صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

گردشی در سومین روز بهار...

سلام و صد سلام به دوستان خوب و همیشه همراهم سلام به کیانا خانم و آقا صدرا.دوباره میگم عیدتون مبارک دوستان عزیزم و آرزو میکنم روزهایی شاد در انتظارتون باشه در این سال جدید. و اما در سومین روز از بهار 1394 و در حالیکه هوا کاملا ابری بود و نوید یه بارون بهاریو میداد به خاطر اصرار کیانا خانم که چرا ما بیرون نمیریم و دوست دارم هوا بخورم و ....تصمیم گرفتیم به دامن طبیعت پناه برده و در یک تماس تلفنی با خواهر کوچیکه قرار شد ساعت 10.5 بریم هواخوری بله دوستان راه افتادن ما همان و شروع نم نم بارون که البته گاه جر جر بارونم میشد همان شما که یادتان نرفته که آبجی کوچیکه ی ما مامان هلیا جان 6 ماهه و هستی خانم 6 ساله هستن و با وجود بچه ها در این هوای سرد ...
5 فروردين 1394

نوروز 1394

سلامی زیبا و بهاری حضور محترم دوستان عزیزم و خانواده ی خوبم امیدوارم موفق ترین معمارها در ساختن بهترین و شادترین روزها و هفته ها و ماههای سال 1394 باشید.از شما دوستان مهربانم دعوت میکنم با ما همراه شوید برای دیدن عکسهایی از هفت سین و بهار 94 خانه ی ما شادمان و دلارام باشید   صدرا جانمان دقیقا مثل سال گذشته حاضر به پوشیدن کفشهای نو نبود.بچمو ببینید در حالی که کفشهای نو در دستش است و کفشهای کهنه در پایش البته به خاطر قاب بچم لنگه نداره پی نوشت 1:سبزه ی ما عدس بود که متاسفانه کچل موند و دیر دراومد و این سبزه ی گندمیو از خونه ی خواهر جانمان برداشتم پی نوشت2:تخم مرغ...
2 فروردين 1394

من و صدرا در خانه تکانی 1393

سلام دوستان گل گلابی خودم.یادتونه من چقدر تلاش نمودم در خانه تکانی؟؟؟؟؟؟؟؟با اینکه خونمون خیلی درندشت نیست ولی چون دیر شروع کردم و سرکار هم میرفتم و صدرا جانمان هم با من بود و کاملا تنها  بودم کارهایم طول کشید دوستان یعنی طـــــــــول ها ولی به هر حال همه چی تموم شد و عید منتظر نموند و سر موقع اومد منم قبلا گفته بودم این پستو میذارم ولی نشد و حالا با استفاده از گزینه ی ویرایش زمان میبرمش سال 93 یا حتی 39 وقتی میتونم چرا انجامش ندم؟؟!! خلاصه میکنم دوست جونیها و میرم سراغ عکسها که خیلی گویاتر از کمکهای بی دریغ پسرم در خانه تکانی 93 حکایت دارند.پس بفرمایید بریم پسرک پشم شیشه های یکی از متکاها رو که درزش باز شده درآورده و اومده میگه:...
28 اسفند 1393

اندر احوالات ما....

سلام و صد سلام به دوستان خوب و گل و دوست داشتنی خودم و یه سلام هم به کیانایی و صدرایی جانم و اما در حالی که سال 1393 آخرین لحظات و ثانیه هایش را سپری میکند میتوان گفت بدو بدوها و خانه تکانیهای بنده نیز تا حد زیادی انجام شده و میشود کمی نفس کشید و استراحت نمود البته به قول ریحانه جانم کار خانه همیشه هست ولی باید خودمون یه جوری تمومش کنیم و این حرف ریحان خوب به دلم نشست...خوب خب از همه چی باید براتون بگم....راستش نمیخواستم خیلی خونه بتکونم ولی دیدم نمیشه و تکوندم مهد صدرایی از چهارشنبه پیش یه کاردستی هفت سین بهمون دادند و گفتند سال خوبی داشته باشین خداحافظ...ولی امروز پسریمونو بردیم مهد چون درگیر مدرسه بودیم کیانایی فردا روز شاد و آزاد دارن و...
24 اسفند 1393

سلام...هستم ولی ....

