صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

پسرم معذرت میخوام...

1393/4/27 11:31
283 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیزم.راستش دیروز بعدازظهر،عصر خوبی برای من و صدرا نبود....پسر گلم ازت معذرت میخوام.واما اصل قضیه...دیروز قرار بود من و بچه ها بریم خونه ی مامانی و از باباجون عیادت کنیم.صدرا کف اتاق دراز کشیده بود و من مشغول شستن ظرفها..کیانا هم که میخواست شلوار صدرا رو بپوشه،گوش نمیکرد و همینطور دراز کش وسط اتاق بود تا اینکه ظرف شستن من تموم شد و گفتم پاشو پسرم بریم دستشویی بعدم بریم خونه ی مامانی...پسری بازم گوش نکرد و من دستشو گرفتم و گفتم: خب پاشو دیگه!و چون صدرا خودش هیچ تلاشی برای پا شدن نکرد انگار دستش کشیده شد و ناگهان گریه ای سر داد که دلم کباب شد و از ترس زهره ترک شدم.فقط صدای جیغ های صدرا بود و سرزنشهایی که خودمو میکردم که این چه کاری بود و چرا از مچ دستش گرفتم....خلاصه بین گریه هاش پسری منو متهم میکرد که چرا دستمو اینجوری کردی؟؟؟؟؟من دیگه استخون ندارم!!!!منو بخوابون و فقط گــــــــــــریه پشت گریه و حاضر نبود دستشم تکون بده...منم که تجربه شکستن دستو سر کیانا که الکی زمین خورد و مچش تو سه سالگی شکستو داشتم بیشتر ترسیده بودمو فقط خودمو لعن ونفرین میکردم. گفتم: پسرم خب پاشو بریم پیش دکتر تا دستتو خوب کنه... که باز داد میزد...نه دکتر چسب میزنه من میترسم و دوباره میگفت:من اصلا استخون ندارم چرا منو اینجوری کردی!!!!!!!بلاخره دفترچه شو برداشتم و تو کیفم گذاشتم و به زور پیرهن جلو باز تنش کردم در حالیکه چنان جیغهایی میزد که نگو و نپرس که یه دفعه دیدم ساکت شد و اشکاشو پاک کرد و دستشو تکون داد و گفت:دیده درد نمیکنه بریم....البته اولی که درد شروع شد واسه تسکین بهش یه سر قاشق شربت پروفن داده بودم و وقتی دیدم دستشو تکون داد و گفت درد نداره خیلی خوشحال شدم و مرتب میبوسیدمش و ازش معذرت میخواستم....بعدم که رفتیم و براش اسمارتیز خریدم و راهی خونه ی مامانی شدیم و مدام آیت الکرسی میخوندم که خدا بهمون رحم کرد و نیاز به دوا و دکتر و رادیولوژی نشد.و اما شما دوستان هیچ وقت از مچ دست بچه ها نگیرین و دستشونو نکشین که خدای ناکرده این تجربه تلخ براتون تکرار نشه...به امید سلامتی همه ی کودکان دنیا...

صدرا

بوساینم عکس پسرم که گل توی قنداق تفنگش گذاشتهبوس

پسندها (1)

نظرات (6)

معلمانه
27 تیر 93 14:50
قرآن به جز از وصف علي آيه ندارد ايمان به جز ازعشق علي پايه ندارد گفتم بروم سايه لطفش بنشينم گفتا كه علي نور بود سايه ندارد . شهادت مولای متقیان علی (ع) تسلیت باد سلام به شما مادر گرامی طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق ان شالله احتمالا کیانا خانم هم باید سحر اولی باشن بهشون تبریک میگم ان شالله همواره موفق و سلامت باشید یاعلی
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
سلام ممنونم از لطفتون.شما هم موفق و سلامت باشید.التماس دعا
معلمانه
27 تیر 93 14:52
در این شب قدر ملتمس دعاییم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
خداوند همواره پشت و پناهتان باد
آجی مهربـــــــــــان
27 تیر 93 16:04
Ey sheitun faghat mikhasti mamaneto zahre tarak koni? Khoda ra shokr be kheur gozasht
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
salam.baz kelas gozashtimamnon ke sar zadi
دنیا
27 تیر 93 17:10
حتما سر میزنم لینک شدین
مامان ریحان
27 تیر 93 18:48
خدا روشکر که اتفاق بدی نیافتاد عزیزم ممنون به خاطر تجربه ات یادم باشه دست بچمو از مچ نگیرم
مامان کیانا و صدرا
پاسخ
بله دیگه یادت باشه ها!!!
زهرا
29 تیر 93 15:57
خدا رو شکر که بخیر گذشت