صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

ادامه مشاعره ی طنز ما...

سلام دوستان خوب و مهربونم از اونجایی که من و دوست جونیم هنوز در کار سرودن شعر طنز هستیم و یه جورایی شدیم یه پا گل آقا و باز از اونجایی که دوستان حوصله ی خوندن پستهای قبلیو ندارن(چون من اشعار جدیدو به پست قند پهلو اضافه کردم)تصمیم گرفتم اشعار جدید و وزین خودمونو براتون به نمایش بذارم و در مراحل بعدی نیز اگر سرودنمان ادامه یافت باز هم با پست جدید در خدمتتونم.حالا این بار ببینین و قضاوت کنین که ما پیشرفتی داشته ایم یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ضمنا اگه یادتون رفته نارنجی دوست جونیم و اون یکی رنگه هم منم...خخخخخخخخخخخخخ من نگویم که مرا استخدام آ.پ کنید حقوقم برده به بالا و دلــم شاد کنید درفکر اینم که چرا حقوق این ماه ...
11 خرداد 1393

مادرانه....

سلام به همه ی دوستان خوبم.دوستان عزیزم این پستو باید زودتر میذاشتم که متاسفانه نشد.... میخواهم با تو حرف بزنم...با تو که دختری از جنس آفتابی..با تو که با ورودت به زندگیم در فصل پاییز،بهار را برایم به ارمغان اوردی...با تو که با در آغوش گرفتنت هستیم را در هستیت دیدم و با استشمام بوی تنت از عطری خوش مشامم لبریز گردید و از خود بیخود گشتم...کیانای من با توام...با تو که 9سال و 7 ماه از ورودت به دنیایم میگذرد..با تو که با خواندن دلنوشته ای که به مناسبت روز مادر بر کاغذی سپید از دفترت نوشته بودی،تمام وجودم لرزید و شوقی وصف ناپذیر درونم را در برگرفت...با توام که بزرگ شده ای و به داشتنت میبالم...دخترم!میدانم که در حقت کوتاهی هایی کرده ام...متاسفم.....
12 ارديبهشت 1393

به بهانه ی......

  سلام دوستان گلم.من یه عادتی دارم و اونم اینه که همیشه صبح که از خواب بلند میشم باید یه زنگ به مامانم بزنم و حال هر دوشونو (مامان و بابا)بپرسم.ولی امروز مامانم پیش دستی کرد و خودش زنگ زد.فهمیدم دیشب حالش خوب نبوده و فشارش رفته بالا و با قرص زیر زبونی و کلی مکافات فشارش نرمال شده و صبح بهتر بود.یهو دلم گرفت و یاد اتفاقاتی افتادم که بالاخره در زندگی انسانی پیش میاد و اونم از دست دادن عزیزانه.واقعا دردناک و غیر قابل قبوله.اما اتفاقی هست که رخ میده و همه مون باهاش دست به گریبانیم......در همین احوال، به طور اتفاقی به وب مامان آنیسا جون سر زدم و این مطلبو دیدم.خوندنش خالی از لطف نیست،براتون میذارم با اجازه ی مامان آنیسا جون. مادرم! مادر...
7 فروردين 1393

پیامهای دوستانه برای نوروز 1393

سلام دوباره.خب مگه اشکالی داره؟سلام سلامتی و نشاط برای همه به ارمغان میاره.مگه نه؟؟؟؟واما...چند روز قبل از سال تحویل در بخش پرسش و پاسخ از مامان جونیهای گل گلاب خواستم که اگه دوست دارن پیامهای تبریکشونو به مناسبت فرا رسیدن بهار سر سبز بنویسن.چند نفر از مامانهای عزیز درخواست منو اجابت کردند و پیام گذاشتن.منم از همه شون ممنونم و با اجازه از این دوستای خوبم میخوام پیامهای قشنگشونو اینجا بذارم.امیدوارم شما هم از خوندنش لذت ببرید. اول پیام خودمو میذارم: سلام به دوستان گلم. دوستان مهربان و عزیز من، در آستانه بهار 93 از یکتا خالق هستی برایتان سلامتی و نشاط را خواهانم و صمیمانه ترین تبریکات را به مناسبت فرا رسیدن سال جدید نثار شما عزیزان می...
6 فروردين 1393

به خاطر دوست گلم زهرا جون....(میم مثل مادر)

سلامی گرم و صمیمی به شما دوستان گلم خداوند بزرگ و توانا را شکر میگویم و عظمت و مهربانیش رامیستایم.زهرای عزیز من،یکی از دوستان دنیای مجازی، طعم مادر شدن را با تمام وجود حس کرده و روح و جسمش غرق این حس شیرین و دوست داشتنی شده است خدایا از تو میخواهم فرزندی سالم و سلامت نصیبش گردانی و گل لبخند را بر لبانش بنشانی. و به تمامی مادران منتظر، این هدیه الهی را ارزانی نمایی.انشاءا.....شکرت... ای خدای مهربان ...
18 اسفند 1392

هواتو کردم....من حیرون تو این روزا هواتو کردم........

سلام دوستان لطیف و مهربان چون گلم.نمیدونم امروز چرا دلم هوای عکسای بچگی کیانا و صدرا رو کرده نمیدونم چرا با دیدنشون بغض میکنم و سوزش اشکو تو چشام حس میکنم از روز به دنیا اومدن کیانا 9سال و 5 ماه گذشته... امروز احساس کردم قدش از یک ماه پیشم بلندتر شده...صدرا سه سال و 5ماهه که پیشمه و هنوز شبا تو بغلم میخوابه و با بودن کنار من آروم میگیره....چقدر زود گذشت...وقتی مامانای منتظری که نی نی تو راه دارنو میبینم حس خاصی بهم دست میده...فکر میکنم چقدر زود اون روزها برای من تموم شده و من قدرشو ندونستم.روزای شنیدن صدای قلب بچه ها،تکون خوردنهاشون،شیر خوردن و دل درد ها و گریه هاشون،بد خوابی و بی خوابیهاشون،دندون در آوردن و راه افتادناشون،حرف زدنها و شیر...
20 بهمن 1392

شادمانه

سلام فرزندان من.سلام به شما که همه ی هستی و زندگی من هستید.سلام به شما که با همه ی اذیت کردنهاتون دوستتون دارم و براتون جونمو میدم.سلام به شما که گاهی درکم نمی کنین،به حرفام گوش نمیدین و سربه سر هم میذارین...                                                                          ...
28 آذر 1392