سلام به همه ی دوستان خوشگل و عزیز خودم دوست جونیهای من!شرمنده که مدتیه نتونستم بیام پیشتون خیلی درگیر کارهام هستم. آخه امسال نمیخواستم خیلی خودمو درگیر کنم و دیر به فکر انجام کارهای عقب مونده افتادم واسه همینم نمیدونم به کدومش برسم و این وسط خب مدرسه رفتن کماکان ادامه داره و روزهام نصف میشه و اوضاع به هم ریخته تر به هر حال هدفم از گذاشتن این پست فقط یه تجدید دیدار با شما عزیزانم بود و بس امیدوارم سالی سرشار از خوبیها پیش رو داشته باشید و با دلی شاد و لبی خندون به استقبال سال جدید برین دوستتون دارم و به یکتا خالق هستی میسپارمتون هلیا جون و هستی جونم اومدن پیشمون اینم هلیای خاله که تازه دندونم درآورده ماشاءا.... ...
21 اسفند 1393

دل....

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید....مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من!!!گاهی دل آدمها میگیرد...خودشان هم نمیدانند چرا و برای چه؟؟؟ولی دلشان میگیرد و حرفها در گلویشان باقی میماند و تبدبل میشود به بغضی سنگین که با درد آن را فرو میدهند و خاموشش میکنند.من یک مادرم و از همین حالا دلم میگیرد و میترسم وقتی که به آینده ی فرزندانم فکر میکنم.دلم میگیرد وقتی که فکر میکنم شاید روزی بیاید که من نباشم و آنها هنوز کوچک باشند و به من نیازمند.دلم میگیرد وقتی که فکر میکنم شاید برای آنها اتفاقی بیفتد و من هیچ کاری نتوانم بکنم.دچار وسواس فکری شده ام و افکار پریشان.نمیدانم شاید تقصیر وضعیت آب و هوا هم باشد یا همین ابری بودن دل آسمان.خدایا فقط میت...
2 اسفند 1393

بیلان صدرا!!!

سلام و صد سلام به دوستان خوب و مهربونم یه سلام مخصوص هم به خونواده ی خوشگلم خب دوست جونیها یادتونه تو پست گوناگون گفتم باید برم جلسه ی اولیا و مربیان مهد صدرا؟؟؟؟خب هیچی دیگه رفتم بله خواهرا!!!ما اونروز که دقیقا نمیدونم چند شنبه بود...فک کنم یکشنبه...آره بعد از اینکه از مدرسه اومدم و یه نهاری خوردیم خسته و خواب آلود راهی مهد صدرایی شدم تا ببینم پسرکم این چند ماهه چیکار کرده راستش من دیرتر رفتم چون دفعه ی قبل خیلی طول کشید تا جلسه شروع شد منم این بار دیر رفتم و وقتی رسیدم تقریبا صحبتهای مدیریت محترم مهد تموم شده بود و باز رسیده بودن به بحث شیرین شهریه یه خانمی هم اومده بود و کلی راجع به لگو بازی و تاثیرات لگو بر هوش و تمرکز بچه ها صحبت کرد.ا...
22 بهمن 1393

گوناگون....

سلام و صد سلام به دوستان خوب و عزیز خودم و سلام به دخملی و پسری دوستان خوبم، شما مثل برگ گلین.لطیف و دوست داشتنی و زیبا و دلنشین امیدوارم که همه ی شما خوبان در پناه یکتا خالق توانا همواره سلامت و شاداب و دلارام باشید و اما میدونین که در این یکماهه یعنی از اواسط دیماه تقریبا، من گرفتار سرماخوردگی بچه ها شدم که خوشبختانه گوش شیطون کر صدرا زودتر خوب شد و یک هفته بیشتر طول نکشید ولی سرفه ها و گاه سردردهای کیانایی همچنان ادامه داره و واقعا موندم دیگه دست به دامن کدوم ماده دارویی اعم از گیاهی و شیمیای بشم البته این حالت بیماری کیانا برام موضوع جدیدی نیست حداقل سالی یه بار گل دخملمون اینطوری میشه و بلاخره خوب میشه حالا امسال هم من باید منتظر اون...
11 بهمن 1393