عزیزم...فعلا عکسهای دیگه یا حجمش بالاست و یا هنوز داخل مموری گوشیمه و منتقلشون نکردم.ممنونم که همراهمون بودینآرزوی سلامتی برای خودتون و خونواده های عزیزتونو دارم